با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد
و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
درباره ما
به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم از وبلاگ من خوشتون بیاد.فقط اگه می خواین از همه ی امکانات وبلاگ بهره ببرید!!!عضو شید. می خوام یه وبلاگ مستقل درست کنم که توش تمام شعرهای که نوشتم رو بذارم.منتظر باشید!
آدرس اصلی:
www.mahdipc.tk
370 سال پيش در روز اول دسامبر سال 1640 ميلادي طبقه اشراف پرتغال عليه اشغالگران اسپانيايي قيام کردند و توانستند با حمايت فرانسه بار ديگر استقلال کشور خود را به دست آورند.
در پي استقلال دوباره پرتغال ، اشراف اين کشوريک نفر به نام ژائو دو براگانس را از ميان خود برگزيده و بر تخت سلطنت پرتغال نشاندند.
در روز 4 اوت سال 1578 ميلادي ، سباستيانو ، پادشاه پرتغال هنگام جنگ با مسلمانان در مراکش به قتل مي رسد.
پادشاه اسپانيا ، فيليپ دوم از سلسله هابسبورگ از هرج و مرج بر سر جانشيني سباستيانو استفاده کرده و خاک پرتغال را اشغال مي کند و با منضم کردن خاک پرتغال به امپراتوري اسپانيا خود را پادشاه پرتغال نيز مي نامد. دوران اشغال پرتغال توسط اسپانيا بسيار خشونت بار بود و بارها مردم پرتغال توسط سربازان اسپانيايي قتل عام شدند.
در عين حال ، مردم پرتغال براي تامين هزينه جنگ هاي پادشاهان اسپانيا زير بار فشار ماليات هاي فزاينده قرار داشتند.
در اين دوره پرهرج و مرج ، انگليسي ها و هلندي ها نيز به نوبه خود سودجسته و امپراتوري استعماري پرتغال از برزيل تا جزيره ماکائو در آسياي جنوب شرقي را مورد تعرض قرار مي دهند.
پرتغالي ها چندين بار دست به قيام مي زنند و از تضعيف شدن سلسله هابسبورگ اسپانيا که در سواحل رودخانه راين با هلندي ها و نيز در کوه هاي پيرنه با فرانسوي ها در جنگ بود ، استفاده کرده و سرانجام با حمايت کاردينال دو ريشوليو ، صدراعظم فرانسه موفق مي شوند بار ديگر استقلال خود را کسب کنند.
ژائو دوبراگانس در روز 15 دسامبر سال 1640 ميلادي در ميان حمايت مردم پرتغال تاجگذاري کرده و با نام ژائو چهارم به تخت سلطنت مي نشيند.
به اين ترتيب ، در روز اول دسامبر سال 1640 ميلادي طبقه اشراف پرتغال عليه اشغالگران اسپانيايي قيام کرده و با حمايت کاردينال دو ريشوليو ، صدراعظم مقتدر فرانسه موفق شدند بار ديگر استقلال کشور خود را به دست آورند.
پرتغالي ها از آن پس ناگزير بودند عليه تلاش هاي اسپانيا براي تصرف دوباره کشورشان مبارزه کنند.
پرتغال علي رغم حفظ امپراتوري مستعمراتي خود ، قدرت پيشين دريايي را از دست داد و هلندي ها و انگليسي ها انحصار تجارت پرسود ادويه که در گذشته در اختيار پرتغال بود را به چنگ آوردند.
كورش زارعي سال 1350 در ميناب متولد شد. بعد از كارهاي دانشآموزي، سال چهارم دبيرستان بود كه نمايش «گل و جهله» را كارگرداني كرد و در دوازدهمين جشنواره بينالمللي تئاتر فجر جايزه كارگرداني دوم، نويسندگي دوم، بازيگري اول مرد و عنوان نمايش برگزيده كانون ملي منتقدان ايران را دريافت كرد.
سال 1374 سرنوشت تئاتري او با گروهي در قم گره خورد كه بعدها آيين نام گرفت. اين گروه اجراهاي متفاوتي در جشنوارههاي بينالمللي داخلي و خارجي داشته است و تجربههاي متنوع و جديد در عرصه هنر نمايش در استانها و شهرستانهاي كشور در 14 سال گذشته به دست آورده و اكنون اجراي نمايش «مسافران كوفه» در برج آزادي تازهترين كار آنهاست.
چه شد كه تصميم به اجراي يك نمايشنامه مذهبي گرفتيد؟
در واقع تئاتر جداي از دين نيست، چراكه پيدايش تئاتر به مذهب باز ميگردد. حال هنرمند تئاتر اگر بخواهد در هر ژانر و قالبي، نمايشي را روي صحنه ببرد، طبيعتا محتواي آن خارج از ارزشهاي انساني نيست كه اين رابطه مستقيم با مذهب دارد.
هنرمندي كه در تئاتر فعاليت ميكند سعي دارد مكارم اخلاقي را ترويج دهد، لذا تا تئاتر وجود دارد، همواره محور آثار نمايشي، مباني اخلاقي و مباحث عالي بشري است.
البته در گروه تئاتر آيين كه عضو آن هستيد، اجراهاي مناسبتي سابقه دارد. چرا؟
گروه تئاتر آيين حدود يك دهه است كه مشغول فعاليت است. در طول فعاليت چندين ساله، اين گروه نمايشهاي متفاوتي را به صحنه برده است. اما در طول سال، 3 ماه را براي دلمان كار ميكنيم. نمايش مسافران كوفه نيز از اين دست است. چيزي است كه به آن عشق ميورزيم و جوهره انديشه گروه است كه در طول سال 2 الي 3 ماه را به توليد اين دست از نمايشها اختصاص ميدهيم براي دلمشغوليها و دلتنگيهاي خودمان و مردم. به طور كلي تئاتر ديني و مذهبي راهي است براي كشاندن مردم به سالن نمايش.
اين گونه آثار چگونه مردم را با تئاتر آشتي ميدهند؟
تئاتر مذهبي پتانسيل خوبي براي جلب مخاطب دارد. به اين شكل كه ما مردم عادي كوچه و بازار را به اين وسيله به سالن تئاتر ميكشانيم و براي ديدن تئاتر حرفهاي تربيت كنيم. در واقع به آنان نشان ميدهيم كه هنر نمايش بازتابي از فرهنگ، دين و باورهاي مذهبيشان است.
اما معمولا مخاطبان اين دست نمايشها دعوتي هستند؟
با ما از مدارس، شركتها و ادارات مختلف تماس ميگيرند تا بليت كار را پيش خريد كنند. حتي از مردم عادي، بچههياتيها و بسيجيان نيز به صورت انفرادي از نمايش ما ديدن ميكنند. حال شما اين جمعيت را در سالن نمايش ميبينيد و ممكن است احساس كنيد جمعيت به صورت سازماني از نمايش ديدن ميكنند، ولي اين مخاطب و تماشاچي كاملا به صورت خودجوش به سالن نمايش كشانده شده است. يادمان نرود كه اين نمايش يك نمايش سفارشي نبوده است. نمايش مسافران كوفه حرف دل هنرمندان گروه تئاتر آيين است.
نمايش مذهبي شاخصههاي خودش را دارد كه اول ازهمه بايد تئاتر باشد. آيا طي اين چند سال در كارهايتان به اين سمت حركت كردهايد؟
زارعي: براي جلب مخاطب و ارتباط قوي او با نمايشهاي مذهبي، نيازمند يك دگرديسي و نگرش جديد در اين شاخه تئاتر هستيم. بهنظر من روايت صرف يك واقعه تاريخي خيلي تاثيرگذار نميتواند باشد
در نمايش مسافران كوفه سعي كرديم خيلي تئاتريتر و فنيتر به اين واقعه تاريخي بپردازيم. سعي كرديم اين حماسه را از منظر فلسفه و حكمت و عقلانيت بشري مورد بررسي قرار دهيم. در اين نمايش بهكرات از شخصيتهاي نمايش ديالوگهاي فلسفي ميشنويم. شخصيتهاي نمايش دچار ترديد هستند. چه شخصيتهاي مثبت و چه شخصيتهاي منفي. به طور كلي ما سعي كرديم در اين نمايش واقعه تاريخي قبل و بعد از عاشورا را از منظر حكمت بررسي كنيم و نگاه و پنجرهاي تازهاي را به روي مخاطب بگشاييم.ما در اين نمايش شاهديم كه شخصيتها پيرامون حكمت خدا صحبت ميكنند. اشاره ميكنم به ديالوگي از نمايش: خداوندا در خميره مسلم چه گذاردهاي كه او اين چنين است و من اين گونه فرومايه؟ آيا اين عدالت است؟ اين رويكرد تازهاي است كه در اين نمايش تجربه ميكنيم اما در نمايشهاي گذشته صرفا به روايت يك واقعه تاريخي ميپرداختيم.
آيا مخاطب شما با اين نگرش جديد ارتباط برقرار ميكند؟
اين تجربهاي بود كه ما تصميم گرفتيم براي اجراي نمايش مسافران كوفه عملي كنيم. البته ترس اين را داشتيم كه مبادا مخاطب نپذيرد و در مقابل طرح چالشهاي بشري واكنش منفي نشان دهد. اما به هر حال يك فعاليت هنري نيازمند جسارت نيز است. خوشبختانه مخاطب نيز در پذيرش اين نگاه جديد واكنشي مثبت نشان داد.
آيا در ساختار نيز روش جديدي را تجربه كردهايد؟
بله، ما فرازهايي از اتفاقات مهم تاريخ را انتخاب كردهايم تا بتوانيم در آن مسائل مهم انسان امروز را مطرح كنيم. اتفاقا به نكات بسيار جالبي نيز رسيديم. يكي از اين مسائل مهم و جالب اين بود كه خيلي از مواردي كه مسلم، مرد كوفي و... در گذشته با آن دست و پنجه نرم ميكردند مبتلا به جامعه امروز است. اين مسائل چه به لحاظ اجرا، ميزانسن، طراحي صحنه، لباس و... يك كار جديد در تئاتر مذهبي و متفاوت از اجراهاي قبلي گروه به شمار ميآيد.
با اين حال زبان در نمايشهاي مذهبي و تاريخي بسيار كتابي است كه در كار شما هم ديده ميشود؟
ما در هنر نمايش بين مخاطب و تئاتر قراردادي تعيين ميكنيم كه اين جغرافيا جايي است كه فلان واقعه تاريخي رخ ميدهد. براي القاي بهتر جغرافيا يا برهه زماني خاص بهمخاطب سعي ميشود به زبان كوچه و بازار آن وقت گويش كنيم. در واقع به اين وسيله به درام يا نمايش، قدمت تاريخي ميدهيم.
با اين حال به نظر شما تئاتر مذهبي نيازمند يك نگرش جديد است؟
بله، قطعا براي جلب مخاطب و ارتباط قوي با مخاطب و حفظ اين سبك از نمايش نيازمند يك دگرديسي و نگرش جديد هستيم. به نظر من روايت صرف يك واقعه تاريخي خيلي تاثيرگذار نميتواند باشد. احساس ميكنم مباحث عالي بشري و تعميم آن به واقعه عاشورا بايد محور اصلي تئاتر مذهبي قرار گيرد.
به طور كلي جايگاه تئاتر مذهبي و عاشورايي را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
با اين كه از سوي مديران ارشد و متوليان امر نمايش سعي شده به اين نوع يا ژانر هنري بهاي بيشتري داده شود، اما كافي به نظر نميرسد. نمايشهاي مذهبي تنها در 2 ماه محرم و صفر روي صحنه ديده ميشوند كه به هيچ وجه كافي نيست.
اوليور كان، دروازهبان سابق تيم ملي آلمان در زمان بازي رابطه خوبي با رسانهها و مطبوعات آلمان نداشت و عليرغم اينكه در جام جهاني 2002 هم به عنوان بازيكن منتخب جام برگزيده شد؛ ولي همچنان مطبوعات دوست نداشتند نظرات او را منعكس كنند.
با بازنشستگي از فوتبال حرفهاي، كان به عنوان كارشناس ورزشي شبكه زد.دي.اف آلمان مشغول به كار شده و روابط بهتري با رسانهها پيدا كرده است. كان در تازهترين گفتوگو با هفتهنامه كيكر از بايرنمونيخ و مربياش لوئيس فن گال، يورگن كلينزمن و باستين شواين اشتايگر ميگويد.
هوينس و رومنيگه معتقدند؛ با توجه به برگزار شدن بازي فينال ليگ قهرمانان امسال در ورزشگاه آليانس آرنا، باشگاه بايرن مونيخ بايد مهمترين هدف خود را رسيدن به بازي نهايي بداند.
هيچكس نميتواند رسيدن به بازي فينال يك تورنمنت را پيشبيني كند و طبيعي است كه هر تيمي مثل بايرن مونيخ با نهايت انگيزه براي رسيدن به فينال تلاش ميكند.
سال 2010 را براي فوتبال چطور ديديد؟
سال پرماجرايي براي فوتبال آلمان بود. بايرن مونيخ در 2 جام به قهرماني رسيد و به فينال جام سوم هم رسيد. تيم ملي آلمان هم بازيهاي خوبي از خود در جام جهاني به نمايش گذاشت و البته بازيهاي بوندسليگا هم به شكلي دنبال ميشود كه نميتوان تيمي را قهرمان امسال دانست.
چرا اين برداشت را داريد؟
در حالت كلي، بوندسليگا به 4 دسته تقسيم ميشود. در راس تيمها بايرن مونيخ قرار دارد، چون تيم ديگري از نظر اقتصادي به پاي آنها نميرسد و بعد باشگاههايي هستند كه براي رسيدن به بازيهاي ليگ قهرمانان و يورو ليگ بازي ميكنند. سومين دسته تيمهاي ميانه جدول هستند و در آخرين گروه هم تيمهايي هستند كه براي بقا بازي ميكنند. البته هميشه تيمهايي هم هستند كه شگفتيسازند و در اين فصل ما فرايبورگ، هانوفر، ماينتز و دورتموند را داشتيم. بايرن مونيخ در اين فصل از ناحيه مصدوميت بازيكنان خود صدمه زيادي خورده و در نيمفصل دوم با بازگشت آنها ميتواند شرايط بهتري داشته باشد.
به اعتقاد فن گال (سرمربي بايرن) بوندسليگا، تهاجميترين ليگ دنياست، شما چطور فكر ميكنيد؟
من در مورد آمار مطمئن نيستم؛ اما بوندسليگا بازيهاي پرگل زياد داشته. درباره بايرن مونيخ بايد بگويم من بازيهاي خانگي اين تيم مقابل هانوفر، سن پائولي و فرانكفورت را در ورزشگاه ديدهام و اين نظر فنگال در مورد تيم خودش صدق نميكند و شايد بهتر باشد او به فكر ايجاد تداوم تركيبي باشد كه ما نظيرش را در رئال مادريد يا بارسا و يا 4 تيم بزرگ انگلستان سراغ داريم. ما هنوز هم براي ارائه تركيبهاي تهاجمي در بوندسليگا مشكل داريم و تنها دورتموند در اين فصل توانسته فوتبال تهاجمي را مثل ديگر ليگها ارائه كند. با توجه به بازيهايي كه از دورتموند ديدهام، اين تيم شانس زيادي براي قهرماني دارد؛ ولي بايرن مونيخ به دليل تهاجمي نبودن نميتواند با دورتموند رقابت كند.
بهترين بازيكن سال 2010 را چه كسي ميدانيد؟
مانوئل نوير پيشرفت زيادي داشت و مسعود اوزيل و توماس مولر هم خيلي زود خودشان را درعرصه بينالمللي مطرح كردند؛ اما باستين شواين اشتايگر در بازيهاي جام جهاني نشان داد كه به يك بازيكن كامل تبديل شده. او حالا يك بازيكن صددرصد حرفهاي است و ميتواند به جامهاي بزرگي در اروپا دست پيدا كند. او اين توانايي را دارد كه جلوتر از ساير هافبكها بازي كند و گلهاي بيشتري به ثمر برساند. او دو جام جهاني خوب را پشت سر گذاشته و آنقدر باهوش است كه با شرايط جديد كنار بيايد.
با توجه به بازيهايي كه از تيم ملي آلمان در جام جهاني ديديم، ميشاييل بالاك بايد به تركيب تيم ملي بازگردد؟
به نظرم، خود او بايد در مورد حضورش در بازيهاي يورو 2012 در اكراين و لهستان تصميم بگيرد. البته او اول بايد در لوركوزن خودش را اثبات كند. براي يك بازيكن ساده نيست كه بتواند در هر زمان كه خودش ميخواهد، به اوج برسد.
اوضاع را در تيم باشگاهي سابقتان بايرن مونيخ چطور ميبينيد؟
بعد از يك جام جهاني فشرده سخت بود بازيكنان خيلي زود به شرايط آرماني برسند و هماهنگي لازم با توجه به مصدوميتها ايجاد شود. بازيكنان مهم و سرنوشتسازي چون روبن و ريبري مصدوم بودند و فن گال كه خود را مربي كمالگرايي در بايرن ميداند؛ از نظر تامين بازيكنان مورد نظرش با مشكلاتي مواجه شده است. او بدون ترس از آينده، راهش را انتخاب ميكند و ثابتقدم پيش ميرود و اين براي باشگاهي مثل بايرن مونيخ كه در آن، نظر هر مقامي درباره تركيب نهايي بايد اعمال شود، امر تازهاي به حساب ميآيد. بايرن مونيخ با فنگال ميتواند به افتخارات زيادي دست پيدا كند؛ مشروط به آنكه ارتباط بين مديريت و مربي بهبود يابد.
به نظر شما، بايرن توانسته جاي خالي اولي هوينس را پر كند؟
اولي هوينس در كنار كارل هاينس رومنيگه و كارل هافنر باشگاه را اداره ميكردند و هميشه با بازيكنان رابطه خوبي داشتند. او به بازيكنان در مواقع مقتضي كمك ميكرد و حالا كه از تيم رفته، خلأيي در تيم ايجاد شده كه كريستين نرلينگر بايد تلاش كند آن را پر كند.
آرمين وه، مربي سابق اشتوتگارت مدعي شده بود ميتواند براحتي از مربيگري كناره گرفته و مدير فني تيم شود. واقعا اين تغيير حرفه به اين سادگي است؟
وظايف مربي و مدير فني تيم كاملا متفاوت است و هركسي كه مربي خوبي باشد، لزوما مدير فني خوبي نخواهد بود و عكس اين موضوع هم صادق است.
آثار بيتا وكيلي، 17 دي روي ديوار گالري ماه مهر رفته است. اين هنرمند همچون گذشته در اين نمايشگاه آثار تجريدي خود را به نمايش گذاشته ولي اينبار با استفاده از حيات آلي و بهرهگيري از كلاژهاي برگ، گلبرگ و خزه به غناي آثار خود پرداخته است.
تم اصلي آثار وكيلي نگاه به طبيعت است و ارتباط بين مسائل طبيعي و اتفاقات زندگي را به تصوير كشيده، وي از طبيعت به عنوان بهانهاي براي بيان حالات دروني خود استفاده كرده است. او متولد سال 1353 و داراي مدرك كارشناسي ارشد نقاشي از دانشگاه هنر است. او در كارنامه هنري خود برپايي چندين نمايشگاه گروهي در ايران و ديگر كشورها ازجمله امارات متحده عربي، فرانسه، كانادا، ارمنستان و چين را داراست. آثار او تا دهم بهمن در اين نگارخانه برپاست.
آثار شما طبيعت را به تصوير ميكشد؛ طبيعتي كه به نوعي به انتزاع رفته، چگونه از طبيعت براي ارائه آثارتان بهره ميگيريد؟
سالهاست روي سوژه طبيعت كار ميكنم. طبيعت هميشه منشأ اصلي كارهايم بوده و تمركزم روي اتفاقاتي است كه در فضاهاي طبيعي رخ ميدهد. حالتهايي كه در درياها و كهكشانها صورت ميگيرد الهامبخش كارهايم بودند. من سعي كردم بازتابهاي حسي وقايع طبيعي را با حالتهاي دروني خودم تلفيق كنم و روي بومم به تصوير در آورم. هر اتفاقي كه در طبيعت رخ ميدهد به نوعي در درون انسان مشابهش ديده ميشود، ولي هر هنرمندي بهانه تصويري براي بيان درونيات خود ميخواهد و من بيشتر در طبيعت مشابه حالاتم را يافتم. با گذشت زمان كمي از طبيعت فاصله گرفتم و گاهي فيگورهايي كه هم فيگور هستند و هم نيستند به صورت محوي به آثارم راه پيدا كردند. در نمايشگاه قبليام براي نخستينبار بود كه از فيگورها استفاده كردم ولي آنها در اين مجموعه نمايانتر شدهاند. اكنون به مرحلهاي ميان مرز شكلدار بودن و نبودن كارها رسيدم، البته خيلي تاكيدي هم روي بودن فيگورها نداشتم و تاثير چيزهاي مختلفي كه در سالهاي اخير ديدم روي بومم هويدا شده است. هنرمند بايد با اثرش صادق باشد و بوم بازتاب تجربيات دروني من است.
استفاده از فيگور نوعي نوآوري در آثار شما محسوب ميشود. به زباني ميتوانيم بگوييم اين فيگورها به دليل موج فزاينده نقاشي فيگوراتيو در نقاشي معاصر ايران، وارد آثارتان شدهاند؟
نميتوانم به طور قطع بگويم پيش رفتن به سمت نقاشي فيگوراتيو در دنيا و در ايران روي آثار من تاثير نداشته مطمئنا به طور ناخودآگاه تاثير خود را گذاشته است، ولي تصميم نگرفتهام به دليل مد روز بودن آثار فيگوراتيو، نمودي از فيگورها را در آثارم نشان دهم و با قصد قبلي و به عمد اين فيگورها را وارد كارهايم نكردهام. اگر ميخواستم از اين روش استفاده كنم ميتوانستم بسيار بيشتر فيگورها را نمايان سازم و آثارم شكلدارتر بشوند. فيگورها از گذشته هم در آثار من حضور داشتند ولي محوتر بودند الان واضحتر و عيانتر از گذشته آنها را ميبينيم و اين تنها به دليل تغييرات دروني خودم است ولي غير از فيگورها كيفيت رنگها، جرم، حجم و تنوع آنها نيز تغيير كرده است. رنگينتر شدن تابلوها در آثار جديدم كاملا ملموس هستند كه مسلما اين ديگر مد روز نيست و اين خصوصيات در آثارم با من تغيير ميكنند.
شما در اين مجموعه از كلاژهاي برگ، گلبرگ، خزه و از المانهاي طبيعي استفاده كرديد. آيا بوم نقاشي و رنگ براي بيان درونيات و دغدغههاي شما كافي نبود؟
كلاژها از سايز كوچك شروع شد. هر چقدر تجربياتم در زندگي بيشتر شد احتياج به مواد و فضاي جديد را در كارهايم احساس كردم شايد يك نوع جستجو بود دنبال هر چيزي ميگشتم تا درونيات خودم را هر چه بيشتر تصوير كنم. با گذر زمان سايز كارهايم بزرگتر شدند چون انرژي نهفته در من ديگر در سايز كوچك نميگنجيد. پس از سايز، نوبت تغيير در رنگها بود. رفتهرفته جرم و حجم رنگها بيشتر شدند و سپس كلاژها به آثارم راه يافتند. در اين زمان نياز داشتم كه علاوه بر جنبه بصري كلاژها به مفهوم كار هم توجه شود. در كارهاي جديدم فيگورهاي زن و نماهايي از جنين قرار دارند كه پديده زايش را تداعي ميكنند درست مشابه همان اتفاقي كه در طبيعت ميافتد، دنبال شيءهايي ميگشتم كه بتوانم ظاهر اثر را با مفهوم آن هماهنگ كنم. به برگ، گلبرگ و خزه رسيدم كه به نوعي منشأ زايش در طبيعت هستند. از آنها در كارهايم استفاده كردم زيرا كه هم بازتاب بصري جالبي داشت و هم به مفهوم و مضمون اثر كمك ميكرد و سعي كردم در جاهايي كه تولد زندگي را نشان ميدهد و اشكال جنيني نهفته هستند از كلاژها استفاده كنم.
آيا نگران بازتاب تلفيق خزه و گلبرگ به عنوان اشياي جاندار روي بوم بي جان نبوديد؟
معمولا در نقاشي نگراني پس از اتمام كار پديد ميآيد قبل از آن خيلي نگراني وجود ندارد. كنشي است كه در كار بايد صورت بگيرد. انرژي و عشق نهفته كه بايد منتقل شود و اين اتفاق تنها روي بوم صورت ميگيرد. پس از اتمام كار ميشود اثراتش را ملاحظه نمود ولي من اعتقاد دارم يك تكنيك و روند جديد كاري را در آثار هنرمند در يك مجموعه ميتوان سنجيد و در عين حال نياز به گذر زمان دارد تا ببينيم قضاوتها چگونه بوده است. خود من هم بايد با اين دوره فاصله بگيرم تا ببينم چهاتفاقي رخ داده است. من كاملا صادقانه با اثرم برخورد ميكنم و ورود كلاژ به كارهايم روندي بود كه بايد صورت ميپذيرفت. اگر اين كار را نميكردم ممكن بود نگران شوم چون شبيه خودم نبودم و حسم را تمام و كمال منتقل نكردم. گاهي در ابتداي ماجرا، تلفيق كلاژها جواب نميداد ولي چون تجربه اولم بود بايد تمرين ميكردم تا كار خوب از آب در ميآمد و اكنون بستگي به ارتباط مخاطب با اثر دارد.
بعضيها آثار شما را آمد و رفت ابرها تلقي ميكنند و بعضي كهكشان تداعي ميكنند ولي من به شخصه تصورم بر اين است كه شما از فضا دوربيني به دست گرفتهايد و به زمين نگاه ميكنيد. تعبير خودتان از اين آثار چيست؟
بيتا وكيلي: سالهاست روي سوژه طبيعت كار ميكنم. طبيعت هميشه منشأ اصلي كارهايم بوده و تمركزم روي اتفاقاتي است كه در فضاهاي طبيعي رخ ميدهد. حالتهايي كه در درياها و كهكشانها صورت ميگيرد الهامبخش كارهايم بودند
من فرد كلي نگري هستم و از دور به مسائل نگاه ميكنم و روي رفتارسطحي آدمها قضاوت نميكنم و اين نوع نگاه به اطرافم بسيار در ارائه آثارم تاثيرگذار بوده است. به علت تجربههاي زندگي كه در اين چند سال اخير كسب كردم فاصله و ارتفاعم نسبت به آثارم كمتر شده است هر چقدر سن فرد بالا ميرود و تجربهها بيشتر ميشود ذهنيت فرد از حالت رمانتيك، روياپردازانه، خيالپردازانه و آرمانگرا خارج شده و واقعبينتر ميشود و اتفاقات اجتماعي پيرامونم هم در اين دو سه سال اخير و هم رويدادهاي فردي كه براي زندگي شخصيام پديد آمد من را واقعبينتر كرد و شايد به زندگي زميني نزديكتر شدهام و همين امر باعث شد ارتفاعم از آثار كمتر شود و شايد همين ارتفاع كم من باعث شده فيگورها پررنگتر به نظر بيايند.
شما در آثارتان از رنگهاي گرم استفاده ميكنيد و حس رنگيني كار به مخاطب القا ميشود و رنگگذاريها كاملا بيانگر است. اين رنگها نشانه چيست؟
قبل از اينكه تفكر يا تصميمگيري در انتخاب رنگها داشته باشم حسم رنگها را انتخاب ميكند. هر رنگي ميتواند براي هر فردي معنا و مفهوم خاصي را القا نمايد. اينها رنگهايي بودند كه بايد در آن دوره خاص در آثارم حضور پيدا ميكردند. رنگ از مفهوم اصلي كار جدا نيست بلكه رنگها در خدمت فرم، مفهوم و سايز اثر حركت ميكنند.
آيا فكر ميكنيد آثار امروز جامعه تجسمي ايران توانسته با زبان جهان معاصر هماهنگ شود؟
بله، بسيار زياد در سالهاي اخير فعاليتهايي صورت گرفته تا آثار ايرانيان به جهان معاصر معرفي گردد ولي اينكه اين عرصه ماندگاري داشته باشد مهمتر از معرفي مقطعي است. براي معرفيهاي مقطعي گالريها زحمتهاي زيادي كشيدهاند. گاهي بعضي آثار به علت خاستگاه اجتماعي، سياسي و فرهنگي يك دوره مطرح ميشود ولي معمولا به علت نگاه ويژه آن مقطع زماني است يا دورهاي كه اثر مد روز است ولي اگر كيفيت و ارزش هنري نداشته باشد با گذر زمان فراموش ميشود. نقاشان جوان بايد آگاهانه به اين مساله دقت داشته باشند كه كيفيت نقاشي است كه اهميت دارد و كارهايي كه نگاهي عميق به فرهنگ و تاريخ ايران دارند ماندگاري بيشتري دارند.
نقاشيهاي خود شما ريشههايي در سرزمين مادري دارد يا نقاشي زباني جهاني است و نيازي به تعهد به دنياي خاص ندارد؟
نقاشي حرف خودش را ميزند و احتياجي به استفاده از المان و نشانههاي خاص نيست ولي هنرمندي كه در شرق متولد شده آثار شرقي ارائه ميدهد و هنرمند غربي اثر غربي. اگر در دنيايي كه زندگي ميكنيم مال آن دنيا باشيم لازم نيست دنبال بهانهاي باشيم تا ايراني بودن خود را ثابت كنيم خود به خود اين اتفاق رخ ميدهد. من در ارائه آثارم تاكيد نكردم كه كجايي هستم، ولي المانها و نشانههاي شرقي خود به خود در آثارم راه يافتهاند. من يك ايراني هستم، در اين سرزمين به دنيا آمدم، در اينجا زندگي ميكنم و ايران را بسيار دوست دارم. اگر موتيف ايراني در آثارم ديده ميشود مبتني بر تصميم قبلي نبوده و شايد بر پايه صداقتم روي بوم وارد شده است.
شما كمكم داريد به نسل مياني هنرمندان تجسمي نزديك ميشويد. آثار جوانان ايراني را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
مدتي بابت خلق آثارم كمي درگير بودم و كمتر آثار جوانها را ديدم ولي به عقيده من زمان، قضاوت خود را به جاي ميگذارد. جوانان امروز بسيار پرشور هستند و نقاشي فيگوراتيو بسيار در جوانها شكل گرفته. زمان لازم است تا فضاوت كنيم كه جوانان اين دوره چگونه كار كردند. بسياري از جوانان تحت تاثير اكسپرسيو هستند و اين مقوله زياد در كارها ديده ميشود و آثار كاملا بيانگرا و پرشور، تصوير شدهاند. حداقل يك دوره 10 ساله زمان لازم است تا ببينيم از اين نسل چند نفر غربال ميشوند و چند نفر به زبان شخصيشان ميرسند.
علي غفاري متولد سال 1346، فعاليت سينمايي خود را با حضور در پشت صحنه فيلم هراس با كارگرداني شهريار بحراني آغاز كرد و پس از سالها فعاليت در سمتهاي مختلف در پروژههاي سينمايي و تلويزيوني، دومين فيلم خود را با عنوان «چراغ قرمز» روانه پرده سينماها كرده است.
چراغ قرمز، داستان جواني سادهدل است كه ناخواسته درگير ماجراي يك قتل ميشود. فيلم ساختارشكني زيادي دارد و يكي از نكات بارز و برجسته آن حضور پوريا پورسرخ، الناز شاكردوست و رضا شفيعيجم در نقشهايي متفاوت است. چراغ قرمز را ميتوان اثري ملودرام در قالب سينماي معمايي همراه با مايه طنز دانست.
فيلم چراغ قرمز را مدتها پس از اولين تجربه سينماييتان (شاهرگ) ساختهايد. چرا بين اين دو فيلم 13 سال فاصله افتاد؟
سال 76 شاهرگ را ساختم. آن موقع ورود به عرصه حرفهاي كارگرداني كار بسيار دشواري بود و مشقت زيادي به همراه داشت. من سالها در سمتهاي مختلف در سينما كار كردم، مدير توليد، مجري طرح، دستياري كارگردان و خيلي كارهاي ديگر. قبل از فيلم شاهرگ، سريالي را براي تلويزيون به نام سفر به سرزمين ملائك كار كردم كه كار بسيار سنگيني بود و بازيگران زيادي داشت. بعد از آن براي سيمافيلم يك تلهفيلم 90 دقيقهاي كار كردم كه آن موقع به قولي جزو نسل اول تلهفيلمهاي تلويزيوني بود. در كل شرايط توليد فيلم در آن موقع بسيار متفاوت از الان بود و سينماي حادثهاي و پرتحرك طرفدار زيادي داشت كه شاهرگ هم از اين حيث مستثني نبود و با توجه به شرايط بد اكران آن موقع، فروش خوبي داشت.
پس چرا آن موفقيت را دنبال نكرديد؟
اتفاقي كه در سينماي ايران ميافتد اين است كه در ژانري كه كار كني در همان هم تثبيت ميشوي و اين شد كه بعد از شاهرگ همه پيشنهاداتي كه داشتم در همان گونه حادثهاي جاي ميگرفت، آن موقع خيلي شرايط اكران برايم مهيا و ايدهآل نبود و اين شد كه كار مديريت برنامهريزي را دنبال كردم، تلهفيلمهاي زيادي هم ساختم و ماحصل آن حضور در پروژههاي سنگيني مثل نردبام آسمان، يوسف پيامبر، در چشم باد و شهرآشوب بود تا اين كه فيلمنامه چراغ قرمز با تغييراتي كه به آن وارد شد به مرحله توليد و نهايتا ساخت رسيد.
چرا برخلاف كار اولتان، به سراغ يك فيلم كمدي آمديد؟
دلم ميخواست با سليقه مخاطب حركت كنم. احساس ميكردم سينما همچنان به مفهوم سرگرمي شناخته ميشود و چون محتواي فيلمنامه چراغ قرمز در همين راستا بود، تصميم به ساخت آن گرفتم. با اين حال سعي كردم در محتواي كار حرفهايي هم نهچندان گل درشت بزنم. چراغ قرمز يك فيلم ساده و جمع و جور است و ادعاي خاصي ندارد. از همه مهمتر فيلم شريفي است چرا كه سعي نميكند به هر بهانه تماشاگر را بخنداند. لازم به ذكر است كه يك جاهايي از فيلم اصلا طنز نيست و معمايي و حادثهاي ميشود. در يك كلام سعي كردم ساختار جديدي ايجاد كنم.
و به همين جهت هم همه ابزار و ساختار مناسب جذب مخاطب اعم از موسيقي، تيپسازي و... استفاده كرديد تا مخاطب را همهجور با فيلم همراه سازيد.
اگر در كل به سراغ ژانري با اين محتوا رفتم تنها 2 دليل داشت، يكي اين كه سعي كردم با اين سينما حرفي را زده باشم؛ هرچند خفيف و كمرنگ. ديگر اين كه احساس كردم در شرايط فعلي اكران، تماشاگر اين نوع سينما را دوست دارم.
فيلم آميزه و ملغمهاي از طنز ـ معما ـ ملودرام و كشمكشهاي جوانپسندانه است و اين تعيين ژانر فيلم را سخت ميكند.
چراغ قرمز از اين نظر فيلم جديدي است؛ يك اثر معمايي در قالب كمدي. كمدي چراغ قرمز فانتزي نيست و اتفاقا خيلي هم قابل فهم است. من سعي كردم با كمدي موقعيت پيش بروم، نميدانم چقدر موفق بودهام، چون هميشه نگاه فيلمساز به فيلمش با نگاه مخاطب به فيلم متفاوت است. در پايان اكران فيلم است كه ميتوان به يك جمعبندي نهايي رسيد. يادمان باشد هر چيز كه براي من و عوامل سازنده جذاب است، شايد براي مخاطب فيلم جالب توجه نباشد و اين است كه قضاوت در زمان ساخت فيلم بسيار مشكل است. من سعي كردم در پلان به پلان فيلم خودم را به جاي تماشاگر بگذارم كه اگر من جاي او بودم چه دريافتي داشتم.
گفتيد نخواستهايد حرف و پيام گل درشت بزنيد، اما با اين حال كمي شعاري است. قبول داريد؟
نه. حرف چراغ قرمز نقد سوءظن در جامعه امروز است. يعني رسيدن به يك قضاوت عادلانه درباره آدمها. سعي ما اين بود كه با زبان طنز به بيننده بفهمانيم كه همه نشانهها نميتواند ملاكي براي قضاوت درباره آدمها باشد. گفتن اين حرف به شكل نصيحتوار و جدي راه به جايي نميبرد، پس سعي كرديم با روايت قصه مفهوم اصلي آن را هم بيان كنيم. من فيلم مفهومگرايي نساختم ولي با تحقيقي كه داشتيم به اين نتيجه رسيديم كه سوءظن در خانوادههاي امروزي بسيار وجود دارد و بايد به آن پرداخته شود. اين حرف را در قالب لايههاي زيرين يك فيلم طنز بيان كرديم.
در اين مورد، تماشاگران هم تا آخرين لحظات به شخصيت فهيم سوءظن دارند كه خوب از كار در آمده است.
اين كار فقط از عهده رضا شفيعيجم بر ميآيد. چون جنس بازي بايد به گونهاي ميبود كه نقش را به اين سو ببرد. شما ميبينيد كه در نماهاي اول معرفي فيلم، شفيعيجم خيلي جدي ظاهر ميشود و رفتهرفته شخصيت فهيم به سمت يك كاراكتر نيمه فانتزي سر ميخورد. من خيلي راجع به انتخاب بازيگر براي اين نقش فكر كردم و فكر ميكنم شفيعيجم خيلي خوب از ارائه آن برآمد. در نسخه ابتدايي فيلمنامه شخصيت فهيم حضور پررنگتري داشت.
بر خلاف نظر شما فكر ميكنم تماشاگر، شفيعيجم و پوريا پورسرخ را در نقشهاي متفاوتشان خيلي نميپذيرد.
غفاري: هيچ گاه ادعاي ساخت اثري خاص نداشتهام. دنبال آن بودم تا فيلمي را روانه پرده سينما كنم كه خانوادهها به قصد تفريح به تماشايش بيايند و راضي سالن را ترك كنند
بايد ديد آيا اين واقعا نظر تماشاگر است يا نگاه شما. پوريا پورسرخ در چند فيلم اخيري كه بازي كرده بود چهره سرد و تلخي داشت، اتفاقا طي صحبتي كه با او داشتم به اين نتيجه رسيديم كه بايد نقش را به سمتي ببرد كه از همان ابتدا تماشاگر او را دوست داشته باشد. اتفاقا بهروز به نظر من شخصيتي دوستداشتني درآمده و پوريا خيلي خوب نقش را قدم به قدم به سمت يك تيپ قابل قبول پيش برده است. بهروز موتور پيشبرنده چراغ قرمز است و بار اصلي قصه را به دوش ميكشد. به گفته شما مخاطب عادت كرده كه مثلا هميشه رضا شفيعيجم را در قالب يك نقش طنز ببيند. اين انتخابها ريسك بزرگي را به همراه داشت چون اين باور براي بيننده شكل گرفته بود. اين اتفاق در مورد الناز شاكردوست هم افتاد و حضور او در 2 نقشي كه بازي كرد، اتفاق جديدي در كارنامه بازيگري او بود.
اما شخصيت بهروز با بازي پورسرخ خيلي غلو شده است.
اتفاقي كه افتاد اين بود كه پوريا خيلي دير به كار ما وارد شد و آمدن او دقيقا زماني بود كه فرداي آن روز كار كليد خورد. قبل از اين انتخاب جديترين كسي كه به حضور او در اين نقش فكر ميكردم، رضا عطاران بود كه نهايتا درگير بود و اين اتفاق نيفتاد. پوريا پورسرخ هم آن موقع سفر بود و فرصتي براي حضور در كار ما نداشت. خوشبختانه هماهنگي لازم انجام گرفت و نقش بهروز به او محول شد. اگر شما فكر ميكنيد و به نظر ميآيد در نوع بازي او اغراق شده شايد به دليل زمان كمي بود كه بازيگر ما براي رسيدن به نقش داشت، پورسرخ مجبور بود يك شبه كلي مسير را بپيمايد، چون فرصتي در اختيار او نبود. براي خودش هم كار سنگيني بود ولي خب تلاش زيادي كرد و نقش را بخوبي ايفا كرد.
خيلي از نماهاي فيلم به نوعي تقليد از فيلمهاي چند دهه گذشته است؛ اتفاقاتي كه با توجه به جامعه امروز خيلي براي مخاطب قابل هضم نيست مثل سكانس خواندن و ابراز محبت بهروز به مادرش.
ابتدا راجع به اين سكانس بگويم كه چون اين صحنه در حقيقت اولين معرفي بهروز به تماشاگر بود خواستم خيلي قابل قبول و ساده به نظر بيايد و اين فقط ابراز محبت و علاقه يك فرزند به مادرش بود كه با توسل به يكسري از ابزارهاي موسيقي و... پيش رفت. من نيتي نداشتم كه تقليد يا كپيبرداري داشته باشم و فكر نميكنم چنين اتفاقي هم افتاده باشد. شايد اين ذهنيت براي اين به وجود آمده كه راه ديگري براي معرفي طبقه زندگي بهروز وجود نداشت.
با توجه به اين كه خودتان هم يكي از سرمايهگذاران فيلم هستيد، چقدر در كارگرداني به گيشه نگاه كردهايد؟
بدون رودربايستي بگويم كه اين فيلم نگاه به گيشه داشته و صادقانه بگويم كه فروش آن برايم مهم بوده است. من سالهاست كه در اين سينما فعاليت دارم و مطمئن هستم كه چراغ قرمز فروش خوبي خواهد داشت.
البته نگاه به گيشه برايم به اين معنا نبود كه با هر ترفندي تماشاگر را روي صندلي بنشانم. گفتم چراغقرمز براي من فيلم بيادعايي است. بايد بگويم كه اگر من كارگردان يا حتي من سرمايهگذار به فكر گيشه نباشم، پس چرخ صنعت اين سينماي فعلي چگونه بايد بچرخد. تهيهكننده و كارگردان بايد به فكر گيشه باشند. من براي مخاطب فيلم ميسازم و هيچ وقت اين ادعا با من نبوده كه خاص بسازم و خاص حرف بزنم. ميخواستم فيلمي در كارنامه من باشد كه وقتي با در نظر گرفتن هزينهها خانوادهاي به قصد تفريح و سرگرمي به سينما ميروند فيلم من آنها را راضي نگه دارد. سينما نياز به ترغيب تماشاگر دارد. اين نفس تماشاگر است كه سينما را زنده نگه داشته است.
اسم فيلم به نوعي هشداردهنده و تمثيلي است. انتخاب نام چراغ قرمز بر چه مبنايي بود؟
چراغ قرمز يعني توقف در برخي لحظههاي زندگي، يادمان باشد در هر پيشنهاد و وسوسهاي توقف كنيم و نگاهي هم به آينده آن داشته باشيم. عدم اين توقف ممكن است مسير زندگي ما را عوض كند. حتي صحنه آخر هم با توقف ماشين عروس پشت چراغ قرمز زندگي تازهاي براي كاراكتر اصلي فيلم اتفاق ميافتد.
حجت قاسمزادهاصل يكي از ركوردداران توليد تلهفيلم در كشور است. او تلهفيلمهايي زيادي را كارگرداني كرده كه تعدادي از آنها تاكنون چندين بار از شبكههاي مختلف تلويزيون پخش شدهاند.
يك داستان كوتاه و چند داستان ديگر، تباهي، قصهها و واقعيت، ژرفا، تردستي، 101 راه براي ذله كردن پدر و مادرها، از شنبه تا پنجشنبه، تنهايي، كسوف، پس از پايان تعدادي از تلهفيلمهايي هستند كه قاسمزادهاصل غالبا نويسندگي و كارگرداني آنها را به عهده داشته است.
كيفيت بالاي فيلمهاي تلويزيوني اين كارگردان به لحاظ ساختاري و محتوايي، آثار او را از ساير فعالان حوزه تلهفيلم متمايز كرده است. اين كارگردان متولد 1346 اردبيل و فارغالتحصيل رشته ادبيات دراماتيك از دانشكده هنرهاي زيباست.
او كارگرداني سريال ثقهالاسلام تبريزي و نويسندگي فيلمنامه چندين فيلم سينمايي را نيز در كارنامه دارد.
گفتوگوي ما با اين كارگردان به بهانه پخش تلهفيلم قصهها و واقعيت انجام شد. اما با توجه به فعاليت پررنگ اين كارگردان در حوزه توليد تلهفيلم بخشي از گفتوگو را به بحث درباره جايگاه تلهفيلم در شرايط كنوني اختصاص داديم.
در فيلم قصهها و واقعيت با يك راوي مواجهيم كه با گفتار متنش داستان را تعريف ميكند. چطور شد كه به اين شيوه روايت رسيديد؟
شيوهاي كه كارگردان براي ساخت فيلمش انتخاب ميكند تابعي از مضمون فيلم است. خود فيلم به ما ميگويد كه ساختار بايد چطوري باشد. قرار نيست آدم براي نمايش تكنيك خاصي فيلمي بسازد. من ميخواستم فيلمنامهاي بنويسم درباره مرگهاي ناگهاني و آدمهايي كه فرصتي براي جبران اشتباهاتشان ندارند. چند داستان داشتم؛ قصه اولم درباره مهندسي بود كه صبح ناخواسته دل دخترش را ميشكست و ساعتي بعد در يك تصادف رانندگي كشته ميشد و ديگر فرصتي براي جبران نداشت.
اين داستان يكي از قصهها بود و در ادامه قصههاي ديگري شروع ميشد. فيلمنامه مثل يك ارگانيسم زنده است و همپاي نويسنده رشد ميكند. وقتي به سكانس تصادف رسيدم، احساس كردم هنوز حق مطلب ادا نشده است، وقتي شخصيت راننده تريلي (رحمت) را درست كردم تصميم گرفتم به جاي پرداختن به چند مرگ ناگهاني همين يك مرگ را گسترش بدهم و تمامي آدمهايي را كه خواسته و ناخواسته در شكلگيري حادثه سهم داشتند، ترسيم كنم. شخصيت شاگرد راننده، رئيس اداره، منشي، باجناق رحمت و بقيه شكل گرفتند، طرح اوليه را كنار گذاشتم و همين فيلمنامهاي كه ديديد شكل گرفت، در حين نوشتن و براي صحنههاي انتقالي فيلمنامه راوي را اضافه كردم و فيلمنامه به سر و شكلي كه ميبينيد، رسيد.
نقطه شروع فيلمنامه براي من فكر اصلي يا مضمون است و بعد شخصيتها را حسب نياز داستان خلق ميكنم تا مضمون داستان برايم واضح نباشد شروع به نوشتن نميكنم و تا شخصيتهاي فيلمنامه را كامل نشناسم فيلمنامه به جريان نميافتد. دانستن اول و آخر فيلمنامه و فكر اصلي فيلمنامه براي من كافي است تا نگارش را شروع كنم. بقيه جزئيات را در حين نوشتن شكل ميدهم. مسيري كه اسمش را گذاشتهام: فرآيند منطقيسازي.
اما بيشتر فيلمنامهنويسها ميگويند وقتي ميخواهند بنويسند خودشان اول و وسط و آخر داستانشان را ميدانند و جزئيات كامل سكانسها را طراحي ميكنند و در مرحله آخر ديالوگها را اضافه ميكنند چطور بدون نوشتن خلاصه سكانسها كار ميكنيد؟
بعضيها اول طرح سه خطي مينويسند و بعد خلاصه 5 صفحهاي و بعد خلاصه 15 صفحهاي و بعد آن را تبديل به سيناپس ميكنند و در مرحله آخر ديالوگها را اضافه ميكنند. من اصولا با ديالوگها شروع ميكنم، نسخه اوليه من تقريبا همان فيلمنامه نهايي است. بعد از اتمام نسخه اوليه، يك مرحله فقط روي ضربآهنگ ديالوگها كار ميكنم كه البته پروسه سخت و نفسگيري است... به شيوه كار ديگران احترام ميگذارم، اما روش كاري من اينطور نيست. من اجازه ميدهم شخصيتهاي فيلمنامه نفس بكشند و زندگي كنند و واكنش نشان دهند. بعضيها اين كار را روي كاغذ انجام ميدهند؛ من اين كار را در ذهنم انجام ميدهم؛ خوشبختانه حافظه بسيار خوبي دارم كه به من خيلي كمك ميكند بتوانم همزمان تمام جزئيات كنشمندي تمام شخصيتها را در ذهن داشته باشم.
برگرديم به موضوع راوي. در فيلمهاي ايراني خيلي از راوي استفاده نميكنند. در فيلم شما يك راوي داناي كل داريم كه انگار ميزان دانايياش خيلي زياد است! استفاده از يك چنين راوي چه ضرورتي داشت؟
در مسير نوشتن بودم كه متوجه شدم كه به يك راوي نياز دارم. چند سالي بود كه در فيلمهاي ايراني از راوي كمتر استفاده شده بود، خود همين دليلي براي جذابيت احتمالي ميتوانست باشد.
در فيلم جديدم يك كاري كردم كه خيلي در سنت حضور راوي متداول نيست؛ به راوي داستان اجازه دادم قضاوت كند، نظر بدهد، تحليل كند و توضيح ناديدهها را بدهد.
اين شد وجه تمايز راوي قصهها و واقعيت با ديگر فيلمها... راوي فيلم ما راوي صرف نيست، قضاوت ميكند، مثل ميگويد و از سعدي جمله نقل ميكند، آينده را ميگويد و حتي نصيحت هم ميكند. اين بخشي از شخصيتپردازياش است من خيلي نگران بودم كه مبادا اين كار جنبه شعاري پيدا كند. از روز اول نگارش هم صداي مسعود رايگان مد نظرم بود؛ به هر حال همه ميدانيم كه در تلهفيلم دست و بال ما به لحاظ مالي بسته است و بودجه بسيار محدودي داريم؛ مسعود رايگان چون فيلمنامه و نقش راوي را دوست داشت، به من لطف كرد و بدون گرفتن دستمزد، جوانمردانه، نريشنها را اجرا كرد. بافت و جنس صداي مسعود رايگان و نوع گويش او كمك كرد ما از اين مرز باريك باورپذير بودن، به سلامت عبور كنيم. حضور راوي الزام قصهگويي فيلم قصهها و واقعيت بود.
من در فيلم يك داستان كوتاه و چند داستان ديگر راوي نداشتم. اين تصميم آگاهانه من است كه مبتني بر دانش فيلمسازي و موضوع فيلمم است. از هر عنصري كه به فيلم كمك كند، حتما استفاده ميكنم.
فكر نميكنيد اين راوي يا شخصيتتان يك مقدار پرحرف است. به نظر ميرسيد راوي يك جاهايي ميتوانست كمتر صحبت كند!
همه چيز كاملا آگاهانه و تعمدي است. به نظر من حضوري به اندازه لازم دارد. بينندهها، راوي را جزو اشخاص فيلم پذيرفتند و منتظر حضور و اعلام نظرش در طول فيلم بودند.
من فكر ميكنم چون مسعود رايگان را آورده بوديد ميخواستيد از حضور او نهايت استفاده را ببريد!
كارگرداني شناخت اندازههاست. گفتن حركت كاري ندارد. مهم اين است كه چه زماني بگويي كات.
تفاوت كارگردانها در درك لحظهاي است كه بايد خاتمه پلان را اعلام كنند! اندازه حضور مسعود رايگان همان اندازهاي است كه فيلم نياز داشت. نه كمتر و نه بيشتر. اين عدم تسلط به اندازه، معمولا به فاجعه منجر ميشود. من و همكارم فيلمنامهاي داشتيم به نام هشت كه آن را كارگردان ديگر ساخت. كار آنقدر ضعيف بود كه خواهش كردم نام ما را از عنوانبندي حذف كنند. ما آن فيلم را درباره امام هشتم، امام رضا(ع) طراحي كرده بوديم. اما در آن فيلم همه شخصيتها در همه پلانها درباره اهميت عدد هشت حرف ميزدند! اين كار بلد نبودن اندازه است. وقتي يك بار چيزي را گفتي كافي است.
كلا احساس ميشود ويژگي كارهاي شما بهرهگيري از ستارگان در نقشهايي است كه به لحاظ زماني كوتاه هستند. در تنهايي سراغ شهاب حسيني و رويا تيموريان و مجيد مظفري رفتيد، يا در فيلم يك داستان كوتاه و چند داستان ديگر... شاهرخ فروتنيان و امير آقايي و شبنم مقدمي، ليلا زارع نقشهاي كوتاهي داشتند. درقصهها و واقعيت هم شاهد هستيم كه امين زندگاني و آتنه فقيهنصيري حضور كوتاهي دارند.
به لحاظ سليقه كاري، فيلمهاي پرجمعيت را دوست دارم البته اجرا كردنشان هم سختتر است. با توجه به بودجه كم، امكان حضور بازيگرهاي حرفهاي در همه نقشها به سختي فراهم ميشود.
قاسمزادهاصل: من اعتراف ميكنم كه كاركردن با نابازيگرها را بلد نيستم. شايد اين ضعف من باشد اما من نميتوانم با نابازيگرها به نتيجه مطلوب برسم. بعضيها بلدند، من بلد نيستم. به نظر من بازيگر اسمش رويش است، بازيگر بايد بازي كند
امين زندگاني و آتنه فقيهنصيري لطف كردند و نقشها را پذيرفتند. اين نقشها به لحاظ حجم حضور بازيگر كم بودند اما ريزهكاريهايي داشت كه درآوردنش فقط از عهده بازيگران حرفهاي برميآمد. من اعتراف ميكنم كه كاركردن با نابازيگرها را بلد نيستم. شايد اين ضعف من باشد اما من نميتوانم با نابازيگرها به نتيجه مطلوب برسم. بعضيها بلدند، من بلد نيستم، اين اشكال من است. به نظر من بازيگر اسمش رويش است. بازيگر بايد بازي كند.
من يك شخصيتي را روي كاغذ نوشتهام، به فردي نياز دارم كه لايههاي جديد به اين شخصيت اضافه كند، به اين شخصيت رنگ جديد بزند، وقتي بازيگر حرفهاي باشد كارت هم آسان است و هم سخت؛ سخت به لحاظ شرايط مالي و زماني و آسانياش در اين است كه تو ميداني با بازيگرهايت بايد سر كيفيت بالاتر كاركني؛ در تعامل با بازيگران، ميتواني لايههاي جديدي به شخصيت اضافه كني، اما با نابازيگر مشكلت اين است كه بايد به حداقلها قناعت كني، دغدغهات اين است كه او ديالوگها را درست بگويد! صرف اداي درست ديالوگ يا يك كنش ساده برايت تبديل به آرزو ميشود، دوست ندارم با نابازيگرها كار كنم. از طرف ديگر ما در تلويزيون مثل سينما دنبال فروش بيشتر نيستيم كه به جلوههاي ظاهرپسندانه متوسل بشويم. اما دنبال مخاطب و بيننده بيشتر هستيم، مخاطب جذب كاري ميشود كه احترامش رعايت شده باشد، رعايت احترام به بيننده يعني ارائه بهترين چيزهايي كه در امكان ما هست، بيننده ميخواهد بازيگري را كه دوست دارد ببيند. داستان خوب، بازيگر خوب و تصوير خوب نقطه شروع يك فيلم است. تركيب بازيگران خوب است كه به فيلم قوت ميدهد. من اصرار دارم كه با بازيگران حرفهاي كار كنم چرا كه براي بينندگان تلويزيون احترام قائل هستم، بيننده ما حق دارد بهترين بازيگر، بهترين طراحي صحنه، بهترين گريم، بهترين صدا، بهترين تصوير و بهترين نور را ببيند. لياقت بيننده ايراني است كه بهترينها را ببيند. اين حق را نبايد از او دريغ كنيم.
يك جاهايي فيلم برروي يك نما مكث ميكند و سپس داستان تعريف ميشود. ايده فيكس فريم كردن چطور به ذهنتان رسيد؟
اين ايده را براي شكستن و گذر از بازههاي زماني دراماتيك فيلم طراحي كردم. هر جا تصوير ميايستد ما به زمان گذشته يا آينده ميرفتيم. جاهايي كه به زمان گذشته ميرفتيم تصوير سياه و سفيد ميشد. در يك جاي بخصوص كه عروسي نگار را در 15 سال بعد ميديديم، تصوير سياه و سفيد بود و سپس رنگي ميشد.
اين كار در سينماي دنيا مرسوم است يا خودتان ابداع كرديد؟
يادم نميآيد دقيقا به همين شكل در فيلم ديگري ديده باشم. اما به اشكال ديگر بارها استفاده شده است؛ ايدهاي بود كه در هنگام تدوين به ضرورتش رسيدم و طراحي و اجرايش كردم. دوست دارم موضوعي را توضيح بدهم؛ الفباي فارسي 32 تا حرف دارد. تمام آثار ادبيات فارسي با همين 32 حرف ساخته شده است، تلاش در جهت خلق حرف جديد، تلاشي بيهوده است، اين 32 حرف آنقدر گنجايش دارند كه تمامي گنجينه ادب فارسي با همينها خلق شدهاند.
الفباي فيلمسازي هم در همه جهان تقريبا يكسان است، تك شات و توو شات و كرين و تراولينگ، فيد اين و فيد اوت و اورشولدر و لانگ شات و...
ما بايد با همين الفبا فضاهاي جديد خلق كنيم، ميبينيد و ميشنويد كه كارگرداني ادعا ميكند؛ تمام فيلم من دوربين روي دست است، در تمام فيلم ما حركت نداشتيم، همه را با دوربين ثابت گرفتيم و برعكس، كل فيلم را حركتي گرفتيم!
اين جلوههاي متظاهرانه، به نوعي تلاش بيهوده است براي حذف برخي از حروف الفباي فيلمسازي، تمام اينها پوششي است براي كتمان كمدانشي. حداقل ما فيلمسازها خبر داريم كه ضبط با دوربين روي دست بسيار آسان است و با كمترين تلاش به نتيجه معقولي ميشود رسيد.
منتقدها چون با فرآيند مكانيكي فيلمساختن آشنا نيستند؛ از اينجور چيزها استقبال ميكنند! ما كارگردانها فيلم داستاني ميسازيم، كار ما قصه گفتن است، كارگردان فيلم داستاني، بايد قصهگوي خوبي باشد. من مخالف نوآوري نيستم. اما ميگويم برخي وقتها ضعفهايمان را پشت خلاقيتهاي بيهوده پنهان ميكنيم. مثل اين است كه شاعري پيدا شود و غزلي بسرايد كه تمام حروفش بينقطه باشد، شايد هم موفق شود، اما... بگذريم.
در قصهها و واقعيت به چند مضمون و موضوع مختلف ميپردازيد. يك جاهايي ماجراي فداكاري شاگرد راننده كاميون و رفاقت آن دو پررنگ ميشود. يك جاهايي داستان ديه و تقديرگرايي و مرگ... وقتي فيلمنامه را مينوشتيد به كدام يك از اينها بيشتر توجه داشتيد؟
مضمون اصلي قصهها و واقعيت مرگ آگاهي بود، بعضي وقتها در اين زندگي پرشتاب هر روزه، يك تلنگر لازم داريم تا متوجه چيزهاي كوچكي شويم كه متوجهشان نيستيم، وقتي از آسمان يك هواپيما رد ميشود ما فقط هواپيما را ميبينيم، اما اين توده عظيم آهن در واقع 300 نفر انسان را با خود حمل ميكند، 300 دنياي مختلف، 300 تجربه مختلف، من ميخواستم آدمهاي داخل هواپيما را نشان بدهم نه خود هواپيما را.
با اين تلهفيلم نشان داديد كه به سينماي داستانگو خيلي علاقه داريد. نظرتان درباره سينمايي كه اين روزها به سينماي ضد قصه ناميده ميشود چيست؟
نظري ندارم، باب سليقه من نيست. اما مخالفتي هم ندارم. بهطور كلي، هر چيز درستي، خوب هم هست.
من از سن 40 سالگي عبور كردهام. سعي ميكنم در مرحله دوست دارم و دوست ندارم متوقف نشوم. الان به درست و غلط اعتقاد دارم. اگر چيزي درست باشد، لاجرم زيبا هم هست. زيبايي يعني تعادل. من خودم را يك كارگردان قصهگو ميدانم و به سينماي قصهگو هم علاقه دارم. دلم ميخواهد مرا به عنوان يك قصهگو بشناسند.
يك جاهايي هم انگار داريد با قواعد اين سينماي قصهگو شوخي ميكنيد. مثلا ازدواج 2 نفر آخر داستان شما دقيقا همان كليشهاي است كه شبيه آن را در فيلمهاي مختلف زياد ديدهايم.
پاسخ سوال شما منفي است. من چنين قصدي نداشتم بلكه مقتضيات داستان اينجور اقتضا ميكرد اما اصولا كليشه چيز بدي نيست. بخشي از حقيقت در كليشهها هست كه ماندگار شدهاند و تكرار هم ميشوند!
كليشه اندكي حقيقت در خود نهفته دارد، اما براي من مهمتر از همه چيز مقتضيات فيلمنامه است، اين فيلم ميتوانست بسيار تلخ تمام شود، يادم ميآيد كه نگارش فيلمنامه يك مدت زمان طولاني متوقف شد. نميخواستم دختر بچه فيلم آخرين خاطرهاش از پدرش قهر و دعوا باشد، دو سه هفته نوشتن را تعطيل كردم چون نميخواستم فيلمنامه را با اندوه تمام كنم. اين طوري شد كه به سكانس خداحافظي مهندس احمدي(امين زندگاني) از دخترش(نگار) رسيدم كه زنگ ميزد به راننده سرويس مدرسه دخترش و با او آشتي ميكرد. فيلم را با همين صحنه تمام كردم. ميخواستم فيلم اندكي شادي هم داشته باشد، چون معتقدم جهان رو به روشنايي ميرود.
وقتي فيلمنامه را مينوشتيد اولين تصويري كه در ذهنتان شكل گرفت چه بود؟
دختري به پدرش ميگويد بابا نقاشيام را ببين، پدرش ميگويد نقاشيات را شب نگاه ميكنم. اما شبي وجود ندارد كه پدر بخواهد اين كار را انجام دهد.
اگر موافقيد درباره موضوع جايگاه تلهفيلم در تلويزيونمان صحبت كنيم. چندي است كه توليد اين فيلمهاي تلويزيوني به شدت شتاب گرفته و تعداد زيادي از فيلمسازان جذب اين قالب شدهاند. عدهاي با اين رونق موافقند و عدهاي معتقدند كه اين توليد انبوه موجب شده تعدادي تلهفيلم بيكيفيت هم ساخته شود. به نظر شما در حال حاضر تلهفيلمها چه جايگاهي در سينما و تلويزيون ما دارند؟
هنوز هم معتقدم بهترين تلهفيلمهاي تلويزيون را مهمانهاي دعوتشده از سينما و تئاتر نساختهاند، بلكه خود بچههاي تلويزيون ساختهاند. حاضرم سر اين ادعا بحث كنم. من خودم بچه تلويزيون هستم، تمام كارهايم براي تلويزيون بوده و هر چه ياد گرفتهام در صدا و سيما بوده است.
نقطه شروع تلهفيلم را يادمان ميآيد. قرار بود خوراك ظهرهاي جمعه را تامين كند. بعدتر قرار شد تلهفيلم خوراك زمانهاي مناسبتي را فراهم آورد.
هيچ اشكالي ندارد كه تلويزيون براي مناسبتهايش فيلمهاي خودش را توليد كند. اين ايده خوب است، اما وقتي حجم تلهفيلم زياد شد كارهاي بد هم زياد شدند.
كار بد، سليقه مخاطب را پايين ميآورد. دشمن تلهفيلم خود تلهفيلم شد. از يك جايي به نظرم از هدف اصلي مان دور شديم. به نظر من تلهفيلم مجالي است براي حرفهايي كه در سينما نميتوان زد. مثلا سينما روي موضوع كهنسالي و ميانسالي سرمايهگذاري نميكند، در سينما اين كارها توجيه اقتصادي ندارد. بخش هنريتر فيلمسازي بايد در تلويزيون صورت بگيرد. وقتي كارهاي مناسبتي در زمانهاي اندك با قصههاي بد ساخته شدند، تلهفيلم ضد خودش عمل كرد.
شايد هدف دست اندركاران تلويزيون اين بوده كه يك بازار كار براي عوامل سينما و تلويزيون درست كنند. اگر با اين ديد نگاه كنيم آيا تلهفيلمها توانستهاند اين هدف را تحقق بخشند؟
بله. تلهفيلم بازار كار درست كرد، يك عده مشغول به كار شدند، اما در انتها برنده تلويزيون بود و ضرر نكرد. صداوسيما به لحاظ نيروي توليدي وابستگي شديدي به سينما داشت، صدا و سيما مثلا 80 تا 300 ميليون تومان براي هر تلهفيلم خرج كرد تا نيروهاي مختص خودش را تربيت كند. كل بودجه صرف شده 24 ميليارد تومان ميشود.
حتما در اين ميان تلويزيون كار بد غيرقابل پخش هم داشته است. اما مهم نيست. تلويزيون هزينه معقولي را صرف كرد كه درصدي دورريز طبيعي هم داشت. الان تلويزيون در هر رشته، حداقل 10، 15 نفر نيروي انساني كاركرده دارد. دانشگاه فيلمسازي، فيلم ساختن است. صدا و سيما سرمايهگذاري معقولي كرد و جواب گرفت.
يكي از انتقادات مخالفان تلهفيلمها اين است كه ميگويند تلهفيلمها يك بار پخش ميشوند و فراموش ميشوند. اين مساله را چطور ميشود برطرف كرد؟
حالا مگر تمام آثار سينماي جهان ماندگار شدهاند؟! آمريكا سالي 700 فيلم ميسازد مگر تمامشان شاهكار هستند؟ نه، اين حرف واقعيت ندارد.
كار خوب ديده ميشود. در اين ترديدي ندارم. من با ديگران كار ندارم در مورد خودم ميگويم. به نظر شما كداميك از تلهفيلمهايي كه من ساختهام بدتر از فيلم سينمايي بوده كه همزمانش اكران شده؟
قاسمزادهاصل: ما در تلويزيون مثل سينما دنبال فروش بيشتر نيستيم كه به جلوههاي ظاهرپسندانه متوسل بشويم، اما دنبال مخاطب و بيننده بيشتر هستيم. مخاطب جذب كاري ميشود كه احترامش رعايت شده باشد
من نميپذيرم كه فيلم سينمايي به صرف اين كه روي نگاتيو ضبط شده بهتر است. از فيلم تلويزيوني تنهايي در داخل كشور استقبال شد. چندين جشنواره خارجي رفت. ازجشنواره مسكو جايزه گرفت. تلهفيلم قصهها و واقعيت تا امروز 7 يا 8 بار بازپخش شده. شما برويد آمار متقاضيان خواست تكرار پخش تلهفيلم ژرفا را از روابط عمومي سازمان بگيريد. خود فيلم بايد خوب باشد. همه چيز را كيفيت خود فيلم تعيين ميكند.
شما وقتي به عنوان فيلمنامهنويس يك متن را مينويسيد، به اين نكته توجه ميكنيد كه متن ميخواهد در سينما به تصوير كشيده شود يا در تلويزيون؟
نه. فكر نميكنم كه براي كجا مينويسم. فكر ميكنم كه چطور بايد بنويسم كه بهترين باشد. نويسنده يك جور نوشتن بلد است. من چه صدهزار تومان بگيرم چه صد ميليون تومان يكجور مينويسم. فيلمنامهنويسي دكان بقالي نيست كه آدم به اندازه پولش خريد كند. بال پرواز عوامل، اندازه بالپرواز كارگردان است. از آنها همانقدر كه بخواهي انجام ميدهند. وقتي كارگردان كمدانش است و اينكاره نيست، بقيه هم داشتههايشان را عرضه نميكنند.
يعني سعي نميكنيد تفاوتهاي اين دو قالب را در متنتان لحاظ كنيد؟ به هر حال تلويزيون مخاطب گستردهتري دارد و سليقه بينندگانش با سليقه كساني كه به سينما ميروند متفاوت است.
چرا بايد الكي به همديگر نان قرض بدهيم؟ تلويزيون ما در خيلي جاها به لحاظ مضامين طرح شده روشنفكرانهتر از سينما بوده است. خيليها اين حرف را نميپذيرند، خب نپذيرند. اما آيا ميخواهند چشم روي واقعيات هم ببندند؟
الان در سينماي ما خبري نيست. من سينما را تحقير نميكنم. اما الان چه فرهيختگي در اين سينما هست كه در تلويزيون نيست؟ ابتذالي در آنجاست كه خوشبختانه در تلويزيون نيست. هر چند كه اين روزها آن ابتذال كمتر شده است.
بضاعت سينما همين است كه ميبينيد. من سينماي ايران را دنبال ميكنم، برخي از فيلمهايش باعث خجالت است، توهين به همه چيز است. توهين به شعور بيننده و تاريخ سينماست. حالا بايد بگوييم چون اينها در سينما و براي سينما ساخته شدهاند فيلمهاي خوبي هستند؟
اما معمولا برخي منتقدان وقتي ميخواهند يك فيلم سينمايي را محكوم كنند ميگويند چقدر ساختار و محتوايش تلويزيوني بود!
بيتعارف ميگويم كه ما منتقد نداريم.
من اكثر مجلات سينمايي را ميخوانم و افسوس ميخورم. منتقد اسم و رسمدار ما نوشته فلان فيلم چون از فلاشبك استفاده كرده، ساختارش سينمايي است. اين منتقدها تاريخ سينما را تا نيمه جلد اول خواندهاند، كهنه هستند و متاسفانه تريبون دستشان است و به اين كهنگي دامن ميزنند.
بيشتر نقدها، نوشتههاي نوستالژيكي هستند كه ماجراي فيلم ديدن خود جناب منتقد را تعريف ميكنند. حتي نميتوانند قصه فيلم را درست تعريف كنند چه برسد به اينكه تحليلي ويژه ارائه دهند. مجله تخصصي در نقدش مينويسد فلان فيلمساز وقتي سبيل ندارد فيلمهاي سختي ميسازد و وقتي سبيل دارد فيلمهاي آسان ميسازد!
كلمه چركنويس را چكنويس مينويسند (احتمالا بهخاطر تشابهاش با چكپرينت!) خيلي به اين نظرها اهميت ندهيد بيشتر بازيهاي روزنامهاي و مجلهاي است كه اهداف ديگري دنبال ميكنند.
پس حتما به تفاوت نقشآفريني در سينما و تلويزيون هم اعتقاد نداريد. برخي بازيگران ميگويند ما در سينما يك جور بازي ميكنيم و در تلويزيون يك جور ديگر.
اينها شوخي است، اين حرفها را جدي نگيريد. بازيگر حرفهاي بايد بتواند يك كار را عينا و بارها اجرا كند. يك بار در لانگ شات و يك بار در كلوزآپ يا در هر اندازه ديگري دكوپاژي.
اين كار را من كارگردان نميخواهم. صنعت فيلمسازي اين كار را از بازيگر ميخواهد.
بالاخره پلانها بايد به هم بچسبند يا نه؟ پس بازي بازيگر بايد راكورد داشته باشد. من نميپذيرم كه بازيگر بگويد در برداشت اول حسم تازه تر بود و در برداشت دومم خراب شد.
بازيگر بايد برداشت پانصدمش از برداشت چهارصد و نود و نهمش تازهتر باشد. اين كه حسم رفت و خسته شدم گريزگاه ناتواني است. بازيگر حرفهاي كسي است كه بتواند يك عمل صحنهاي را عينا و عينا بارها تكرار كند و در هر تكرار بهتر از قبلي باشد. وزن هر پلان را پلان قبل و بعدش تعيين ميكند. فيلم يك مجموعه به هم پيوسته هوشمندانه و زنده است. همه اينها ملزومات بازيگري است، اين كه بازيگري بگويد من براي فيلمهاي سينمايي يك جور بازي ميكنم و براي تلويزيون جور ديگري، حرف بيهودهاي است. اين حرفها نمايشهاي مصاحبهاي است. اين حرف درست است در مقايسه اين كارگردان با آن يكي كارگردان نه در مقايسه سينما با تلويزيون.
ظاهرا دل پري از شرايط كنوني سينما داريد. ميخواهم بپرسم آيا به همين خاطر بوده كه تاكنون به سمت فيلمسازي در سينما نرفتهايد؟
در يكي از فيلمهاي فليني، اگر اشتباه نكنم، زندگي شيرين، ديالوگي هست كه ميگويد: اين كشيشها ديگر شيطان را نميترسانند! فارغ از معناي اين ديالوگ حالا اين سينما هم فعلا غصهخوردن ندارد.
من دوست دارم براي سينما كار كنم، فيلمنامه خوبي هم دارم به اسم خيابانهاي يكطرفه اما هنوز شرايط ساختش فراهم نشده است. البته حسرتي هم ندارم كه چرا در سينما كار نكردهام. شايد اگر در سينما همين فيلمها را ميساختم اسم و رسم بيشتري داشتم. اما به خاطر آن چيزي كه الان هستم خدا را شكرگزارم و غصه نميخورم.
چند سال پيش قرار بود قتل آنلاين را بسازم، اين فيلم چند دست چرخيد تا در نهايت فرد ديگري با تغييرات وحشتناكي در فيلمنامهاش آن را ساخت. از تقديرم راضي هستم كه كارگردان آن فيلم من نيستم.
و حرف آخر...
مديون لطف تمام كساني هستم كه از آنها آموختهام، مديون لطف تمامي كساني هستم كه شرايط فيلمسازي را برايم فراهم كردهاند، مديون لطف تمام كساني هستم كه به من اعتماد كردهاند، مديون لطف كساني هستم كه در ساخت فيلمها كمكم كردهاند و مديون لطف مردمي هستم كه بيننده فيلمهايم بودهاند.
در شروع اردوهاي تيم ملي با افشين قطبي، تيم استقلال تهران در اردوهاي تداركاتي اين تيم در راه آمادگي جهت شركت در مسابقات جام ملتهاي آسيا (2011 قطر) اغلب بين 5 تا 6 بازيكن داشت كه ميلاد ميداودي، حنيف عمرانزاده، فرزاد آشوبي، ايمان مبعلي، فرهاد مجيدي و پژمان منتظري را شامل ميشد، اما پس از عدم تمايل فرهاد مجيدي به ادامه حضور در عرصه ملي، مصدوميت ميداودي و دندان درد فرزاد آشوبي!
به نظر ميرسيد كه در اردوي پاياني مبعلي، عمرانزاده و منتظري جزو نفرات دعوت شده باشند كه اين بار نيز يك نفر (حنيف) خط خورد و بعد در اردوي قطر نيز از جمع 2 نفره استقلال، پژمان منتظري هم خط خورد بنابراين ايمان مبعلي كه از ابتداي فصل جاري ليگ برتر و پس از سالها حضور در امارات، بازگشتش به فوتبال ايران را با حضور در تيم استقلال جشن گرفت، حالا تنها مرد آبي حاضر در جام ملتهاست. با اين فوتباليست خوزستاني درخصوص مسائل مختلف صحبت كرديم كه در پي ميآيد.
چه شد كه در امارات نماندي؟
من و ديگر بازيكنان ايراني شاغل در ليگ برتر امارات در يك عمل انجام شده قرار گرفتيم. طبق توافقات سران فدراسيون و مديران باشگاههاي امارات شرايط به گونهاي پيشرفت كه هيچكدام از تيمها براي تمديد قرارداد با ما پا پيش نگذاشت و به شكل محترمانهاي عذرمان را خواستند.
هدفشان چه بود؟
ظاهرا قصد داشتند با استفاده از بازيكنان بومي، استعدادهاي كشورشان را براي شركت در اردوهاي تيم ملي، بيشتر آزمايش كرده و زير نظر بگيرند.
و طبعا براي شما بد شد؟
اين را بايد از تكتك بازيكناني كه مثل من به ايران برگشتند بپرسيد.
نظر خودت چيست؟
براي من كه خوب شد. چون دوست داشتم اينجا باشم تا بيشتر ديده شوم و شانسم براي دعوت شدن به تيم ملي افزايش يابد. حالا هم فكر ميكنم كه از اين بابت درست عمل كردهام.
چرا در نيم فصل اول آن مبعلي مورد انتظار مردم نبودي؟
طبيعي بود كه من پس از سالها دوري از ليگ برتر ايران نتوانم پتانسيل واقعيام را به نمايش بگذارم.
چرا؟
خب چون من 5 فصل در آب و هواي پرفشار امارات كه هم گرم است و هم شرجي فوتبال بازي كرده بودم و حالا در شهري هستم كه سطح ارتفاعش از دريا به مراتب بيشتر از دبي است و...
مگر با استقلال تمرين نكردي؟
دقيقا يكي از مشكلات همين بود. اين كه من از ابتداي تمرينات استقلال هم با تيم نبودم و با توجه به اين كه استقلال نيز تمريناتش را دير آغاز كرده بود، مسائلي ايجاد شد تا نتوانم آني باشم كه مورد انتظار بود.
پس خودت هم قبول داري؟
صددرصد. انتظاري كه آدم از خودش دارد قطعا از سايرين بيشتر است و من هم با علم به تواناييهايم احساس ميكردم كه قابليتهاي كمتري را به نمايش ميگذارم. از اين بابت هم ناراحت بودم، اما به هر حال بدشانسيها هم دست از سرم برنميداشتند.
مظلومي به تو اعتقاد كامل دارد؟
آقاي مظلومي اخلاق بخصوصي دارد و تحت هيچ شرايطي بازيكن تحميلي را نميپذيرد يا شايد خيلي سخت آن را قبول كند. البته من با نظر خود او به استقلال اضافه شدم و اين طور نبود كه وي در جريان استقلالي شدن من نبوده باشد. بنابراين در اين كه او به من اعتقاد دارد شك ندارم.
پس چرا يكي، دو نوبت با هم به مشكل خورديد؟
هر بار به خاطر انتشار مصاحبههاي تخيلي بود كه از قول من منتشر ميشد و متاسفانه چنين به نظر ميرسيد كه من در مورد تصميمات سرمربي استقلال اظهارنظر منفي كردهام، حال اين كه من يك فوتباليست حرفهاي هستم و هرگز چنين رويهاي را پيش نخواهم گرفت. اگر هم زماني در مورد مسالهاي سوالي برايم پيش بيايد مستقيما از مسوول اصلي تيم در مورد آن پرس و جو ميكنم. من 5 سال با مربيان مختلف در خارج از ايران كار كردهام و شرايط حاكم بر فوتبال حرفهاي را به خوبي ميدانم.
اما مظلومي يك بار تو را به تمرين راه نداد!
كاملا حق داشت. چون هنوز برايش مسجل نشده بود كه من آن مصاحبهها را انجام ندادهام، اما در جلسه بعد، در تمرين حاضر شدم و سوءظنها برطرف شد.
چند پاس گل هم تا به حال دادهاي؟
همه هدف من موفقيت استقلال است و در اين راه از هيچ تلاشي دريغ نميكنم.
اما در اين شرايط مدام به تمرينات تيم ملي دعوت ميشدي، اين مساله دليل خاصي داشت؟
اين را من نبايد پاسخ بدهم و قطعا بايد از افشين قطبي بپرسيد.
اما تو حتي وقتي كه بازي نميكردي هم به تيم ملي دعوت ميشدي، حتي همين آخر كه محروم بودي. دليل آن را نميداني؟
من فقط اين را ميدانم كه مربيگري يك كار سليقهاي است و البته خوشحالم كه افشين قطبي به من اعتقاد دارد، ولي نميتوانم بگويم كه چرا مرا دعوت ميكند. هر بار كه دعوت شدهام سعي كردهام در خدمت تيم ملي باشم.
برخي معتقدند كه تو در تيم ملي بهتر از استقلال ظاهر ميشوي. دليل اين را هم نميداني؟
مبعلي: كره شمالي هم مثل كره جنوبي و ژاپن با همان تيم جام جهاني رفتهاش به قطر ميآيد و اين يعني آنها هم عزمشان را جزم كردهاند تا هر طور شده از گروه صعود كنند ولي ما از پس اين تيم برميآييم
شايد باور نكنيد، اما اين سوال را خيليهاي ديگر هم از من پرسيدهاند و هر بار گفتهام كه اين يك اتفاق است و هيچ ربطي به خواستن و نخواستن من ندارد. من همان مبعلي هستم كه در استقلال بازي ميكنم و هيچ فرقي بين بازي من در استقلال و تيم ملي وجود ندارد. بنابراين هرگز يك درصد هم براي ديگري بيشتر مايه نميگذارم و هر بار فقط سعي ميكنم كه خواسته مربيام را در زمين اجرا كنم. حالا ممكن است در استقلال بازيام به چشم نيايد و در تيم ملي عكس آن. فوتبال همين است و البته من هم از اين بابت خوشحال نيستم و همان طور كه گفتم شرايط ليگ هنوز به طور كامل برايم جا نيفتاده است.
حالا هم كه در اردوي استقلال نيستي؟
گرچه اين تعطيلات فرصت خوبي بود تا كنار تيم تمرين كنم و به هماهنگي بيشتري به لحاظ بدني و تاكتيكي برسم، ولي به هر حال از اين طرف هم براي كمك به تيم ملي فراخوانده شدم و اميدوارم اين مشكل هم در شروع دوباره مسابقات ليگ برطرف شود.
از تيم ملي بگو. چرا پژمان منتظري خط خورد؟
واقعا خيلي ناراحت شدم. اين را از صميم قلب ميگويم. فكرش را هم نميكردم. به هر حال باز هم همان حرف كليشهاي مطرح ميشود كه مربيگري يك امر كاملا سليقهاي است و نميتوان از كسي خورده گرفت.
اما سهميه استقلال در تيم ملي يك نفره شد؟
مطمئن هستم اگر ميلاد ميداودي مصدوم نبود حالا او هم در جامملتها بازي ميكرد. متاسفانه شرايط به يكباره براي استقلال بد پيش رفت، حنيف خط خورد، آشوبي دعوت نشد و منتظري را هم از دوحه برگرداندند تهران.
احساس خوبي نداري؟
به هيچوجه! دوست داشتم همتيميهايم اينجا را ترك نميكردند و مشكلات اينچنيني پيش نميآمد.
حريفان ايران را چطور ميبيني؟
همه سخت هستند و كار دشواري پيشرو داريم.
از همه سختتر كدام است؟
روي كاغذ، عراق اما قطعا وقتي وارد مسابقات بشويم شرايط متفاوت خواهد شد، چون با شروع رقابتها ارزيابي بهتري ميتوان از رقبا به دست آورد.
امارات از همه آسانتر است؟
فكر نميكنم. به نظر من كره شمالي و امارات تقريبا در يكسري موارد نسبت به هم قوي و ضعيفتر هستند و در كل براي مصاف با ايران فاكتورهاي مثبت خوبي دارند. اماراتيها گرچه خيلي تكنيكي نيستند، اما از صبر و حوصله خوبي برخوردارند و آن طور كه خبر دارم تدارك خيلي خوبي نيز براي جامملتها داشتهاند. فكر ميكنم كار آساني برابر امارات نداريم.
و كره شمالي؟
اين تيم هم مثل كره جنوبي و ژاپن با همان تيم جام جهاني رفتهاش به قطر ميآيد و اين يعني آنها هم عزمشان را جزم كردهاند تا هر طور شده از گروه صعود كنند. به همين خاطر كره شمالي هم حريف گلوگيري براي ما محسوب ميشود. البته با توجه به سوابق فوتبالي ايران در رويارويي با تيمهاي شرق آسيا فكر ميكنم ما از پس كره شمالي برميآييم.
ولي عراق اينطور نيست؟
در فوتبال هيچ چيز قابل پيشبيني نيست. شايد همين عراق كه اكثر كارشناسان و خود بچههاي تيم ملي آن را حريف اصلي ايران تصور ميكنند در روز مسابقه با ايران خيلي راحت مغلوب بشود و تمام پيشبينيها غلط از آب درآيد. روي كاغذ اين تيم با داشتن بازيكنان تكنيكي و فيزيكي مثل نشاط اكرم، هوار ملامحمد، عماد رضا، جاسم كرار و يونس محمود يكي از شانسهاي صعود به حساب ميآيد. به هر حال ما هم آنها را بخوبي ميشناسيم و معتقديم به نسبت ديگر حريفان ايران، حريفي سرسخت به حساب ميآيند.
پيشبيني خودت چيست؟
فكر ميكنم ايران و عراق به عنوان تيمهاي صعودكننده به دور بعد بروند.
كدام تيم، اول گروه ميشود؟
قطعا ايران. ما از نظر مهرهاي شرايط بهتري نسبت به عراق داريم و نفراتمان خوب هستند.
در كارنامه بازيگري «لوسيو» برزيلي فقط جاي جام قهرماني باشگاههاي جهان خالي به نظر ميرسيد كه آن نيز با پيروزي 3 بر صفر اخير تيم چندين و چند مليتي اينترميلان در برابر مارنبه كنگو نماينده آفريقا به دست آمد.
لوسيو 33 ساله و قدرتمند كه پيشتر جام جهاني، جام كنفدراسيونها و كوپا آمهريكا را نيز با تيم ملي برزيل و «سريA» ايتاليا و جام باشگاههاي اروپا را با اينتر و قهرماني بوندسليگا را با بايرن مونيخ تصاحب كرده بود، هنوز با شور و هيجاني خاص به ميدان ميآيد. گفتوگوي پيشرو بيانگر نگاه لوسيو به آينده است.
جام باشگاههاي جهان، پنجمين جامي بود كه اينتر در سال 2010 فتح كرد. اين موفقيت تازه چه معنا و مفهومي براي شما دارد؟اين يك پايان عالي براي سال پربار ما بود و ميتوان آن را پاداشي براي تمامي تلاشهاي فراواني دانست كه در اين سال صورت داديم.
اين سال ما جام قهرمانان باشگاههاي اروپا را فتح كرديم كه براي اينتر در 45 سال گذشته بيسابقه بود. حسن قهرماني اخير در امارات هم اين است كه به ما روحيهاي بهتر براي ادامه راهمان در اين فصل بخشيده است.
به نظر ميرسيد كه در آن مسابقات راحت و مسلط هستيد و بعد از فتح جام نيز با شادماني برروي زمين شيرجه رفتيد. از جشنهاي گروهيتان و احساس ساير اعضاي تيم بگوييد.
طبيعي است كه آوردگاه امارات يك واقعه فوقالعاده براي تمامي ما بوده باشد. حقيقت آن است كه تيمهاي حرفهاي تحت فشار روحي شديدي قرار دارند و كمتر فرصتي براي رهايي از استرس مييابند. فتح اينگونه جامها و جشنهاي بعد از آن سبب ميشود كه براي ساعاتي از استرس رها شوند و نفسي بكشند و اين وضع و وصف ما بعد از قهرماني اخيرمان در امارات هم بود. هيچكس بجز مردان اينتر نميداند در اين چند سال و بويژه فصل گذشته بر ما چه رفته و چه فشاري را متحمل شدهايم.
بعد از فتح 5 جام در 2 فصل اخير چگونه ميتوانيد دوباره به حركت درآييد و با همان نيروي گذشته تلاش كنيد؟
ما فرمول پيروزيها را يافتهايم و به همان منوال راه تكرار آن را نيز ميدانيم هر چقدر هم كه پيروز و قهرمان شويد، به عنوان يك باشگاه بزرگ وظيفه داريد راهكارهايي را براي بردهاي بعدي بيابيد. اين يك الزام براي باشگاههاي نامدار است و گريزي هم از آن نداريد. بايد به طور مستمر به آينده نگاه و براي آن برنامهريزي كرده و هر جام ممكني را به دست آورد. خود من نيز در اين زمينه هميشه اهداف و آرزوهايي پايانناپذير داشتهام.
انگيزه و هدف شخصيتان در ادامه فصل جاري چيست؟
بديهي است كه بازگشت من به تركيب تيم ملي برزيل بعد از 6 ماه دوري از آن ازكارهاي اصلي موردنظر من براي سال 2011 باشد كه تازه آغاز شده است. در اين راه بايد در بازيهاي اينتر از نو بدرخشم ولي ادامه قضيه با من نيست و اين مانو منهزس(سرمربي تيم ملي برزيل) است كه بايد دراين خصوص حرف آخر را بزند و تصميمگيري با اوست.
اگر ميبينيد كاملا بر روي حضور و بازيام در اينتر متمركز هستم و بيشترين تلاشم را ارائه ميدهم به همين سبب است زيرا راه تيم ملي برزيل، به هر حال از اينتر عبور ميكند.
طبعا يكي از اهداف اصلي اينتر در اين فصل تكرار قهرماني فصل پيشاش در جام باشگاههاي اروپا است اما در اين راه بايد ابتدا بايرن مونيخ را در تكرار فينال پيش در مرحله يكهشتمنهايي از پاي درآوريد. آيا از عهده آن برميآييد؟
البته در اين سطح از مسابقات و وقتي رقابتها به چنين مرحلهاي ميرسد، تفاوت زيادي بين تيمها نيست و هر مسابقهاي ميتواند سخت باشد. درست است كه فينال فصل پيش اين بار 3 مرحله زودتر صورت ميپذيرد و اين بسيار سخت است اما به آساني امكانپذير بود كه ما به جاي بايرن به بارسلونا، رئال مادريد يا منچستريونايتد بخوريم. در آن صورت آيا كارمان سختتر نميبود؟ ما نهايت احترام را براي بايرن قائليم اما مجبوريم مثل فصل پيش همه توانمان را براي غلبه برآنها به كار گيريم و در چنين راهي گام برداريم.
ساموئل اتوئو امسال برخلاف فصل پيش روزهايي عالي را سپري كرده و چشم و چراغ تيم «نزول كرده» اينتر بوده است. در جام باشگاههاي جهان هم به عنوان بهترين بازيكن انتخاب شد و براي چهارمين بار به عنوان مرد سال آفريقا هم نايل شده است. نظرتان درباره او چيست؟
او بينياز از توصيف است و كيفيتش را به درستي و بهطور كامل نميتوان توصيف كرد. گاهي از سرعت عمل و تواناييهاي او شگفتزده ميشويم. در عين حال اتوئو تنها مرد ممتاز ما نيست و ما بازيكنان كارساز متعدد ديگري هم داريم كه هر يك ميتوانند اينتر را از گذرگاههاي سخت عبور بدهند. با اين وجود من از همكاري با اتوئو و همبازي بودن با وي لذت ميبرم.
به عنوان يك برزيلي حتما از انتصاب يك هموطنتان (لئوناردو) به عنوان سرمربي جديد تيم حمايت كردهايد.
من و ساير برزيليهاي اينتر (جوليو سزار، مايكون و كوتينيو) از آمدن لئوناردو راضي بوده و از آن حمايت كردهايم اما نه فقط به خاطر هموطنبودن با وي بلكه به اين دليل كه پيشينه و تواناييهاي فني وي را در اين ورزش ميشناسيم. شايد سابقه او در مربيگري اندك باشد اما فوتبال را خوب ميفهمد و فكر ميكنم مشكلي براي تطابق سريع با شرايط موجود نداشته باشد. تنها و مهمترين راه اوجگيري ما وحدت و اتحاد بين نفرات تيم و حمايت از سرمربي منتخب باشگاه است. چيزي كه سزار و مايكون هم در مصاحبههاي اخير خود به آن اشاره داشتهاند.
مانوئل نوير دروازهبان 24 ساله شالكه و تيم ملي آلمان مورد توجه بسياري از باشگاههاي بزرگ اروپايي ازجمله منچستريونايتد و آرسنال است.
او از نظر فرانتس بكن باوئر و فيليكس ماگات بهترين دروازهبان دنيا لقب گرفته، اما خود او از نتايجي كه با تيمهاي باشگاهي و ملي در سال 2010 گرفته چندان راضي نيست.
موضوع انتقال او به باشگاههاي ديگر مدتي است در رسانههاي آلمان مطرح شده و اخيرا اوليور كان در گفتوگو با روزنامه آلماني بيلد گفته بود به نظر او نوير بايد به يك دروازهبان جهاني تبديل شود، منوط به اين كه قدم بعدي را در پيوستن به باشگاه بزرگي بردارد.
او در اين صورت قادر خواهد بود به طور مرتب در رقابتهاي ليگ قهرمانان اروپا بازي كند. نوير در اين گفتوگو به اين شايعات و كارنامهاش در سال اخير ميلادي ميپردازد.
با توجه به نتايجي كه شالكه در اين فصل به دست آورده به نظر نميرسد در روزهاي پاياني سال چندان راضي باشيد؟
ما با شالكه در بازيهاي جام حذفي فقط به نيمه نهايي رسيديم و در بازيهاي جام جهاني هم در رتبه سوم قرار گرفتيم و شانسهاي خوبي را براي قهرماني از دست داديم.
بابت عدم قهرماني در كدام بازيها بيشتر متاثر شديد؟
در مورد مقام نايبقهرماني كه با شالكه در بازيهاي فصل قبل بوندسليگا به دست آوردم اصلا ناراحتي در كار نبود، چون به واسطه آن توانستيم به بازيهاي ليگ قهرمانان راه پيدا كنيم. ما در فصل قبل در بيشتر فصل در صدر بوديم، ولي در نهايت اين بايرن بود كه قهرماني را از آن خود كرد. ما براي قهرماني در فصل قبل برنامه نداشتيم و همين باعث شد در هفتههاي آخر قهرماني به بايرن برسد.
و نيمه نهايي جام جهاني مقابل اسپانيا... .
واقعا تلخ بود. ما در بهترين روزمان نبوديم و مثل ديگر بازيهاي جام جهاني ظاهر نشديم. اگر در آن بازي پيروز ميشديم در برابر هلند شانس زيادي براي قهرماني داشتيم. در بازيهاي جام حذفي هم اگر ميتوانستيم بايرن را در نيمهنهايي شكست دهيم قهرمان ميشديم، ولي در آنجا هم مثل تيم ملي شانسي براي اين كار نداشتيم.
ولي از نظر كارنامه شخصي، سال موفقي داشتيد.
بله، چون قبل از بازيها رنه آدلر مصدوم شد و من به عنوان دروازهبان شماره يك آلمان درون دروازه ايستادم و به اين ترتيب توانستم خودم را دراين جايگاه تثبيت كنم.
و يواخيم لو (سرمربي آلمان) هم ظاهرا به شما به عنوان دروازهبان شماره يك اعتماد كرده است.
اين بيشتر به خاطر عملكردم در جام جهاني بود و توانستم در بازيهايي كه برگزار شد نظرش را جلب كنم.
اما به نظر نميرسد قبل از بازيهاي جام جهاني، لو اعتماد چنداني به شما داشت؟
خودم هم اين طور فكر ميكنم. رنه آدلر در بازيهاي يورو 2008 در تركيب تيم بود و انتخاب دروازهبان ديگري به عنوان جانشين آدلر در حالي كه آلمان با او به فينال رسيده بود كاري منطقي نبود. او به عنوان يك كانديداي احتمالي به من نگاه ميكرد و من براي اين كه بتوانم خودم را به او اثبات كنم به زمان نياز داشتم.
معمولا در پايان سال از مهاجمان درباره بهترين گل شان سوال ميكنند. شما به عنوان دروازهبان چه خاطره مهمي از بازيهاي امسال داريد؟
من چند عكسالعمل را به خاطر دارم، اما مهمترين آنها متاسفانه تلخترين آنهاست. در بازي نيمه نهايي روي ضربه سري كه پويول زد من جاگيري خوبي داشتم، اما ضربه او به شكلي بود كه نميتوانستم كاري انجام دهم و گرفتن آن ضربه محال بود. به ياد آوردن خاطرات جام جهاني حتي پيش از بازيها هم براي ما مشكل بود. در تمرينات قبل از بازيها يادم ميآيد كه فيلم بازي نيمه نهايي مقابل ايتاليا 2006 را نگاه ميكرديم و وقتي به بازي در وقت اضافه رسيديم تلويزيون را خاموش كرديم. در آن روز از خودم ميپرسيدم آيا امكان دارد خاطره 4 سال قبل به نوع ديگري امسال تكرار شود.
در سالهاي اخير پيشرفت حيرتآوري داشتهايد و به جمع دروازهبانهاي بزرگ دنيا پيوستهايد. تصور ميكنيد حد اين پيشرفت چقدر باشد؟
پاسخ به اين سوال سخت است، چون به نظرم براي پيشرفت در فوتبال حدي وجود ندارد. من هميشه به خودم ميگويم كه بايد بهتر شوم و هر اشتباه و هر بازي مي تواند اين موضوع را جديتر از قبل كند.
اما اوليور كان گفته بود شايد تلاش بيش از حد براي رسيدن به حد مطلوب به طور كلي يك بازيكن را از فرم مناسب خارج كند.
من معتقدم هر بازيكن بايد هميشه خودش را ارزيابي و سعي كند نسبت به فصل قبلش بهتر بازي كند. من از هماكنون ميدانم هرگز به حد مطلوب صددرصد نخواهم رسيد.
به نظر شما كدام تيمهاي آلماني به بازيهاي ليگ قهرمانان در سال آينده خواهند رسيد؟
اگر ما بتوانيم به روند فعلي خود ادامه دهيم، شايد يكي از آن تيمها باشيم. ولي دورتموند در اين فصل عالي بوده و فوتبال كاملي ارائه ميكند و بايرن مونيخ با اين كه تا به حال نتيجه خوبي نگرفته، اما در پايان فصل به اين بازيها خواهد رسيد.
و باشگاه ديگري را به شكل قطعي در اين بازيها نميبينيد؟
بايد واقعگرايانه با مساله برخورد كنيم. بايرن مونيخ در سالهاي اخير هميشه در نيم فصل دوم بهتر نتيجه گرفته است و شانس زيادي براي اين كار دارد.
ولي در برخي رسانهها اشاره شده بود هواداران بايرن نسبت به نتايج اخير تيمشان دست به اعتراض زدهاند.
من در مورد مسائلي كه مربوط به باشگاههاي ديگر ميشود، اظهارنظري نميكنم.
در عين حال برخي از احتمال انتقال شما در ژانويه به ايتاليا يا انگلستان خبر دادهاند؟
من توجهي به اين خبرها ندارم و چيزي كه براي من مهم است ادامه بازيهاي خوب در بوندسليگا و برد در مقابل آوگسبورگ در بازيهاي جام حذفي است كه با قرعه سختي در اين بازيها مواجه هستيم.
به اين ترتيب شما فصل آينده هم در شالكه بازي خواهيد كرد؟
من تا سال 2012 با اين باشگاه قرارداد دارم و هنوز در اين مورد تغيير عقيده ندادهام و واضح است كه بايد سال بعد هم در شالكه بازي كنم.
اما اگر در سال 2012 باشگاه را ترك كنيد بازيكن آزاد خواهيد بود و اين گرچه از نظر مالي براي شما امتياز بزرگي است، اما براي شالكه ميتواند ضررهاي مالي زيادي داشته باشد تصور نميكنيد باشگاه مايل باشد براي سودآوري، شما را زودتر از اين زمان به باشگاه ديگري منتقل كند؟
من قبلا در اين زمينه صحبت كردهام و حرف تازهاي براي گفتن ندارم.
سجاد مرادي دونده 27 ساله بروجني و دارنده مدال طلاي دانشجويان جهان (صربستان)، ارتشهاي جهان (بلغارستان) و 14 مدال رنگارنگ قارهاي (قهرماني آسيا، داخل سالن، غرب آسيا و بازيهاي آسيايي)، با كسب طلاي 800 متر و نقره 1500 متر بازيهاي آسيايي، درخششي بينظير در اين بازيها داشت.
او به عنوان افتخارآورترين ورزشكار ايراني حاضر در گوانگجو، پرچمدار ايران در مراسم اختتاميه نيز شد.
مرادي كه سهم قابل توجهي از موفقيت خود در كسب طلاي 800 متر را مرهون همكاري ارزشمند و فداكارانه برادر خود (امير) است به برادر جوان خود نيز اميدهاي فراواني بسته است و آينده او را حتي روشنتر از موفقيتهاي خود ميداند.
به عنوان پرافتخارترين ورزشكار ايران در بازيهاي آسيايي گوانگجو، پرچمدار كاروان ايران در مراسم اختتاميه بازيها هم شديد. چه احساسي از اين اتفاق داشتيد؟
اولا خود را به هيچ وجه در خور دريافت عنوان پرافتخارترين ورزشكار كاروان نميدانم چون معتقدم اگر افتخاري به دست آمده باشد همه افرادي كه براي آن تلاش كردهاند در اين قضيه سهيم و شريك هستند. حتي ورزشكاراني كه تلاش كردند ولي عنوان بهتر از چهارمي يا پنجمي به دست نياوردند همانند ما مدالآوران در اين افتخارها سهم دارند. البته پرچمداري كاروان ايران، افتخار و احساس بينظيري بود كه من هم مثل هر ورزشكار ديگري آرزوي آن را داشتم.
براي مدالآوري من در گوانگجو خيليها زحمت كشيدند از كريمي در راس فدراسيون دووميداني گرفته تا كارمندان اين فدراسيون و مديران و كارمندان ادارههاي كل تربيت بدني اصفهان و چهارمحال و بختياري و مسوولان و كاركنان باشگاه ذوبآهن بويژه شخص اصغر دليلي كه علاقه زيادي نيز به دووميداني دارد.
شما ميتوانستيد مشقت كمتري را بپذيريد و مثل المپيك پكن، فقط در يك ماده بدويد و صاحب يك مدال در گوانگجو شويد.
من از ماهها پيش از شروع المپيك، روي موفقيت در ماده 800 متر، برنامهريزي و تمركز كرده بودم و واقعا ميگويم اگر با بدشانسي بزرگ مصدوميت بدهنگام روبهرو نميشدم مطمئنا در المپيك، فيناليست خوبي ميشدم. به خاطر ميآورم چون قرار بود مسابقه المپيكي من در ساعات شب برگزار شود تمرينهاي خود در پكن را در شب كه هوا كمي سرد بود برگزار ميكردم كه همين سردي هوا در كنار تمرينهاي انفجاري، موجب كشيدگي عضله من تنها به فاصله 10 روز پيش از مسابقه شد.
به همين دليل، عملا شانس شركت در ماده 1500 متر را به كلي از دست دادم و در 800 متر دويدم كه با كسب عنوان نهمي، بهترين عنوان ايران در دووميداني المپيك را به دست آوردم، اما در بازيهاي آسيايي گوانگجو شرايط فرق ميكرد. يعني نه مصدوم بودم و نه بازيها شلوغي المپيك را داشت.
در حقيقت در گوانگجو فقط بايد در دور مقدماتي و فينال ميدويديم در حالي كه در پكن، علاوه بر اين دو مرحله، دور نيمهنهايي هم وجود داشت.
به آسيبديدگي اشاره كرديد. چرا در سالهاي گذشته اينقدر با آسيبديدگيهاي پيدرپي سجاد مرادي روبهرو ميشديم؟
بايد بگويم تاكنون از حيث مربي، بدشانس بودهام. 3 سال پيش يك مربي روس داشتم كه در روش تمرينياش تمرينهاي سرعتي زياد بود آنقدر كه من و برادرم امير مرتبا با آسيبديدگي روبهرو ميشديم!
بعد، يك مربي آفريقايي آمد كه او هم آنقدر زياد تمرين ميداد كه دچار عوارض «بيش تمريني» ميشدم! گويا قرار است اين مشكل رفع شود و به زودي يك مربي بسيار خوب از كشور الجزاير به ايران بيايد كه پيشينه طلاي جهاني و نقره المپيك را در كارنامه دارد و از بهترين مربيان نيمه استقامت دنيا محسوب ميشود. اميدوارم حضور اين مربي بزرگ بتواند كمك شاياني به بهبود ركوردهايم تا سال 2012 كند.
به برادرت امير اشاره كردي كه فداكاري او نقش ارزندهاي در كسب مدال طلاي شما در گوانگجو داشت. آيا امير مرادي ميتواند ركوردهاي سجاد را بشكند؟
چرا كه نه، او امتيازهاي زيادي دارد كه من از آنها بيبهره بودهام. امير با 193 سانتيمتر قد، فيزيك بدني بهتري از من دارد. او اكنون در 20 سالگي تجربههاي خيلي بيشتري نسبت به چند سال پيش من اندوخته است و از امكانات تمريني بهتري استفاده ميكند. علاوه بر اين، بدشانسيهاي من در استفاده از مربي نصيبش نميشود. در حقيقت امير، علاوه بر استفاده از تجربه من، مربي بزرگ الجزايري جديد تيم ملي را هم در اختيار خواهد داشت تا بتواند به يك دونده بزرگ در دوهاي نيمه استقامت آسيا تبديل شود.
خوشبختانه ايران از ديرباز در دوهاي نيمه استقامت، حرفهاي زيادي براي گفتن داشته است... .
زماني به راحتي مدالهاي دوهاي نيمه استقامت و استقامت به دوندگان ما تعلق ميگرفت، اما باور كنيد در سالهاي اخير و با ورود قهرمانان عالي آفريقايي به تيمهاي كشورهاي عربي حوزه خليجفارس، موفقيت در اين رشتهها در حدي غيرقابل تصور دشوار و تقريبا دست نيافتني شده است.
ولي در گوانگجو شما علاوه بر اين كه در ماده 800 متر همه آنها را پشت سر گذاشتيد در 1500 متر هم بلال منصور (دونده معروف آفريقايي تبار تيم بحرين) را پشت سر گذاشتيد! البته براي رسيدن به اين مهم، ركورد ايران را شكستيد!
اين سومين بار بود كه در عمر حرفهاي خود، بلال منصور را گرفتم. يك بار در المپيك، اگر اشتباه نكنم يك بار ديگر در فنلاند و اين بار در گوانگجو. او سياهپوست بسيار قدرتمند و سريعي است و ما براي موفقيت در برابر قدرت و سرعت ذاتي او ناچاريم از مزيت نسبي خود، يعني برخورداري از عنصر غيرت استفاده كنيم.
چه برنامه و راهبردي براي حفظ فرم عالي فعلي و درخشش در رقابتهاي جهاني، قهرماني آسيا و المپيك داريد؟
مرادي: اگر خوب برنامهريزي كنيم، ميتوانيم 20 طلا در دووميداني بازيهاي آسيايي بگيريم وقتي مسوولان ما به اهميت رشتههاي پايه و مادر ورزشي آگاهي پيدا كنند سرآغاز كسب موفقيتهاي جهشي براي ماست
ميخواهم در سال 2011 مرتبا در كوران مسابقهها قرار داشته باشم. علاوه بر حضور در ليگ كه بهار آينده دنبال ميشود، قهرماني جهان در شهريور سال آينده در كشور كره جنوبي، قهرماني آسيا در تابستان سال آينده و 3 جايزه بزرگ در كشورهاي الجزاير، مراكش و بلژيك، برنامههايي هستند كه در سال 2011 در آنها شركت ميكنم و به دنبال برپايي ركورد زير يك دقيقه و 47 ثانيه در آن رقابتها هستم. در حقيقت بايد در همين مسابقهها، جواز حضور در مواد 800 و 1500 متر المپيك لندن را بگيرم.
به لحاظ مادي وضع چگونه است و در مسابقههاي جايزه بزرگ، چه درآمدهايي در انتظار دوندههاي موفق است؟
البته مسابقههاي جايزه بزرگ در سطح مختلف برگزار ميشود و جوايز متفاوتي دارد. مثلا در جايزه بزرگ الجزاير 20 هزار دلار و در جايزه بزرگ مراكش و بلژيك، هركدام 35 هزار دلار به نفر اول مسابقه تعلق ميگيرد. اين سه تورنمنت از رقابتهاي درجه 2 جهاني محسوب ميشوند و در مسابقههاي جايزه بزرگ درجه اول، جوايز 100 هزار دلاري و بيشتر هم وجود دارند.
حتي در مسابقههاي ليگ الماس، كسي كه بتواند فاتح 4 مرحله از مراحل هفتگانه شود، جايزهاي بالغ بر 2 ميليون دلار دريافت خواهد كرد. به هر حال ما دووميدانيكاران بايد در طول سال تلاش زيادي بكنيم و اگر در هر مسابقهاي شركت كنيم و برنده شويم در نهايت شايد بتوانيم سالانه حدود 100 تا 150 ميليون تومان درآمد كسب كنيم.
از موقعي كه به ياد ميآوريم سجاد مرادي دونده باشگاه ذوبآهن بوده است! سال بعد هم با همين تيم ميمانيد؟ بويژه آن كه الان خيليها شما را به عنوان مدير دووميداني اين باشگاه ميشناسند.
بله. من فعاليتم را از تيم جوانان ذوبآهن شروع كردم و تاكنون 8، 9 سال است كه براي اين باشگاه ميدوم. مطمئنا روزي در همين باشگاه هم به فعاليت خود پايان خواهم داد. البته در جمعآوري چهرههاي شاخص دووميداني به باشگاه كمك ميكنم.
طبيعتا از جهات مختلف از جمله شرايط مالي، از اين باشگاه رضايت داريد؟
خوشبختانه بله. اساسا من هيچ موقع به پول و شرايط مالي كاري نداشتهام و كار خود را كردهام. من با دل خود ميدوم و موفقيت را در بهرهگيري از استعدادم كه دويدن است دنبال ميكنم. تنها استعداد من دويدن خوب است، هميشه خدا را شكر كردهام و ورزشكار كمتوقعي بودهام، البته اين را خود نبايد بگويم و شما ميتوانيد در اين مورد از فدراسيون بپرسيد.
حالا كه صحبت از پول و شرايط مالي شد، بد نيست راجع به پاداشهاي افتخارآفرينيها در گوانگجو هم توضيح دهيد.
من هم پاداش مدال طلا و هم مدال نقره خود را گرفتم اما در مورد خانه هنوز خبري نشده است. در حقيقت حواله را تحويل صندوق حمايت از قهرمانان و پيشكسوتان ورزشي دادهام تا ببينم انشاءالله قرار است چه اتفاقي بيفتد. البته هم در استان اصفهان و هم چهارمحال و بختياري، تقديرهاي جداگانهاي از من به عمل آمد كه جاي تشكر دارد.
مسوولان دانشگاه چه؟ آيا آنها پاسخ افتخارآفرينيهايتان را با اخراج از دانشگاه ندادند، به مانند عليرضا نصرآزاداني دارنده طلاي تكواندو كه از همان دانشگاه اخراج شد؟!
من دانشجوي كارشناسي تربيت بدني دانشگاه اصفهان هستم و خوشبختانه در آنجا همه رفتار بسيار خوبي با من دارند. مديريت آن دانشگاه از افرادي فهميده و ورزشدوست شكل گرفته كه مطمئنم مشكل نصرآزاداني را هم بخوبي رفع ميكنند و او را با آغوشي باز به دانشگاه برميگردانند.
جالب است استان كوچكي مثل چهارمحال و بختياري قهرمانان بزرگي را به عرصه ايران و جهان معرفي ميكند كه عمده اين قهرمانان هم مثل شما به اصفهان مهاجرت ميكنند!
بله، من اهل شهر بروجن استان چهارمحال و بختياري هستم كه البته هم چهارمحال و هم اصفهان را موطن خود ميدانم و جالب است هر كدام از اين دو استان كه اين همه ورزشكار مطرح را به جامعه معرفي كردهاند و معادن استعدادهاي ورزشي كشور به شمار ميروند هنوز از داشتن يك پيست تارتان محرومند. الان به عنوان نمونه، خواهر همسر من به عنوان يك استعداد دووميداني بانوان، هيچ پيست مناسبي براي تمرين قهرماني نمييابد و از نزديك خاموشي يك استعداد شاخص ورزشي را شاهدم.
اين در حالي است كه اگر ورزش ما بخواهد جايگاه چهارمي خود را در بازيهاي آسيايي تثبيت كند و آن را به جايگاه سومي و دومي ارتقاء دهد هيچ چارهاي جز پرداختن جدي به دووميداني و سپس ژيمناستيك و شنا ندارد.
جاي تاسف است كه سهم ما از شنا و ژيمناستيك تنها كسب يك مقام چهارمي عليرضايي در شنا و يك هشتمي در ژيمناستيك بود. در حالي كه ميتوانستيم هر 20 مدال طلاي خود را فقط از دووميداني به دست آوريم. در حقيقت كشورهايي سرآمد قافله ورزش جهاني هستند كه مدالهاي دووميداني و سپس شنا و ژيمناستيك را درو ميكنند.
روزي كه مسوولان ما واقعا به اهميت رشتههاي پايه و مادر ورزشي آگاهي پيدا كنند سرآغاز كسب موفقيتهاي جهشي براي ماست، ولي متاسفانه هنوز هيچ اثري از بهادادن به اين گونه ورزشها و از جمله دووميداني نميبينيم.
مثلا در حالي كه گرانترين بليتهاي ورزشي دنيا متعلق به دووميداني است و بليت مسابقه دو 100 متر المپيك، 4000 يورو ارزش دارد هيچ استقبالي از دووميداني در ايران نميشود. مايلم سازمان تربيت بدني با احداث پيستهاي تارتان در اصفهان و چهارمحال، حركتي ابتدايي ولي بسيار موثر و مفيد در اين زمينه انجام دهد.
در همين راستا، چندي پيش طرح احداث مدرسه دووميداني را هم مطرح كرديد.
ببينيد بچههاي ما در سن 6 سالگي به مدرسه ميروند در حاليكه در آمريكا در همان سن، دويدن را ميآموزند تا در زندگي قوي شوند، نميگويم بياييم و از آمريكا تقليد كنيم، ميگويم تعليم را از تربيت و آموزش را از پرورش جدا نكنيم تا در مسير خودمان موفق باشيم. در اين مسير، تشكيل مدرسه دووميداني از كارهاي ضروري براي توسعه و پيشرفت ورزش و سلامتي جامعه ماست.
عباس وفايي يكي از بازيگران سختكوش عرصه راديو و تلويزيون است كه به قول خودش با تمام تلاش و پشتكاري كه داشته هنوز به نقطه اوج خود نرسيده است، وفايي كار هنري خود را با تئاتر آغاز كرد و در حين بازي در تئاتر هملت به سريال امام علي(ع) دعوت شد.
او پس از بازي در سريال امام علي(ع) همبازي داريوش ارجمند در سريال شيخ مفيد شد و اما سريال مختار نامه نيز يكي از افتخارات بازيگري اوست كه در نقش خادم عبدالله بن زبير به ايفاي نقش پرداخته است.
عباس وفايي در كنار تلويزيون در مركز نمايش راديو نيز حضوري چشمگير دارد و در بسياري از نمايشهاي راديويي بازي ميكند، گفتوگوي ما با او درباره حضورش در نمايشهاي راديويي است.
از چه زماني به راديو علاقهمند شديد؟
علاقه من به راديو بر ميگردد به دوران كودكي و از زماني كه نمايش جاني دالر از راديو پخش ميشد و من به اتفاق شوهر عمهام با دقت به نمايشهاي راديويي گوش ميداديم. گاهي اوقات به سفارش شوهر عمهام كه فلج هم بود از مهمترين اتفاقات نمايش نكتهبرداري ميكردم. همه اين عوامل باعث شد تا زماني كه خودم وارد اين عرصه شدم ابتدا با تئاتر شروع كردم و هميشه علاقهمند كار در راديو بودم.
در ابتداي ورودتان به راديو،فضاي راديو چطور بود؟
در ابتدا احساس ميكردم به چشم يك غريبه به من نگاه ميكنند، اما كمكم دوستان قديميام را در راديو ديدم و به فضاي گرم و صميمي راديو عادت كردم.
در راديو هم مثل تلويزيون دوست داشتيد بيشتر كارهاي تاريخي بازي كنيد؟
در راديو اينطور نيست، همه نوع نقش بازي ميكنم؛ ايراني، كلاسيك، خارجي و گاهي هم در يك نمايش چند نوع نقش متفاوت بازي ميكنم.
چطور با يك جنس صدا چند نقش بازي ميكنيد؟
به قول همكارانم در راديو، صدايم حالت انعطافپذير دارد و ميتوانم با اين صدا هم نقش پيرمرد، هم صداهاي كارتوني و هم جوان را بازي كنم، گاهي با صدايم سه نوع صداي متفاوت پيرمرد را ميتوانم تقليد كنم.
چرا در تلويزيون بيشتر به كار تاريخي دعوت ميشويد؟
شايد به دليل ظاهري كه دارم چون اين ظاهر باعث ميشود، كار گريمورها راحتتر شود و اين نوع گريم به من كمك ميكند بهتر بتوانم نقشهاي تاريخي بازي كنم. اما حضورم در سريالهاي تاريخي به اين معنا نيست كه نتوانم نقشهاي ديگري را بازي كنم، بلكه من خيلي به نقشهاي متنوع علاقه دارم، اگر فرصت بيشتري به من داده شود، بهتر ميتوانم توانمنديهايم را به نمايش بگذارم.اما فرصت برايم خيلي كم بود و حمايتي هم از من نشد كه بتوانم بعد از اين همه سال به آن جايگاهي كه بايد برسم.
همكاريتان با سريال امام علي(ع) چگونه شكل گرفت؟
سر تئاتر هملت با آقاي شريفينيا همبازي بودم، در آنجا لباس روحاني به تن داشتم كه به نظر آقاي شريفينيا ظاهر و گريم من مناسب بازي در سريالهاي تاريخي بود به همين دليل مرا به آقاي ميرباقري معرفي كردند و من در سريال امام علي(ع) نقش طلحه را بازي كردم.
پس آشنايي قبلي شما با آقاي ميرباقري باعث شد كه در سريال مختارنامههم حضور داشته باشيد؟
نقش من قرار بود جزو 60 نقش اصلي باشد، اما در تيتراژ پاياني قرار گرفت. در كل آقاي ميرباقري خيلي به من كمك كرد و آن خاطره خوب امام علي(ع) باعث همكاري دوباره من با سريال مختارنامه نقش خادم عبيدالله بن زبير شد.
يكي از خاطرات شيرين سريالمختار را برايمان تعريف كنيد؟
من در اتاق گريم بودم تا براي بازي آماده شوم كه ناگهان ديدم آقاي ضرغامي و آقاي رئيسجمهور وارد اتاق گريم شدند و من در كمال ناباوري با حضور اين عزيزان غافلگير شدم و اين بهترين خاطرهام از سريال مختارنامه بود.
برگرديم به نمايش راديو، فكر ميكنيد چه چيزي باعث بهتر شدن وضعيت نمايش راديويي ميشود؟
ما از لحاظ كيفيت نمايش راديويي مشكلي نداريم و در سالهاي اخير اتفاقات خوبي در جهت بهبود وضعيت توليد نمايش افتاده است، اما از لحاظ شرايط هنرمندان تنها راهحل اين است كه كار بيشتري توليد شود تا هم هنرمندان مشغول كار باشند و هم از لحاظ مالي بتوانند نيازهاي زندگيشان را برطرف كنند.
در حال حاضر مشغول بازي در چه كاري هستيد؟
نمايش آنا كريستي به كارگرداني مجيد حمزه كه نقش جان را بازي ميكنم. جان يك كافهدار است كه بسيار زيرك و تواناست و در حين آرامش ظاهري، افكار منفي زيادي در سر دارد.
تقريبا همگي ما با بيماريها و معلوليتهاي جسمي و ذهني كه در اثر بيماريهاي ژنتيكي عدهاي از افراد جامعه را با خود درگير ميكنند آشنا هستيم.
در واقع تعداد قابل توجه ازدواجهاي فاميلي و پتانسيل زيادي كه در زمينه تولد كودكان عقبمانده در كشور ما وجود دارد باعث شده تا در اطراف هر كدام از ما نمونههايي از اين افراد وجود داشته باشند، اما امروزه تحقيقات نشان ميدهند كه تاثيرات ژنها را نميتوان تنها در عده محدودي ديد، چراكه اين رشتههاي پيچيده بيش از اين در زندگي تكتك ما نقش دارند به طوري كه تحقيقات نشان ميدهند بيماريهايي مانند آلزايمر و پاركينسون وحتي سكتههاي مغزي هم با ژنتيك مرتبط هستند. برگزاري كنگره 3 روزه نوروژنتيك كه در آن موضوعات علمي ازجمله بررسي ژنتيك و بيماري متابوليسم، بررسي بيماريهاي عقبماندگي ذهني و مشكلات مغز و اعصاب بررسي شدند، بهانهاي بود تا به سراغ پروفسور محمدحسن كريمينژاد، استاد پاتولوژي و ژنتيك دانشگاه علوم پزشكي تهران و رئيس انجمن نوروژنتيك برويم و از او درباره دنياي شگفتانگيز ژنها و تازههاي علم نوروژنتيك بپرسيم.
به طور كلي چه بيماريهايي در حوزه نوروژنتيك قرار ميگيرند؟
بيماريهاي نوروژنتيك به گروه بسيار گسترده و متنوع از بيماريهاي عصبي گفته ميشود كه به دليل تغييرات و جهشهاي ژنتيكي بروز ميكنند. چراكه هر فرد در سلولهاي خود 50000 ژن دارد. اين در حالي است كه تصور ميشود نيمي از اين ژنها در تشكيل بافتهاي دستگاه عصبي مركز، تكامل و همچنين عملكرد آن دخيل هستند.
اين بيماريها صرفا با توجه به زمينه ژنتيكي فرد ايجاد ميشوند يا ميتوان با توجه به محيط مختلف انتظارات متفاوتي از بروز بيماريهاي ژنتيكي داشت؟
دليل بروز بعضي بيماريهاي عصبي مانند بيماري هانتينگتون، آتاكسيهاي نخاعي ـ مخچهاي، SMAها، بيماري شاركو ماري نوث يا بيماري دوشن صرفا بروز جهش در ژنهاي مسوول آنهاست، اما در برخي بيماريهاي ديگر مانند بيماري آلزايمر و MS.، در كنار استعداد ژنتيكي عوامل محيطي ديگري هم دخالت كرده و سبب بروز بيماري ميشوند.
آيا آماري از مبتلايان به بيماريهاي نوروژنتيك در كشور داريد؟ نسبت به كشورهاي ديگر در چه جايگاهي از لحاظ تعداد بيماران قرار داريم؟
البته آمار دقيقي از شيوع انواع بيماريهاي نوروژنتيك و نورومتابوليك در ايران وجود ندارد. ولي با توجه به تجربه طولاني در مواجهه با انواع بيماريهايي از اين دست كه به مراكز مشاوره ژنتيك ارجاع داده ميشوند، به نظر ميرسد كه اين بيماريها در كشور ما شايع هستند. دليل اين مساله اين است كه اكثر اين بيماريها با وراثت مغلوب اوتوزومي به ارث ميرسند. چون ازدواجهاي فاميلي در كشور ما خيلي شايع است، اين دسته از بيماريها هم شايع هستند.
البته اين كه توصيه بشود جوانها ازدواج فاميلي نكنند، اصولا و اخلاقلا منطقي نيست، اما اگر در خانوادهاي مواردي از اين دست بيماريها وجود داشت حتما توصيه ميشود كه قبل از ازدواج به مراكز مشاوره ژنتيك مراجعه نموده و از بيخطر بودن ازدواج خود مطمئن بشوند.
براي افرادي كه ازدواج فاميلي يا بيماريهاي ژنتيكي مشخصي دارند، توصيههايي براي پيشگيري انجام ميشود، اما آيا همچنان بهترين توصيه براي چنين افرادي صرفنظر از ازدواج يا در نهايت بچهدار شدن است؟
در جلسات مشاوره ژنتيك اگر محاسبه شد كه ميزان خطر براي زوجين در مورد بروز يكي از اين بيماريها بالاست ممكن است توصيه شود از ازدواج منصرف بشوند. اگر امكان تشخيص دقيق بيماري وجود داشت و همين طور امكان تشخيص قبل از تولد متفاوت خواهد بود.
به طور كلي آيا روشهاي درماني كنوني ميتوانند بيماران اينچنيني را هم درمان كنند؟
متاسفانه براي بسياري از بيماريهاي نوروژنتيك و نورومتابوليك درمان قطعي وجود ندارد. با درمانهاي علامتي و حمايتي ميتوان تا حدي به آنها كمك كرد، اما براي معدودي از اين بيماريها درمان موثر وجود دارد. درمانهاي شيميايي تخصصي، درمان با آنزيمهاي جايگزين كه با روش مهندسي ژنتيك توليد ميشوند، پيوند مغز استخوان، يا پيوند سلولهاي بنيادي ازجمله اين روشهاي درماني محسوب ميشوند. هرچند استفاده از تمام اين روشها بسيار پرهزينه بوده و در دسترس همگان هم نيست.
همان طور كه شما هم اشاره كرديد ژنتيك علاوه بر بيماريهاي متابوليك، در بيماريهايي مانند سكته مغزي، آلزايمر و پاركينسون نيز نقش دارد. اين خبر براي بسياري از افراد كه سابقه فاميلي بروز چنين بيماريهايي را دارند خيلي شوكآور است؟ آيا مثلا من كه پدرم به دليل بيماري آلزايمر از دنيا رفته بايد آينده خودم را همراه با بيماري و مشكل تصور كنم؟
كريمي نژاد: تاكيد من بيشتر در پيشگيري از بروز بيماريهاي نوروژنتيك است. در حال حاضر شرايط براي درمان موثر در بسياري از اين بيماريها مايوسكننده است. ولي پژوهشگران در تلاش مستمر و مسوولانه هستند تا بتوانند در حد امكان اين بيماريها را درمان نمايند
براي بروز بسياري از بيماريها استعداد ژنتيكي نقش مهمي دارد. در واقع بعضي بيماريهاي نوروژنتيك و نورومتابوليك مشاهده ميشود كه در شجره خانوادگي افراد متعددي را دچار ميكند. با اطلاعات جديد بخصوص اگر تشخيص بيماري دقيقا معلوم شده باشد ما ميتوانيم افراد در معرض خطر را در اين خانوادهها شناسايي كنيم و اگر امكان پيشگيري از پيشرفت بيماري وجواد داشت با آن مقابله كنيم. حداقل اين است كه ميتوانيم با اصلاح الگوهاي محيطي بروز آنها را به تاخير بيندازيم.
در حالي كه عامل بروز برخي از بيماريهاي اينچنيني هنوز دقيقا مشخص نشده است پس چگونه است كه مطمئن هستيد اين بيماريها توسط ژنها منتقل ميشوند؟ و مثلا در مورد همان بيماري آلزايمر آيا عوامل محيطي مختلف نميتوانند ايجادكننده بيماري باشند؟
اگر عامل بروز بيماريها مشخص نشده باشد هم، با ارزيابي بروز و تكرار يك عارضه در يك خانواده ميتوان معلوم كرد كه آيا بيماري ارثي ـ ژنتيكي است يا خير؟ معمولا پزشكان و مشاورين ژنتيك با ترسيم شجره خانوادگي و علامتگذاري روي افراد مبتلا ميتوانند معلوم نمايند كه بيماري ارثي است يا خير و با كدام نوع الگوي وراثتي انتقال مييابد. با اين يافتهها ميتوان تقريبا به طور دقيق معلوم كرد چه كسي در آينده در معرض خطر است.
آيا به طور كلي درمانهايي براي پيشگيري از بروز اين مشكلات وجود دارد؟ آيا ميتوان ژن حامل ابتلا به پاركينسون، آلزايمر و... را خاموش كرد؟
البته به درمانهاي جديد اشاره شد، اما اميد اين است كه در آيندهاي نهچندان دور بخصوص با استفاده از ژن درماني بسياري از اين بيماريها معالجه بشوند، اما ذكر اين نكته در اينجا ضروري است كه استفاده از چنين درمانهايي مستلزم وجود افراد خبره و فناوريهاي بسيار دقيق و پيشرفته است كه اميدواريم شرايط براي آن مهيا شود.
به افرادي كه سابقه چنين بيماريهايي را دارند چه توصيههايي ميكنيد؟
توصيه من به خانوادهها اين است تا آنجا كه ممكن است راغب به ازدواج فاميلي نباشند، بخصوص از ازدواجهاي خويشاوندي دوطرفه جدا پرهيز نمايند. منظور اين است كه گاهي مشاهده ميشود 2 نفر با هم دخترعمو پسرعمو و هم دخترخاله پسرخاله هستند، چنين ازدواجهايي معمولا با مشكلاتي كه به آنها اشاره شد مواجه ميشوند.
نكته مهم ديگري كه به نظر من شايسته تذكر است اين است كه اگر در يك خانواده فردي مبتلا به بيماري عصبي مزمن، مشكلات بينايي، مشكلات شنوايي، مشكلات حركتي يا عقبماندگي ذهني پيشرونده شد، به پزشكان متخصص و مراكز مشاوره ژنتيك مراجعه نموده و بخواهند تا تشخيص در فرد مبتلا قطعي بشود. اگر قطعي شد ميتوان از تكرار آن در خانواده پيشگيري كرد.
با توجه به پيشرفتهاي درماني مرتبط با بيماريهاي ژنتيكي كه از هماكنون آغاز شدهاند، آينده درمان بيماريهاي نوروژنتيك را چگونه ميبينيد؟
اگر دقت كرده باشيد تاكيد من بيشتر در پيشگيري از بروز بيماريها بود. در حال حاضر شرايط براي درمان موثر در بسياري از اين بيماريها مايوسكننده است. ولي بسياري از پزشكان و پژوهشگران در نقاط گوناگون گيتي در تلاش مستمر و مسوولانه هستند تا بتوانند در حد امكان اين بيماريها را درمان نمايند. من هم اميدوارم تا عمر باقي است شاهد پيروزي همكارانم در مهار اين دسته از بيماريهاي صعبالعلاج باشم.
با اجراييشدن قانون هدفمندي يارانهها حوزه حمل و نقل کالا و مسافر از جمله حوزههايي است که به طور مستقيم تحت تاثير اين قانون قرار دارد.
با افزايش نرخ گازوئيل در حمل و نقل جادهاي مسافر و کالا نيز تغييراتي صورت خواهد گرفت و جابجايي کالاها و خدمات و مسافر با افزايش روبهرو ميشود.
شهريار افنديزاده، معاون وزير راه و مديرعامل سازمان حمل و نقل جادهاي و راهداري در گفتوگو با جامجم به تشريح چگونگي تاثيرات اين قانون بر بخش حمل و نقل پرداخته است.
وي معتقد است با تمهيداتي که وزارت راه در ساماندهي ناوگان کاميونها و اتوبوسهاي برونشهري انديشيده تاثير چنداني بر نرخ خدمات ارائه شده نخواهد داشت.
معاون وزير راه از مردم ميخواهد به عنوان ناظران اصلي اجراي قانون هدفمندي يارانهها براي بهتر اجرا شدن آن دولت را ياري کنند.
با توجه به افزايش قيمت سوخت در بخش گازوئيل، اين موضوع چگونه ميتواند روي هزينه حمل اثر بگذارد؟ چطور ميتوان از افزايش قيمتها جلوگيري کرد؟
وقتي نتايج يک طرح براي مجريان آن روشن باشد تلاش بيشتري ميکنند تا آن را به شکل مناسب اجرا کنند و ديگران را هم در نتيجهگيري شريک و مطلع سازند.
ما در بحث حمل و نقل برونشهري تلاش کرديم اولا نتايج اين طرح براي مجريان روشن باشد يعني کار علمياي را شروع و سعي کرديم تحليلمان تحليل مناسبي باشد. در اين روند به دنبال 2 هدف بوديم؛ يکي مصرف منطقي انرژي (به ويژه در بخش گازوئيل که در حمل و نقل برونشهري نقش بيشتري دارد) دوم اين که از اين سوخت براي آينده ذخيرهسازي داشته باشيم.
موضوع بعدي اين است که اصلا حذف يارانه مطرح نيست بلکه ما ميخواهيم پولي که قبلا توزيع ميشد را هدفدار کنيم. وقتي طرح به اين صورت براي مجريان مشخص است طبيعتا به دنبال راهکارهايي خواهند بود که چگونه تاثير مثبت طرح را اطلاعرساني و سعي کنند مشکلات ايجاد شده را با راهکارها و برنامههاي خودشان حل کنند.
بحث حمل و نقل برونشهري 2 قسمت است؛ حمل و نقل جادهاي بيشترين سهم را داشته و وزارت راه و ترابري اول تلاش کرده روي اين موضوع کار کند. بستههاي حمايتي را نيز ارائه کرده است. ما در حمل و نقل مسافر اعم از مينيبوس، اتوبوس و تاکسيهاي برونشهري، چون از 2 سال قبل تلاش کرديم بانک اطلاعاتي مناسب داشته باشيم، کارتهاي هوشمند به ازاي هر ناوگان و هر راننده مشخص است، عملکردهايش نيز مشخص است. پس توان ما در بخش برونشهري نيز معلوم است. در حمل و نقل مسافر با اتوبوس، 2 نوع اتوبوس داريم؛ اتوبوسهاي عادي و ويژه. نرخ اتوبوسهاي عادي تعرفهاي است و از سال 83 تغيير نکرده يعني به ازاي هر کيلومتر 44 ريال بصورت مجاز گرفته ميشود اگر اين 44 ريال را در هزار کيلومتر ضرب کنيد ميشود 4400 تومان. اين مشکل سبب شده حمل و نقل اتوبوسهاي عادي رشد نکند، زيرا ما اجازه نداديم نرخ آن توافقي باشد.
اما در اتوبوسهاي ويژه، برعکس آن است. از چند سال قبل اتوبوسهاي نو تحت عنوان اتوبوسهاي ويژه با خدمات ويژه مطرح شد. در ابتدا نسبت اينها کم بود و به مجرد اين که مردم از اين اتوبوسها استقبال کردند تعداد آنها رشد کرد و خدمات بيشتري ارائه شد. در حال حاضر حدود 45 درصد اتوبوسهاي برونشهري ويژه و 55 درصد عادي هستند. نرخ اتوبوسهاي ويژه براساس عرضه و تقاضا با يك تورم عادي 10ـ7 درصد توافقي بود.
در تهران كمتر اتوبوس عادي وجود دارد. اتوبوسهاي ويژه زير 10 سال هستند. عمر بعضي از آنها كه 2 تا 3 سال است اتوبوسهاي VIP (درجه يك ويژه) جديدا آمده كه عمرشان زير 2 سال است و خدمات بسيار بالايي ارائه ميدهد.
جالب اين است كه مردم ابتدا اتوبوسهاي VIPرا پر ميكنند. ديگر الان كسي علاقهمند نيست راه طولاني را با خدمات پايين طي كند. لذا ما تلاش كرديم در بحث يارانهها كمك كنيم تا نوسازي ناوگان صورت گيرد. پولي را كه دولت به ازاي مابهالتفاوت نرخ سود و درآمد حاصل خواهد كرد به صورت هدفدار وارد نوسازي ناوگان ميشود.
پس در اولين بستههاي حمايتيمان 80 ميليارد تومان را براي نوسازي ناوگان در نظر گرفتيم. البته در مرحله اول ابتدا نوسازي ناوگان را به كاميونها اختصاص داديم چون عمر ناوگان كاميونها بالاتر است و خيلي قديمياند اما خوشبختانه هماكنون عمر اتوبوسها به حدود 13ـ12 سال رسيده است.
يعني در فاز اول كاميونها را نوسازي ميكنيم بعد اتوبوسها را؟
خير در مرحله اول نوسازي اتوبوسها و مينيبوسها را سازمان راهداري شروع كرد. به همين دليل ما اين پول را به آن قسمت اختصاص داديم. نكته دوم اين است كه شفاف باشيم و بگوييم افزايش قيمت چقدر است. در حمل و نقل برونشهري مسافري چون سفرها فاصلهدار است اثرشان در زندگي و هزينههاي مردم خيلي كم است. مثلا فرد يكي دو بار يا حداكثر 10 بار در طول سال سفر خواهد كرد كه بيشتر از اين بعيد است. مگر اينكه سفرهاي كاري يا آموزشي باشد.
چون تاثير كم است ما اجازه افزايش قيمت را صادر كرديم متناسب با ميزان تقاضا و ميزان مسير اين افزايش قيمت صورت گيرد. در بعضي قسمتها علاقهمند به افزايش قيمتها نيستند چون تقاضا پايين ميآيد. بنابراين ما قيمتي را بعنوان حداكثر نرخ مشخص كرديم. استانها ميتوانند با در نظر گرفتن ميزان تقاضا، ضريب سرنشين، نوع مسير، و نوع وسيله نقليه افزايش قيمت را لحاظ كنند. اين موضوع به ادارات كل حمل و نقل پايانهها و استانداريها ابلاغ شده است. بنابراين در بخش برونشهري افزايش قيمتي را خواهيم داشت ولي به صورت متغير خواهد بود. سقف آن معلوم است و ميتواند حداقلي هم داشته باشد. هر چقدر تعداد سرنشين و تقاضا افزايش پيدا كند اين درصد پايين ميآيد.
الان پيشبيني شما براي افزايش قيمت بطور متوسط چقدر است؟
حداكثر افزايش قيمتي كه براي اتوبوسهاي عادي پيشبيني شده اين است كه از 44 ريال برسانيم به 57 ريال يعني هزار كيلومتر، 5700 تومان.
اين براي اتوبوسها صرفه اقتصادي دارد؟
ما با توجه به اين برنامهها حمايتهايمان را دنبال خواهيم كرد. در اتوبوسهاي ويژه حداكثر افزايش قيمت ما تا 15 درصد است. در بسياري از مسيرها به 4ـ3 درصد و پايينتر هم خواهد رسيد چون به جز ايام نوروز و ايام خاص حدود 60 درصد ظرفيت اتوبوس برونشهري پر ميشود. اگر قيمت بنزين افزايش پيدا كند و مردم بخواهند از حمل و نقل عمومي استفاده كنند اين درصد پايينتر ميآيد. به همين دليل ما گفتيم مسير به مسير اين افزايش قيمت صورت گيرد.
در قسمت مينيبوسها، مينيبوسهاي ما تعرفههايي وجود دارند و متاسفانه از نظر عمر، رشد خوبي نداشتهاند. امسال در ناوگان مينيبوسراني 2500 دستگاه نوسازي ميشوند.
سازمان راهداري 80 ميليون ريال كمك بلاعوض را تقبل كرده است. 20 ميليون ريال وام تسهيلاتي است كه بانكها تقبل كردهاند. بين 30 ميليون تا 80 ميليون ريال در ازاي اسقاط وسيله نقليه فرسوده خواهد بود. بستگي به نوع وسيله دارد يعني تقريبا قسمت اعظم پول يك مينيبوس را پرداخت كردهايم. همچنين ابلاغ كردهايم مينيبوسهايي با امكانات ويژه و مناسب ايجاد شود تا مردم قدرت انتخاب داشته باشند.
در واقع براي اينكه خدمات بهتري ارائه دهند فضا را رقابتي كردهايد؟
فضا رقابتي شده، ارائه خدمات بهتر شده مردم ميتوانند انتخاب كنند الان در اتوبوسها 1500 اتوبوس را نوسازي ميكنيم و حدود 150 ميليون ريال كمك بلاعوض از طرف سازمان به اتوبوسدارها داديم. وقتي ما كلمه نوسازي را به كار ميبريم به اين معناست كه بايد يك خودروي فرسوده از رده خارج شود.
جالب است بدانيد كه يارانه هزار اتوبوس پر شده، يعني يارانه گرفتهاند. شركتهاي توانمند ما براي اتوبوسهاي VIP حدود 240 ميليون تومان پرداخت ميكنند. يعني براي آن مشتري وجود دارد. مردم آمادهاند كه خدمات بهتري بگيرند فرضا براي سفر تهران ـ اصفهان حاضرند پول بدهند در يك اتوبوس با 24 سرنشين بنشينند، روي تخت بخوابند، از سيستمهاي ناوبري مثل GPS استفاده كنند حتي برخي شركتها منوي غذا ارائه ميدهند. فرد غذا را انتخاب ميكند در مجتمع خدماتي كه پياده ميشود همان غذا را دريافت ميكند.
نرخ بليت VIP چقدر است و چقدر خواهد شد؟
بستگي به مسير دارد. عمر مفيد تاكسيهاي برونشهري زردرنگ با پلاك «ع» 5 سال شده است. تاكسيها با پلاك ديگر زير نظر سازمان راهداري نيستند و افزايش نرخها متناسب با قيمت بنزين است.
آنچه براي ما مهم است حمايتهايي است كه از صنعت حمل و نقل داريم اولا براي هر وسيله نقليه سهميهاي را متناسب با نوع وسيله تعيين كرديم. چون بيشتر بحث گازوئيل را داريم اعم از مينيبوسها، اتوبوسها و انواع كاميونها قيمت گازوئيلشان 150 تومان خواهد بود كليه اين سهم به مدت 2 ماه يكجا در كارتشان شارژ شده است.
براي اينكه توانمندي افزايش پيدا كند كارتهاي اعتباري از 500 هزار تومان تا يك ميليون تومان را ارائه دادهايم با سود 4 درصد و 3 ساله.
به اين ترتيب كاميوندار بدهكار خواهد شد؟
الان سود بانكها حدود 17 درصد است اما اين سود 4 درصد است. ما وام ميدهيم كه كمك بگيرند و توانمندي خودشان را در خدمات بيشتر كنند يعني سود 4 درصد تقريبا يك وام قرضالحسنه است.
اين وام را به صورت نقدي پرداخت ميكنيد يا در كارت براي هزينه سوخت آن پرداخت ميكنيد؟
سيستمهاي حمل و نقل برونشهري كارت اعتباري دارند.
كارتهاي اعتباري كه بانك صادرات اعمال كرده مثل پول است و ميتوانند هر وسيلهاي را كه ميخواهند با آن خريداري كنند. بازپرداخت آن از عيد به بعد خواهد بود حتي امكان دارد در آينده كمكهايي را به عنوان كارت اعتباري ارائه دهيم.
قبلا گفته شده بود اين پول را به صورت يارانه در كارت به عنوان يارانه سوخت در اختيار كاميونداران قرار ميگيرد؟
نوع بانكهاي عامل فرق دارد. كاميونهاي ما با بانك صادرات هستند. اتوبوسها با بانك تجارت قرارداد دارند و سيستم اينها فرق دارد كارت اعتباري ميدهند و فرد ميتواند هر خريدي انجام دهد. اگر اين را به طور متوسط 750 هزار تومان حساب كنيم و در 580 هزار ضرب كنيم رقم بسيار قابل توجهي تسهيلات بانكي با سود 4 درصد ميشود كه خود يك يارانه است.
در كنار اين حداقل به مدت يك سال (تلاشمان 5 سال است) 50 درصدحق بيمه تامين اجتماعي رانندگان از محل پولي كه دولت از طريق يارانهها به دست ميآورد پرداخت ميكند. اگر به ازاي هر فرد 50 هزارتومان در نظر بگيريم و در 600 ضرب كنيم نزديك 3 ميليارد تومان كمك در سال است.
نظارتي صورت ميگيرد كه اين پول صرف كار ديگري نشود؟
رانندگان با پولهايي كه از طريق بانك ملت دريافت ميكنند فقط ميتوانند سوخت بگيرند. در ابتدا ما تلاش كرديم كه اين مبلغ مستقيم وارد كارت سوخت شود اما به دليل زمان كوتاه و عامل بودن بانكها بعضي بانكها نتوانستند اين كار را بكنند.
اگر اين 3 ميليارد كمك بلاعوض را در 5 سال ضرب كنيد 15 ميليارد كمك خواهد شد.
تاثير روي حمل و نقل مسافر كم است چون در اتوبوسهاي عادي كه مدتهاست اضافه نشده است.
در بحث مسافري هم به دنبال خدمات بهتر هستيم زيرا مردم نشان دادند كه به اين خدمات علاقهمند هستند.
در بخش حمل و نقل كالا، كارتهاي هوشمند و سيستمهاي كنترل شده داريم با تنوعي كه نسبت به نوع وسيله، مسير، نوع كالايي كه جابهجا ميكنند 284 هزار تفاوت پيدا كرديم. لذا حداكثر 15 درصد را به صورت ميانگين اختصاص داديم ولي براي شما ثابت ميكنم كه اين افزايش قيمت، چه اثري روي هزينه تمام شده خواهد داشت.
فرض كنيد كاميوني كالايي را 500 كيلومتر جابهجا ميكند. در اين مسير 200 ليتر گازوئيل مصرف ميكند. 200×5/16 تومان مساوي با 3300 تومان است.
الان گازوئيل 150 تومان است و 150×200 مساوي با 30 هزار تومان است.
مابهالتفاوت اين ارقام 26700 تومان ميشود.
اگر اين كاميون 15 تن كالا جابهجا كند يعني 15000 كيلو كالا جابهجا شده و اگر 26700 تومان را بر 15000 كيلو تقسيم كنيد به ازاي هر كيلو 17 ريال افزايش خواهد داشت. يعني زير 20 ريال تمام خواهد شد.
پس از نظر مردم نبايد اين افزايش قيمت روي قيمتتمام شده كالا اثر بگذارد.
بله، هميشه 2 عامل نگرانكننده است چون در همه اظهارات ما فرض بر اين است كه فقط نرخ سوخت تغييركند و همه عاملها ثابت باشد.
وقتي يك اتفاقي ميافتد امكان دارد عرضه و تقاضا تغييركند. عرضه يعني چه؟ يعني توليداتي كه وارد مجموعه ميشود با توجه به نظري كه وزارتخانههاي صنايع و بازرگاني اعلام كردند توليد و واردات كاهش پيدا نكرده فقط احتكار ميماند كه ممكن است عدهاي سودجو بخواهند احتكار كنند. مردم، سازمان تعزيرات حكومتي و سازمان حمايت از مصرفكننده بايد ناظر باشند تا اين اتفاق نيفتد.
در مورد تقاضا نيز اگر جامعه آرامش داشته باشد و موضوع را بداند تقاضاي كاذب اتفاق نخواهد افتاد.
پس ما از مردم ميخواهيم نگران نباشند، اين طرف هم كه همه دقت ميكنند اتفاقي نيفتد، در اينجا هم كه من براي شما ثابت كردم در قيمت تمامشده تاثيري ندارد. به سيستم حمل و نقل هم ثابت ميكنيم كه همه كارهاي ما باعث شكوفايي حمل و نقل خواهد شد. اين اطلاعرساني در جامعه ما زمان ميبرد. بايد محيط فراهم و اعتمادسازي ايجاد شود.
تشكلهاي صنفي همه معتبر هستند ممكن است يك نفر در گوشهاي چيزي بگويد يا اعتراضي كند اما ما بايد اطلاعرساني و آشكارسازي كنيم.
ضمن اينكه اصلا قرار نيست پول يارانهاي حذف بشود ما الان 80 ميليارد بلاعوض در نظر گرفتيم و در اين 2 سال 80 ميليارد تومان پول پرداخت شده است. دولت بايد ابتدا اين پول را جمع كند بعد توزيع كند اما عكس اين كار را انجام دادهايم.
دولت به همه مردم كمك كرده. اصلا مبلغ هم مهم نيست. مهم روند است كه قبل از اين كه پول بيايد دولت به ازاي هر فرد مبلغي را به خانوارها ميدهد و ميگويد اگر صرفهجويي كنيد اين را بيشتر ميكنم. ديديد كه روز اول گفتند 10 ميليون ليتر در مصرف بنزين صرفهجويي شده است بنابراين مصرف سوخت منطقي ميشود، ذخيرهسازي نيز صورت ميگيرد و همه دقت ميكنند و اين پول در يك چرخه قرار ميگيرد. لذا ما تلاش ميكنيم اين اطلاعرساني صورت گيرد.
اين افزايش قيمت در جابهجايي كالا و مسافر بود. اما تاثير زيادي در زندگي مردم ندارد. ازسويي هم به دنبال اين هستيم كه قطعاتي مثل لاستيك افزايش قيمت نداشته باشند اتحاديه لاستيكفروشها گفته تا پايان سال 89 حاضريم لاستيك را به قيمت سال 88 بفروشيم.
ما دست اين اتحاديه را در دست كانون رانندگان گذاشتهايم و اعلام كرديم رانندگان از هر كجا كه ميخواهند، لاستيك تهيه كنند.
با توجه به روشن بودن قضيه، ما هيچ نگراني نسبت به اين موضوع نداريم. اتفاقا اعتقاد داريم با اين اقدام حمل و نقل شكوفا خواهد شد چون درآمدهاي دولت به سمت حملونقل خواهد رفت. اگر ناوگان نوسازي شوند، ايمني جادهها افزايش يافته، بهرهوري در سيستم بالا ميرود و خدمات بهتر ميشود. اخيرا هم در حال توجيهكردن استانها هستيم. خوشبختانه تشكلهاي صنفي در بحث برونشهري وارد قضيه شدهاند. ما حتي ساماندهي حملونقل روستايي را هم به عهده گرفتيم، الان 3 ماه است كه شروع كرديم. قبل از اين ساماندهي مناسبي در حملونقل روستايي نداشتيم. ما گفتيم حاضريم در اين وضعيت تمام حملونقل روستايي را ساماندهي كنيم. اول بايد رانندگان ثبتنام كنند تا شناسايي شوند.
همچنين رتبهبندي شركتها را شروع كرديم. مشخصات فني و نوع كاميونهايي كه در جادههاي كشور حركت ميكنند را آماده كرديم كه ما به اين نوع كاميونها كمك ميكنيم و اجازه ميدهيم. پس از ديدگاه ما هدفمندي يارانهها در بخش حملونقل برونشهري يك نقطهعطف است. چون اعتقاد داريم و حداقل يك سال است كه روي آن كار ميكنيم. توجيه، اطلاعرساني، فرهنگسازي و قانعكردن همه افراد زمانبر است. يك عده سعي ميكنند صحبتهايي كنند كه سبب سوءاستفاده شود كه ما بلافاصله اقدام لازم را ميكنيم. گروههاي نظارتي تشكيل داديم و دقت داريم اگر هم مشكلي پيش بيايد، آن را حل كنيم. فرض كنيد در اين دو ماه مشكلاتي پيش بيايد. خوب ما تازه در شروع راه هستيم. اصلاحات را انجام ميدهيم. مردم بايد صبر كنند چون يك طرح بزرگ در حال اجراست. اصلاحات كه انجام شد قطعا اين پروژه، پروژه مردمي خواهد بود. دولت هم با تمام وجود طرح را دنبال ميكند. خوب دولت ميتوانست اين كار را انجام ندهد. بگذارد بعديها بيايند انجام دهند. اما همه مسوولان تلاش ميكنند به نحو احسن انجام وظيفه كنند. اما مشاركت مردم مهم است چون طرح مردمي است.
در بخش حملونقل هوايي افزايش قيمت چگونه خواهد بود؟
در بخش هوايي، فعلا هيچ گونه افزايش قيمت بليتي را نداريم. بستههاي حمايتي را فراهم كرديم با اين كه قيمت بنزين براي سيستم هوايي افزايش پيدا كرده، فعلا با شركت فرآوردههاي نفتي صحبت كرديم كه افزايش به صورت نقدي منظور نشود. بسته حمايتي را براي سال 89 و 90 آماده ميكنيم. تلاش ميكنيم تا پايان سال افزايش قيمت نداشته باشيم. بعد از اين كه طرحمان را به دولت داديم هر چه دولت مصوب كرد، طبق آن اجرا ميكنيم.
در برنامهاي كه داريد، پيشنهادتان چند درصد افزايش است؟
پيشنهادات، بررسي و كارشناسي ميشود. امكان دارد دولت خودش به طور مستقيم يارانه بنزين را پرداخت كند. مثل اتوبوسهاي شهري چون درصد شركتهاي هواپيمايي كم است. اما در مجموع افزايش قيمت در حملونقل ريلي و هوايي زير 10 درصد است.
در حملونقل ريلي چگونه خواهد بود؟
در سيستم ريلي هم حداقل تا پايان سال افزايش قيمت نخواهيم داشت. در اين حوزه نيز در حال آمادهسازي بستههاي حمايتي هستيم. چون تقريبا آنها كليتر و محدودتر هستند. حتي در برنامه پيشنهادي خودمان نوسازي ناوگان هواپيما و ريلي هم براي سال 90 است. پيشنهاد ما اين است كه تسهيلاتي از دولت بگيريم و به شركتهاي هواپيمايي تسهيلات بدهيم. طرح پس از تصويب ستاد هدفمندي يارانهها قابل پيگيري است. يعني بدون تاييد دولت قابل اجرا نخواهد بود.
ممكن است شما پيشنهادتان را بدهيد، ستاد هم ابتداي سال 90 را مبناي اجراي اين افزايش بگذارد؟
تاكيد ما بيشتر روي حملونقل جادهاي است كه 90 درصد جابهجايي است. فعلا در 3 ماه آينده به دنبال افزايش قيمت بليت نيستيم.
تمام تلاش ما ارائه خدمات بهتر و توانمندي بيشتر است. تمام شركتهاي هواپيمايي يا ديگر شركتها هم تلاش ميكنند بهرهوريشان را افزايش دهند چون بحث رقابت و خدمات مطرح ميشود، ميتوانند ناوگان جديدي وارد سيستم كنند. به هر حال روي همه اينها بايد فكر كارشناسي شود، بحث شود بعد در سياستهاي كلان دولت مورد ارزيابي قرار گيرد، بعد روانسازي و اطلاعرساني و سپس اجرا شود.
براي ساماندهي كاميونها و جابهجايي كالا ظاهرا تشكلهاي صنفي را براي كاميوندارها هماهنگ ميكنيد تا كاميوندار خودش دنبال بار نرود، جزئيات اين طرح چيست؟
ما به دنبال شركت محوري هستيم. در سالهاي گذشته شركتهايي كه تاسيس ميشود، كاميون نداشتند. رانندگان كاميون ميخريدند يا مالكين كاميون خود را به راننده ميدادند. آن رانندگان در شركتها كار ميكردند مثل آژانسهايي كه فاقد وسيله نقليه هستند و فقط رابط بين مسافر و فرد خدماتگيرنده هستند.
ما در حملونقل مسافر در شركتهاي بزرگ تقريبا اين مساله را حل كرديم. شركتهايي كه الان توانمند شدند و خدمات خوبي ميدهند خودشان داراي وسيله نقليه هستند. در حملونقل كالا بيش از 90 درصد صاحبان كاميونهاي ما افراد حقيقي هستند. كاميون زندگيشان است. وقتي تسهيلات داده ميشود فرد بايد كار كند و پول وامها را بدهد. اين عملا نوسازي ناوگان را به دنبال ندارد. در 3 سال گذشته تلاش كرديم شركتهايي تاسيس شوند كه داراي كاميون هستند. حتي اتحاديهها ميتوانند به صورت تعاوني بيايند و اين كار را انجام دهند.
تقريبا همه حملونقل ما در زمينه برونشهري غيردولتي است. ما بايد با اتحاديهها و انجمنهاي صنفي وارد مذاكره شويم. اولا بدانيم نيازها و خواستههايشان چيست. طرحها را ارائه كنيم كه طي 2 سال گذشته اين كار انجام شده است.
براي ارائه خدمات بهتر چه اقداماتي انجام دادهايد؟
براي اتوبوسهاي ويژه مثل هواپيماها به مهماندارها آموزش ميدهيم. آنها لباس فرم ميپوشند. كمكم بايد اين فرهنگ در كاميونها هم ايجاد شود. در اتوبوسها به خاطر شركتمحوري اين اتفاق زودتر افتاد. اگر بتوانيم شركتها را ايجاد كنيم، به جاي اين كه با 400 هزار راننده سروكار داشته باشيم، با 300 ـ200 نفر سر وكار داريم. ميتوان طوري برنامهريزي كرد كه مثلا يك كاميون به طور شبانهروزي با 3 راننده مشغول فعاليت باشد، حتي رانندهها ميتوانند تعاوني تشكيل دهند و شركت ايجاد كنند؛ هم به صورت فردي هم به صورت مشاركتي و هم به صورت حقوقي. اين كارها نياز به زمينهسازي و حل مسائل مختلف حقوقي دارد.
بايد صنعت حمل و نقل را يك صنعت درآمدزا كنيم، يعني افرادي كه وارد صنعت ميشوند، بايد سودي داشته باشند. مردم به ازاي خدمات مختلف حاضرند پول مختلف بدهند. مثال ميزنم رستوراني 20 نوع غذا با قيمتهاي مختلف دارد. اگر شما بخواهيد فقط يك غذاي بخصوص را بخوريد، از اين رستوران بيشتر استقبال خواهيد كرد يا از رستوراني كه فقط يك نوع غذا دارد؟
براي جلوگيري از افزايش قيمت، برنامهريزي براي كاميونهايي است كه در جابهجايي كالا به اصطلاح يكسر بار هستند، يعني فقط يك دور كالا حمل ميكنند. در اين زمينه چه اقداماتي انجام دادهايد؟
تعدادي از اين كاميونها كه يك سر فقط كالا حمل ميكنند، طبيعي است؛ زيرا به طور طبيعي يك جا صادراتمان زياد است و در جاي ديگر وارداتمان؛ اما ايجاد سيستم فناوري و اطلاعرساني در اين ميان بسيار بااهميت است.
اگر ما بتوانيم پايانههاي بار را نسبت به هم شبكهاي كنيم، يعني كسي كه از اصفهان به تهران ميآيد، بداند در تهران چه باري وجود دارد و مقصدش كجاست، پيشرفت بسيار خوبي كردهايم.
بايد بدانيم كدام كارخانجات بار دارند؟ اطلاعات كارخانه به اين شكل به شبكهها بيايد. وزارت بازرگاني كه ميخواهد توزيع بار را انجام دهد، بار كل بنادر را توزيع كند. نهفقط يك بندر خاص كه صف ايجاد شود! اين يك كار درازمدت؛ اما شدني است.
دليل گران بودن عوارض برخي از آزادراههاي كشور چيست؟
طبق قانون برنامه چهارم در ساخت هر آزادراهي، دولت فقط ميتواند 50 درصد هزينه آن را تامين كند. 50 درصد هم از طريق بخش مشاركت خصوصي تامين ميشود.
آزادراه به راهي ميگويند كه در كنار راه ديگري به نام راه اضافي با خدمات بهتر ساخته ميشود. مردم هم حق انتخاب دارند كه كدام راه را انتخاب كنند. شركت سرمايهگذار براي راه جديد، پولي را سرمايهگذاري ميكند. اين پول بايد برگشت داشته باشد وگرنه هيچ وقت چنين كاري را نميكند. آزادراه قزوين ـ رشت كه آزادراهش تا منجيل است، حدود 400 ميليارد تومان هزينه داشته، 200 ميليارد آن را يك شركت سرمايهگذار داده. اين پول بايد در چند سال برگشت شود. براي بازگشت اين پول، فرمولي را به دولت پيشنهاد ميكند. هرچه تردد جاده بيشتر باشد، پول بيشتري درميآيد و مدت رسيدن به آن پول كمتر خواهد شد. اين رقم وارد سيستم دولت شده و دولت تصويب ميكند.
آزادراهها زير نظر سازمان راهداري نيستند؛ بلكه زير نظر شركت زيرساخت هستند. بعد از 20ـ 10 سال كه سرمايه صرف شده، برگشت، آزادراه در اختيار سازمان راهداري قرار ميگيرد كه ما از آن نگهداري ميكنيم؛ البته الان نگهدارياش با پول خودشان انجام ميشود. تنها آزادراهي كه در اختيار سازمان راه جادهاي است، آزادراه قم ـ تهران است كه براي عوارض آن 100 تومان از هر خودروي شخصي ميگيريم و سالي يك ميليارد تومان دريافت داريم؛ اما در مقابل 10 ميليارد تومان هزينه ميكنيم. به چه علت؟ مثلا به اين علت كه وقتي شلوغ است، از آن صد تومان صرفنظر ميكنيم و اجازه ميدهيم خودروها بروند. مثلا فردي كه در يك آزادراه 1500 تومان ميدهد، يك ساعت در وقتش صرفهجويي شده، تصادف رخ به رخ نخواهد داشت، چون وسط آزادراه گاردريل وجود دارد. كلا خدمات بهتري وجود دارد. راننده انتخاب ميكند كه از جاده قديم برود يا از جاده اصلي ولي در عين حال ما در حال تعريض جادهاي قديم نيز هستيم.
چه طرحها و برنامههايي براي افزايش ترانزيت از ايران داريد؟
ايران موقعيت خاصي دارد. اينكه از قديم راه ابريشم و راه ادويه و... وجود داشته نشاندهنده اين موقعيت ايران بين آسيا و اروپاست.
وقتي راه ابريشم به ايران ميآمد 2 شاخه ميشد؛ يك شاخه از طرف عراق و سوريه به مصر و ديگري از طرف تركيه به اروپا ميرفته است.
ما بايد از اين موقعيتمان استفاده كنيم، اين موقعيت هم در كريدورهاي شمال به جنوب است يعني از طريق اقيانوس هند و خليج فارس به ايران و روسيه ميآيد و به اروپا ميرود و هم در كريدور شرق به غرب است. در ترانزيت چند ارگان با هم درگير هستند يعني كار يك ارگان نيست، وقتي چند ارگان درگير شدند يك كار تعاملي و هماهنگكننده ميخواهد. لذا يك كارگروه ترانزيت تشكيل شد كه رياست آن وزير راه و ترابري است و دبير كارگروه ترانزيت بنده به عنوان معاون وزير راه هستم.
وزارتخانههايي مثل وزارت امور خارجه، وزارت كشور، بازرگاني، اقتصاد، ستاد مبارزه با قاچاق، سازمانهاي اطلاعاتي همه در اين ارگانها استاندارد هستند. تلاش ميشود در 7 محور تلاش كنيم و ترانزيت را افزايش دهيم.
اگر ترانزيت اتفاق بيفتد، درآمد كشور افزايش مييابد. منظورم از درآمد صرف درآمد بخش دولتي نيست بلكه درآمد بخش خصوصي و دولتي است.
دوم اينكه شغلهاي مختلف براي ارائه خدمات ايجاد ميشود. شركتهاي بينالمللي داخلي ايجاد ميشوند، مجتمعهاي خدماتي و رفاهي ميتوانند استفاده كنند. اينها به شهرهاي مرزي و پايانههايشان ميآيند، شغلهاي بسيار زياد به صورت مستقيم و غيرمستقيم ايجاد ميشود.
سوم اينكه روابط اقتصادي و سياسي تقويت ميشود. چون امروزه دنيا اقتصاد را ميشناسد. سياست تابعي از اقتصاد است. كشورها دنبال افزايش اقتصاد هستند لذا شاهراهها را تعريف ميكنند.
الان 14 كشور در كريدور تراسيكا عضو هستند، ايران هم سال پيش عضو شد. كشورهاي آسياي ميانه، قفقاز، تركمنستان، روماني، تركيه و بلغارستان عضو هستند؛ يك كريدور از آسيا به اروپا زدهاند. راههاي بين اينها را ايجاد ميكنند كه كالا به سرعت عبور كند كه هزينه و زمان كاهش پيدا كند. هر كشوري كه بيايد درآمدش افزايش مييابد.
بحثهاي سياسي و تحريم كه در اين امر مداخله ندارد؟
در حمل و نقل جادهاي تاثير خيلي كمي دارد چون كالا بايد راهش را پيدا كند.
كارگروه ما روي 7 محور كار كرد. ابتداي امسال در جلسهاي خدمت آقاي رئيس جمهور بوديم. ايشان در آنجا با توجه به تعاملي كه بين ارگانها نياز بود نماينده ويژه دولت را انتخاب كردند كه به بنده گفتند يعني من هم دبير كارگروه ترانزيت شدم و هم نماينده ويژه دولت كه بتوانم ارگانها را با هم هماهنگ كنم.
ما 7 محور را بر افزايش ترانزيت ترسيم كرديم؛ 1ـ ظرفيتسازي داخل كشور، يعني مسيرهاي ريلي، آزادراهي و بزرگراهي كشور. ديديم اگر ريل را 4000 كيلومتر افزايش دهيم باعث ميشود تمام شبكههاي ترانزيت از مبدا و مقصدهاي ما به هم وصل شود، ما 24 پايانه مرزي جادهاي داريم. 11 بندر و 6ـ5 ايستگاه راهآهن داريم. همه اينها بايد به هم وصل شود. يعني از هر كجا كه وارد شديد بتوانيد در كوتاهترين مدت از كشور خارج شويد. ترانزيت يعني آن كشور مبدا و مقصد نباشد، فقط ورود و خروج داشته باشد.
پس بايد ظرفيت زياد شود به همين دليل دولت نزديك 12 هزار ميليارد تومان را تصويب كرد كه از ابتداي سال 90 تا 92 كمك كند.
دوم توسعه پايانههاي مرزي، در همه پايانهها سالن تجاري و امكانات ايجاد ميكنيم و سوم اينكه ارگانهايي كه كار ميكنند با هم تعامل داشته باشند مثل گمرك، ناجا و وزارت راه. اين كار را در مديريت پايانهها انجام ميدهيم. تجهيزاتي ايجاد ميكنيم كه بتواند اين امكانات را راحت كند.
چهارم اين كه امكاناتي فراهم شود كه كاميونها به سرعت بتوانند از كشور عبور كنند. سرعت نياز به تجهيزات دارد. ايجاد دستگاههاي ايكسري كه كاميونها بتوانند عبور كنند، دستگاه GPS ، ايجاد بانك اطلاعاتي و... مورد نياز است كه وقتي ترانزيت آمد سريع رصد و از كشور خارج شود.
پنجم؛ ما بايد مسيرهاي خودمان را به ديگران بشناسانيم كه لازمه آن ورود به اجلاسها و جوامع بينالمللي است و ششم؛ تقاضا را براي عبور زياد كنيم يعني وابستههاي اقتصادي، بازرگاني در سفارتخانهها فعال شوند و بخش خصوصي فعال شوند.
هفتم؛ به اين فكر كنيم چگونه ميتوانيم كشور خودمان را هاب منطقه براي بعضي چيزها قرار دهيم.
يك طرف كشورهاي آسياي ميانه هستند كه اصلا به هاب ارتباط ندارند. در اين طرف ما كلي ساحل طولاني داريم.
اين هدف نياز به اجراي اجلاسهاي چندجانبه در سيستم دارد. ما اين كارها را شروع كرديم، مسيرها را شناسايي كرديم و دنبال اعتبارات هستيم لذا يك روند رو به رشد را در ترانزيت ميبينيم. در سال 88، 7 ميليون تن جابهجايي كالا داشتيم كه نسبت به سال 87 بيش از 20 درصد رشد داشته است. در 8 ماهه سال 89 با كارهايي كه شده و بيشتر نرمافزاري بوده است 5/6 ميليون تن جابهجايي كالا داشتيم كه نسبت به 8 ماه اول سال 88 بيش از 43 درصد رشد داشتيم.
ظرفيتي كه ما فكر ميكنيم در داخل كشور هست صدور 15 ميليون است. اين رقم را بايد كمي بازسازي كرد. اعتقاد داريم با توسعه زيرساختها ظرفيت ما به رقم 25 ميليون تن ميرسد.
پيشبيني از درآمد سالانهتان و ميزان ارزآوري از ترانزيت داريد؟
حدودا از 5 ـ 4 ميليون تن جابهجايي كالاي جادهاي بيش از 3 ـ 2 ميليارد دلار در بخش خصوصي و دولتي درآمد داريم و حدود 300 ـ 200 هزار شغل مستقيم و غيرمستقيم ايجاد ميشود.
وقتي از كشوري ترانزيت ميرود به اين معناست كه آن كشور امنيت دارد و در اين كشور به هر سويي باز است، اين سبب تقويت روابط ميشود.
ما الان روي حمل كالا ترانزيت ميكنيم. موقعيت كشور ايران براي پروازهاي ترانزيتي هم بسيار مناسب است.
بلاروس يكهشتم كشور ما وسعت دارد، روزي 800 پرواز ترانزيت از روي كشورش به اروپا ميآيند كه ميتواند از هر كدام كلي درآمد بگيرد.
بنابر اين الان دولت يك نگاه ويژه دارد. تمام استاندارهاي مرزي تلاش ميكنند كه سهم بيشتري در ترانزيت داشته باشند وقتي بازارچههاي مرزي ايجاد ميشود. بلافاصله درآمدها ايجاد ميشود. مردم در اين بازارچهها شغل ايجاد ميكنند، بعدا اين بازارچهها تبديل به پايانههاي مرزي ميشوند. پايانهها ميتوانند محل صادرات و واردات هم باشند، بعضي از طرحها كمتر مورد شناخت مردم، روزنامهها و خبرنگارهاست.
اهداف مورد نظر در برنامه پنجم توسعه را هم توضيح دهيد؟
در اين برنامه تلاش كرديم احكام مورد نيازمان را وارد كنيم اولين حكمي كه خيلي دنبالش بوديم اين بود كه بتوانيم منابع سازمان را براي راههاي كشور حفظ كنيم؛ يعني كساني كه از راههاي كشور در زمينه حمل بار استفاده ميكنند.
خوشبختانه اين كار انجام شد. منابع دولت جواب راهداري كشور را نميدهد. ما حدود 26 هزار كيلومتر راه اصلي داريم. حدود 3000 ميليارد تومان براي بهسازي نياز داريم. ما تلاش كرديم اين قانون عينا در برنامه پنجم مانند برنامه چهارم ادامه پيدا كند.
نكته دوم اين است كه بتوانيم وسايل نقليه سنگين را به جاي كاميونهاي 25 ساله حداكثر تا سن 3 سال وارد سيستم كنيم و توانستيم اين را در برنامه پنجم مصوب كنيم.
موضوع بعد هم اين كه از اواخر برنامه پنجم قيمت بليت در هواپيما به صورت عرضه و تقاضا درميآيد. فرد سرمايهگذاري ميكند، خدمات بهتري ميگيرد، پول بيشتر ميدهد و آن پول صرف نوسازي ميشود.
نكته ديگري كه تلاش كرديم يكي از قانونها باشد كه در مجلس يك ماده آن مانده بحث آييننامه جرايم رانندگي است.
2 بند اين آييننامه مربوط به وزارت راه است كه وزارت راه بتواند از 60 درصد بازگشت جرايم در جادههاي كشور براي ايجاد امكانات بهتر و سيستمهاي الكترونيك هزينه كند.
اين طرح هم از طرحهايي است كه مردم ميتوانند سرمايهگذاري كنند و پولش را از محل جرايم بگيرند.
ما 2 سال است براي اين قانون مهم تلاش كرديم اما به خاطر يك بند هنوز اجرايي نشده است.
اشاره: خيليها به درستي معتقدند بعد از نزول محسوس «جان لوئيجي بوفون» ايتاليايي و آسيبديدگيهاي متعدد و طولاني او از ناحيههاي كمر و شانه طي 3 سال اخير و همچنين ترسو شدن چشمگير «پيتر چك» بعد از شكستن استخوان جمجمهاش در 4 سال و اندي پيش كه سبب شده در بازگشت هميشه كلاه ايمني به سر داشته باشد، لقب دروازهبان اول فوتبال جهان فقط برازنده «جوليو سزار» است.
جوليو سزار برزيلي و 31 ساله و هموطن پرقدرتش مايكون با رهايي از آسيبديدگي به موقع به تركيب اينتر بازگشتند تا به اين تيم در راه فتح مسابقات اخير جام باشگاههاي جهان در خاك امارات ياري برسانند و اينتر را با غلبه بر نمايندگان آسيا و آفريقا (سئونگنام كره جنوبي و مازمبه كنگو) قهرمان كنند.
اين پنجمين جامي بود كه آبي و سياههاي شهر ميلان در سال پايان يافته 2010 به دست ميآوردند. جوليو سزار در مصاحبه پيشرو درباره پيروزي اخير در امارات، دستاوردهاي سال گذشته (ميلادي)، اهداف خود در سال جديد و البته شكست شوكهكننده برزيليها در برابر تيم ملي هلند در جام جهاني 2010 ميگويد.
شما بعد از مصدوميتي طولاني در پيكارهاي اخير جام باشگاههاي جهان در امارات به تركيب اينترميلان برگشتيد و در 2 بازي تيمتان و در راه منتهي به قهرماني حتي يك گل هم نخورديد. رجعت به صحنه در جريان برگزاري چنين تورنمنتي چه احساسي را به شما بخشيد؟
طبيعي است كه احساس بسيار خوبي را تجربه كرده باشم. قريب 50 روز به خاطر 2 آسيبديدگي از ميدان دور بودم و اين مساله برايم بسيار سخت بود و دلم براي حضور مجدد در ميدان پر ميكشيد. اضافه بر من، مايكون، ميليتو و زانهتي نيز تازه به صحنه برگشتهاند و آنها هم مشكل مصدوميت داشتند. بديهي است كه همه ما از اين بازگشت همراه با قهرماني و فتح يك جام معتبر تازه بسيار خوشحال باشيم. ما هم خوب بازي كرديم و هم خوب نتيجه گرفتيم و اميدوارم اين قهرماني تازه يك نقطهعطف براي ما در اين فصل و شروع بازگشتمان به جاده موفقيت بوده باشد.
چرا اينتر در اين فصل فروغ فصل پيش را نداشته است؟
ما فصل را بد شروع نكرديم و برعكس در 4، 5 هفته اول يك بار ديگر صدرنشين ليگ ايتاليا بوديم، اما ناگهان يك سري مصدوميت به سراغ نفرات ما آمد و افرادي كه پيشتر نامشان را آوردم و همچنين والتر ساموئل، ايوان كوردوبا و سالي مونتاري همگي براي مدتي غايب بودند. در آن 2 ماه اينتر طبعا نتايج بدي در «سري A» و جام باشگاههاي اروپا گرفت و اگر وضع نامساعدي را داريم كه به آن اشاره كرديد، به همين سبب است.
اما رافا بنيتس مربي اين فصل اينتر اصلا نتوانسته بود همان حالت مستحكم و پرشور فصل پيش اينتر را تكرار كند و به همين سبب نيز اخيرا بركنار شد.
او گناهي نداشت. وي تازه به تيمي پيوسته بود كه نفراتش در ماههاي اخير با انواع مشكلات و مصدوميتها رودررو شدند. حتي آشنا شدن صرف و اوليه با ساختار اينتر و چرخههاي كار در آن نيز براي يك مربي تازه به چند ماه وقت نياز دارد و بنيتس اسپانيايي با شرايطي اضطراري ناشي از غيبت نفرات كليدي تيمش مواجه شده بود. معتقدم اگر ما نفرات بازگشته اينتر تا پايان فصل با مشكل تازهاي روبهرو نشويم، ميتوانيم تيم را به فرم و شرايط مطلوب فصل گذشته برگردانيم و طبعا جانشين بنيتس هم برخلاف ماههاي گذشته ميتواند با گروهي منسجم كه نفراتش از نو در اختيارند، كار كند و بهرههاي اين قضيه را بگيرد.
شما در سالي درخشان با اينتر، جامجهاني تلخي را سپري كرديد و باختتان در برابر هلند در مرحله يكچهارم نهايي هنوز در گوشها زنگ ميزند. آيا فتح اخير در امارات را ميتوان جبراني ولو كوچك بر آن ناكامي بزرگ و پرسر و صدا دانست؟
نميدانم، اميدوارم كه چنين باشد. آنچه در موردش ترديدي ندارم، عزم خودم براي فتح جامها تا سرحد امكان از زمان حرفهايشدنم و شروع حضورم در مسابقات بزرگ اين رشته ورزشي است. با اين اوصاف من و ساير برزيليها جام جهاني نوزدهم را هم فقط با هدف فتح جام آغاز كرديم. بعد از ناكامي در آفريقاي جنوبي انتقادات زياد و غيرعقلايي و غيرقابل پذيرشي از كارلوس دونگا شد، اما انگار از ياد برده بودند كه ما طي حدود 4 سال سرمربيگري وي در تيم ملي برزيل جام كنفدراسيونها و كوپا آمريكا را برده بوديم و چندان باختي هم نداشتيم و دونگا خوب ميدانست با هر مسابقه چطور طرف شود. باور او و همه ما بازيكنان تيم اين بود كه در آفريقا حداقل به فينال ميرسيم و اين را كمترين دستاورد خود ميدانستيم. با اين اوصاف لابد متوجه ميشويد كه شكست در جمع 8 تيم مرحله پاياني در برابر هلند چقدر براي ما دردآور بوده است. آن واقعه بسيار بد هم سپري شد و حالا من، مايكون، لوسيو و كوتينيو ـ برزيليهاي اينتر ـ بسيار اميدواريم كه در كنار ساير نفرات سلهسائو (برزيل) در سال 2011 كوپا آمريكا را از نو فتح كنيم و مهمتر از آن براي قهرماني در جام جهاني 2014 كه ميزباني آن با خود ما است، دورخيز كنيم.
در مورد ساير اهدافتان براي سال 2011 هم بگوييد.
يكي از اهداف اصليام چون صحبتمان به تيم ملي برزيل كشيده شد، حفظ پيراهن ملي تا سر حد امكان است و در اين راه نحوه حضورم در ميدان طي سال 2011 از نهايت اهميت برخوردار است. من واقعا آرزو دارم با پيراهن برزيل فاتح جامجهاني 2014 شوم زيرا در اين سطح هيچ هدف و جايزه مهمتري از جام جهاني وجود ندارد. درسهاي برگرفته از جام جهاني 2010 براي اين كه در سال 2014 نتايج بهتري بگيريم، بسيار به كار ميآيد. آن چه در آفريقا به ما تفهيم شد و درسي است كه بويژه در دو سه دهه اخير مفهوم و صحت بيشتري يافته، اين است كه در اين سطح هيچ چيز قطعيت ندارد و هيچ تيمي مطمئن به پيروزي و قهرماني نيست و برعكس هر نتيجهاي متصور است. اگر اين را باور داشته باشيم و در همين راستا حركت كنيم قهرماني در جام جهاني خانگي مقدورتر خواهد شد زيرا به هر حال ميزباني مزايايي دارد كه به هيچ روي نميتوان كوچك و كمتاثير شمرد.
فكر نميكنيد سن و سالتان مانعي در اين راه باشد؟
من نيز چنين اعتقادي ندارم. در زمان جامجهاني بعدي 34 ساله خواهم بود كه براي دروازهبانان سن بالايي به حساب نميآيد بلكه نزديك به سن پختگي محسوب ميشود. قدر مسلم اين كه من در ماهها و سالهاي پيشرو با تمام وجود خواهم كوشيد و يقين دارم مانو منهزس (سرمربي تيم ملي برزيل) هر كس را كه شايستهتر باشد فراخواهد خواند.
مانو منهزس راه را به روي من و ساير لژيونرها باز گذاشته و كافي است در تيمهاي باشگاهي خود بدرخشيم تا دوباره به اردوي برزيل دعوت شويم
اما از زمان روي كارآمدن او، شما به تيم ملي برزيل دعوت نشدهايد.
دليل آن بسيار ساده است. از يك سو او بعد از ناكامي دونگا در جام جهاني 2010 قصد داشت كارش را با آزمودن جوانترها و به واقع ساختن آينده تيم ملي آغاز كند و نه رويكرد مجدد به آزمايش پسدادهها و از طرف ديگر خود من نيز همانطور كه قبلا گفتم حدود 2 ماه مصدوم و از ميدان دور بودم و براي اينتر هم بازي نميكردم.
آيا ديدار مستقيمي با منهزس داشتهايد؟
بله، منهزس مدت كوتاهي بعد از انتصابش به عنوان سرمربي برزيل به قصد گفتگو با لژيونرهاي كشورمان سفري به اروپا كرد و به باشگاههاي آنان سرزد و به اينتر هم آمد. او در آن روز به من، لوسيو و مايكون اطمينان داد كه هيچ مانعي فراروي ما براي بازي مجدد در تيم ملي برزيل وجود ندارد و سرنوشت در دست خود ما است و كافي است در بازيهاي اينتر خوب و آماده ظاهر شويم تا او ما را دعوت كند.
اشارهاي به اينتر در فهرست آرزوهايتان نداشتيد. آيا اين به معناي قطع اميدتان از فتح مجدد ليگ ايتاليا است.
خير، برعكس من و ساير اينتريها معتقديم كه هنوز هم ميتوان قهرمان شد و به ششمين اسكودتوي متواليمان دست يابيم.
تنها بايد بعد از ايام كريسمس و ژانويه تا پايان فصل كمترين باخت و ضايعات را داشته باشيم تا بتوانيم فاصله زيادمان با آث.ميلان و لاتزيو در صدر جدول را پوشش بدهيم. همه چيز بستگي به خودمان و نوع عملكرد ميلانيها دارد، اما مطمئن باشيد كه ما نااميد نشدهايم.
اشاره: مايك لي يكي از مطرحترين فيلمسازان سينما در سطح بينالمللي است. اين فيلمساز انگليسي در فيلمهاي خود به طرح و بررسي مسائل و مشكلات طبقه كارگر و متوسط كشور انگلستان ميپردازد.
با اين حال، ساختههاي او به گونهاي هستند كه محصولات ملي به شمار نميآيند و حكم كارهاي بينالمللي را دارند. تازهترين ساخته او «سالي ديگر» هم فيلمي در حال و هواي ساختههاي قبلي اين هنرمند است.
فيلم كه تحسين منتقدان بينالمللي را برانگيخته و به احتمال زياد يكي از رقباي اصلي رشتههاي اصلي مراسم اسكار خواهد شد، قصه يك زوج خوشبخت ميانسال شهري را تعريف ميكند كه خيلي زود مشخص ميشود با دردسرها و مشكلات فردي و اجتماعي زيادي روبهرو هستند.
مايك لي كه در شروع كار فيلمسازي خود در اوايل دهه 70 ميلادي چندين مجموعه تلويزيوني را كارگرداني كرد، در سال 1988 با درام اجتماعي «اميدهاي والا» به تماشاگران سينما معرفي شد و خيلي زود جايگاه ويژه خود را در دل سينماي اجتماعي انگلستان پيدا كرد.
اين فيلمساز گزيدهكار پس از آن با فيلمهاي زندگي شيرين است، رازها و دروغها، همه چيز يا هيچ چيز و ورادرك نشان داد كه موقعيت ويژهاي كه در بين منتقدان و تماشاگران سختگير سينما كسب كرده، يك امر اتفاقي نيست. لي در يكي از تازهترين گفتوگوهاي خود به بحث درباره جنبههاي مختلف فيلمسازي و درام سالي ديگر ميپردازد.
قبل از اين كه براي گفتوگو با شما بيايم، سالي هاوكينز بازيگر فيلمتان را ديدم. او به من گفت وقتي براي مصاحبه با مايك ميروي نترس!
خب، شما هيچ دليلي براي ترسيدن يا نگراني نداريد. ميتوانيد خيلي راحت هر سوالي كه داريد مطرح كنيد.
ما قرار بود هفته قبل اين مصاحبه را انجام دهيم، ولي شما درگير ضبط نوار صوتي اظهارات خود براي ديويدي سالي ديگر بوديد.
بله، مجبور بودم آن نوار صدا را سريعا ضبط كنم، ولي حالا ميتوانيم به راحتي با هم گفتوگو كنيم.
آيا از ضبط نوار صوتي اظهارات خود براي نسخه ديويدي فيلم لذت برديد؟ ميدانم كه خيلي از فيلمسازان علاقهاي براي انجام اين جور كارها ندارند.
خب، براي من فرق خيلي زيادي نميكند. بگذاريد واقعيتش را برايتان بگويم. اين مساله بستگي به اين نكته دارد كه آيا اصلا حرفي براي گفتن دارم يا خير، حرفي كه ارزش بيان كردن داشته باشد، اما از ضبط اين برنامه لذت بردم، خيلي خوب بود. اگر تماشاگران فيلم علاقهاي به شنيدن حرفهايم داشته باشند، اين بخش ديويدي ميتواند برايشان جالب باشد.
من سخت مشغول كار هستم و فرصت زيادي براي فكر كردن درباره جوايز سينمايي ندارم. چيزي هم درباره فيلمها و آدمهايي كه نامزد دريافت اسكار و گلدنگلوب ميشوند نميگويم. ما فيلم ميسازيم و در درون اين نمايش باشكوه شركت داريم
بعضي وقتها بعضي آدمها را ميبينيم كه هيچ حرفي براي گفتن ندارند، پس بهتر است كه هيچ چيزي نگويند، اين حرف شامل خود من هم ميشود.
آيا سخت است كه در گوشهاي بنشينيد و يكي از فيلمهاي جديدتان را تجزيه و تحليل كنيد و شايد هم آن را با كارهاي قديميتر خود مقايسه كنيد؟
شايد اگر در زمان ديگري اين سوال را از من ميكرديد، ميگفتم خير، خير من فقط براي يك فيلم تازه چنين كاري ميكنم. اما مدتي قبل، براي 4 تا از فيلمهاي قديميام كه در تلويزيون ساخته بودم، صحبت و آنها را تجزيه و تحليل كردم. اين فيلمها قرار است در يك بسته تركيبي وارد بازار ديويدي شوند. وقتي اين كار را انجام دادم، ديدم كار جالب توجهي است و چندان سخت هم نبود. پس دليلي وجود ندارد كه نخواهم اين كار را انجام دهم.
چرا ميگويند كار آساني بود؟
خب ميدانيد، من دوباره با كارهاي قديمي و همكاران قديميام ملاقات تازهاي داشتم و دوباره به آنها و كارهايي كه كرده بودم فكر كردم. فكر كردن در اين باره كه قبلا چه كاري كردهاي و يادآوري مشكلات و تجربيات قديمي كه داشتهاي، شما را به خاطرات تلخ و شيرين گذشته برميگرداند. وقتي چنين كاري را انجام ميدهي، فرصت آن را پيدا ميكني كه به كارهاي اوليهات برگردي و آنها را در شرايطي دوباره تماشا كني كه صاحب تجربيات بيشتري شدهاي، خب، چنين چيزي هيجانانگيز نيست؟
خب، وقتي اين فيلمهاي قديميتر را تماشا ميكنيد، هيچ وقت به اين نكته فكر ميكنيد كه شايد دلتان ميخواست آنها را طور ديگري ميساختيد و به اصطلاح گزينه ديگري هم داشتيد؟
نه خيلي زياد. به صورت طبيعي چنين فكري نميكنم. اما هميشه چيزهاي خاص و ويژهاي هست كه فكر شما را به خودش مشغول ميكند و به خودتان ميگوييد اين يا آن ديالوگ ميتوانست بهتر از اين باشد و يا اين كه فلان صحنه را ميشد بهتر از اين كار كرد. اما در كل، هيچ وقت به اين موضوع فكر نكرده و اعتقاد نداشتهام كه پيش خودم بگويم فيلمي را ميخواهم به صورت ديگري بسازم. علتش هم اين است كه شما هر فيلمي را بنا بر اقتضا و ضروريات زمان ساخت آن كارگرداني كردهايد و آن نوع ساخت، مربوط به همان دوره و زمان است. اگر قرار باشد اين وضعيت را از حالت طبيعي آن تغيير دهيم، اوضاع نابساماني پديد ميآيد.
«سالي ديگر» روي روابط يك خانواده معمولي متمركز ميشود. اگر شما همان مايكلي معروف و سرشناس نبوديد، آيا هيچ وقت اين فيلم را ميساختيد؟
صادقانه بگويم، اگر برخي شرايط خاص وجود نداشتند شايد خيلي از فيلمهاي من امكان ساخت و توليد پيدا نميكردند. بنابراين، فكر ميكنم پاسخ ساده به پرسش شما ـ كه اتفاقا پرسش خوبي هم هست ـ يك نه بايد باشد. فكر نميكنم بنا به صورتي كه گفتيد اين فيلم ـ و همچنين تعداد ديگري از فيلمهايم ـ را نميساختم. شما طرحها و فيلمنامههاي خيلي زيادي داريد كه ميخواهيد بسازيد، ولي هميشه اتفاقاتي رخ ميدهد كه مانع از انجام اين كار ميشود.
شما در اين فيلم به موضوع اعتياد به يك مخدر هم اشاره ميكنيد. آيا اعتياد را ميتوان مضمون اصلي يا مهم فيلمتان قلمداد كرد؟
قبل از آن كه فيلم بخواهد به موضوع اعتياد بپردازد، به بهانه آن بحث درد و رنج را مطرح ميكند. به همين دليل است كه ميگويم مطرح كردن موضوع الكل مطرح كردن اعتياد به آن نيست، بلكه از طريق آن به بررسي درد و رنجي پرداخته ميشود كه استفاده از آن، آن را ضروري ميكند. اين درد و رنج آدمها را وادار ميكند كه دوباره به سراغ آن بروند. مشكل دو تا از كاراكترهاي اصلي قصه فيلم، همين مساله است.
با سالي ديگر و فيلم قبليتان «بيغم» نشان داديد كه ميخواهيد به طرح و بحث و موضوع خوشحالي و خوشبختي آدمهاي عادي بپردازيد. آيا اين همان چيزي است كه از زاويه ديد يك فيلمساز شما را جذب و علاقهمند به خودش ميكند؟
پاسخ به اين سوال كمي مشكل است، زيرا دو فيلمي كه اسم برديد فقط درباره خوشبختي و خوشحالي آدمها نيستند. خوشبختي معادلهاي است كه در ارتباط با خيلي چيزها معني و مفهوم پيدا ميكند. با خلق يك فضاي خاص در هر فيلمي كه ميسازم، به دنبال مطرح كردن مسائل و مشكلاتي هستم كه مردم عادي با آن دست به گريبان هستند. ميخواهم به عمق مسالهاي كه مطرح ميكنم برسم، تا بتوانم تحليل درستتري ارائه كنم. در قصه دو فيلم اخيرم شما با يكسري پيچيدگيهاي متنوع سر و كار داريد و آدمهايي را ميبينيد كه بعضيهايشان شاد و برخي ديگر غمگين هستند. آنها نيازها و احتياجات متفاوتي دارند و من تلاش ميكنم درباره اين احتياجات صحبت كنم. براي همين، شما نميتوانيد بگوييد در آنها خواستهام به شكلي اختصاصي چيزي مثل خوشبختي يا خوشحالي را به تصوير بكشم، زيرا اين كلمات به تنهايي و به خودي خود معني خاصي ندارند.
سالي ديگر هم مثل چند فيلم آخرتان در يك فضاي بازتر و وسيعتر فيلمبرداري شده است. چه عاملي باعث شد كه در اين مقطع از كارنامه كاريتان به سراغ چنين شيوهاي برويد؟
از نظر تكنيكي فكر ميكنم اين شيوه ساخت براي قصه فيلمنامههايي كه داشتم بهتر و مناسبتر بوده است. انرژي و محتواي دروني قصه ـ و حتي رنگهايي كه در فيلم مورد نياز بود ـ ايجاب ميكرد كه به اين شيوه كار شود. از اين نوع كار خيلي راضي هستم و فكر ميكنم در آينده هم بيشتر از آن استفاده خواهم كرد.
آيا آن را به صورت مداوم ادامه خواهيد داد يا اين كه براي هر فيلم ديگري كه ميسازيد تصميم مشخص و مجزا خواهيد گرفت؟
خب، طبيعي است كه فيلم به فيلم تصميمگيري در اين رابطه تغيير كند. حال و هواي دروني هر فيلمي تعيين ميكند كه چگونه بايد ساخته شود. تحت هر شرايط مشخصي، يك فيلم سينمايي جلوي دوربين ميرود و من هم مثل هرفيلمساز ديگري، بايد تابع اين شرايط باشم.
سالي ديگر هم از سوي منتقدان سينمايي تحسين و به عنوان فيلمي معرفي شده كه مستحق دريافت جوايز اسكار است، چقدر به جايزه اهميت ميدهيد؟
صادقانه بگويم، من سخت مشغول كار هستم و فرصت زيادي براي فكر كردن درباره جوايز سينمايي ندارم. چيزي هم درباره فيلمها و آدمهايي كه نامزد دريافت اسكار و گلدنگلوب ميشوند نميگويم. وقتي جايزهاي ميگيري، مطبوعات توجه ويژهاي به تو نشان ميدهند و اين چيز خيلي خوبي است. ميدانيد، ما فيلم ميسازيم و در درون اين نمايش باشكوه شركت داريم. هيچيك از ما جزو آن راهبهاي روانكاوي نيستيم كه در بلنداي يك كوه زندگي ميكنند. در ضمن، فراموش نكنيد كه آدمهاي زيادي درگير توليد يك فيلم سينمايي هستند. پس همه توقع دارند كه نامزد دريافت جايزه شوند و دريافت آن براي همه خوب است. ولي وقتي شما يكي از اين مجسمهها را نگرفتي، معنياش اين است كه تو يكي از آنها را نگرفتهاي! در پايان روز وقتي همه اين مراسمها تمام شد، ما دوباره به كار فيلمسازي مشغول ميشويم. اصل قضيه اين است كه ما براي تماشاگرانمان فيلم ميسازيم تا تجربههاي جديدي كسب كنند. كل مساله همين است و بس.
ديدهام كه وقتي خبرنگاران درباره گذشتهها از شما سوال ميكنند، ناراحت ميشويد. صحبت كردن درباره مسائل و فيلمهاي قديمي چيزي است كه از آن اجتناب ميورزيد و دوستش نداريد؟
واقعيت امر اين است كه آدم خيلي خوب و راحتي هستم و دوست دارم كه با روزنامهنگاران درباره هر چيز و موضوعي صحبت كنم، اما بعضي وقتها آنها درباره چيزهايي بسيار كماهميت و احمقانه صحبت ميكنند يا حالتي پرخاشگر دارند. در چنين اوضاع و احوالي چه بايد كرد؟ البته من به ديدگاه ديگران احترام ميگذارم، ولي مصاحبه كردن فوتو فني دارد كه طرف مقابل بايد آن را رعايت كند.
اشاره: امين معلوف، نويسنده فرانسوي لبنانيالاصل كه 17 سال پيش بابت نگارش رمان صخره تانيوس برنده جايزه ادبي گنكور شده بود، امسال جايزه ادبي پرنس آستورياس را كه به نوبل اسپانيا معروف است از آن خود كرد.
جايزهاي كه پيش از اين به خوان رولفو، ماريو بارگاس يوسا، كاميلو خوزه سلا، گونتر گراس، دوريس لسينگ، آرتور ميلر، پل آستر و اسماعيل كاداره اهدا شده است.
مراسم اهداي اين جايزه 50 هزار يورويي و مدالي كه خوان ميرو آن را طراحي كرده به تازگي با حضور وليعهد اسپانيا برگزار شد.
هيات داوران اين جايزه علت انتخاب معلوف را تلاش او براي معرفي فرهنگ مديترانه عنوان و از آثار او با عنوان آثاري كه با استفاده از سمبل به توصيف همزيستي و مدارا در منطقه مديترانه پرداخته، ياد كرده است.
از معروفترين آثار اين نويسنده 61 ساله كه به زبان فرانسه مينويسد كتاب «سمرقند» است. برخي از آثار اين نويسنده روايت رويدادهاي تاريخي جهان عرب است كه كتاب «جنگجوهاي صليبي از وراي چشمهاي عرب» از جمله آنها است.
اين آثار به بيش از 20 زبان ترجمه شده است. معلوف كه در بيروت به دنيا آمده، در پي شروع جنگ داخلي لبنان در سال 1975 به فرانسه مهاجرت كرد و اكنون در پاريس زندگي ميكند.
او پس از دريافت جايزه پرنس آستورياس در گفتوگويي با شبكه خبري يورونيوز، از اين جايزه و همچنين نگاهش به جهان گفته است.
شما برنده جايزه ادبي بنياد پرنس آستورياس شدهايد كه جايزهاي بسيار ارزشمند در اسپانيا و جهان به شمار ميآيد. پيشتر نيز شما جوايز ادبي متعددي را بابت نگارش آثارتان دريافت كردهايد. آيا اين جايزه پرنس آستورياس معناي خاصي در ميان جوايزي كه گرفتهايد براي شما دارد؟ اين جايزه از ديد شما چگونه تعريف ميشود؟
اين جايزه براي من معنا و اهميت بسيار ويژهاي دارد، زيرا رابطه من با اسپانيا رابطهاي بسيار قديمي است. ماجراي اولين رمان من به نام «لئوي آفريقايي» در آندلس آغاز ميشود و آندلس در تاريخ تمدن بشري جايگاه ويژهاي دارد. آندلس جايي است كه تمدنهاي عربي، اسلامي، اسپانيايي، اروپايي، مسيحي و يهودي با هم تلاقي پيدا ميكنند و من اكنون با اين شرايطي كه در جهان برقرار است، احترام ويژهاي به جايگاه آندلس در تاريخ جهان ميگذارم.
شما از گفتوگوي تمدنها صحبت ميكنيد و نه از برخورد و ستيز ميان آنها. اين دقيقا چيزي است كه شما ميخواهيد بگوييد؟
بله. من شخصاً طرفدار نظريه جنگ ميان تمدنها نيستم. حتي اگر اين جنگ در عالم واقع وجود داشته باشد، ما بايد با آن مقابله كنيم. اين سرنوشت محتوم جهان نيست، زيرا ذات روابط ملتها براساس جنگ نيست. وضعيتي كه اكنون وجود دارد، يعني ستيز ميان تمدنها، امري غيرعادي است و بايد از آن گذر كنيم. انسانيت از گذشته به ما رسيده و وظيفه ما است كه آن را به آينده برسانيم و اين امر با جنگ ميان تمدنها تحقق نمييابد.
شما فكر ميكنيد كه اروپا بتواند با گوناگوني قومي و مذهبي خود اين ايده را محقق كند؟
اروپا بايد يك نمونه ارائه كند، زيرا قابليت حل اين مشكل را دارد. ولي من يقين دارم كه ما به گفتوگوي تمدنها اعتقادي نداريم. ما بايد مدام اين موضوع را به مردم و مخصوصا جوانان گوشزد كنيم كه همزيستي مسالمتآميز امري است كه بايد به آن رسيد و هميشه در طول زندگي از آن حرف زد.
جهان امروز به لحاظ مادي پيشرفت كرده، اما به لحاظ معنوي و ذهني رو به جلو حركت نكرده است. در عصر حاضر هم بايد به اين فكر كنيم كه همه زمين، يك سرزمين واحد است
شما از آغاز نوشتنتان تاكنون، 14 رمان نوشتهايد در تمام آثارتان يك خط مشخص ديده ميشود و آن روحيه آشتي و تساهل است. به نظر ميرسد اين پيامي است كه شما ميخواهيد به خوانندهتان منتقل كنيد. آيا اين روحيه آشتي و تساهل كمي براي شرايط امروز جهان خيالي و آرمانگرايانه نيست؟
چرا. شايد كمي خيالي باشد، اما ما امروز به چنين چشماندازي نيازمنديم. جهان امروز به لحاظ مادي كاملا تغيير پيدا كرده، اما به لحاظ معنوي و ذهني پيشرفتي نكرده است. در عصر حاضر هم بايد به اين فكر كنيم كه همه زمين، يك سرزمين واحد است و همه انسانها يك سرنوشت واحد دارند.
ولي شما مدام غرب را بابت اينكه با بخش ديگر جهان غيراخلاقي برخورد ميكند، نقد ميكنيد.
بله، البته غرب ارزشهاي خوب هم دارد، اما در قرون اخير در روابطش با ديگران به اصول پايبند نبوده است. به عبارت ديگر، مثلا انگليس به همان شيوهاي كه در كشور خودش عمل ميكرده و به ارزشها و اصول احترام ميگذاشته، در هندوستان رفتار نكرده است. يا فرانسهاي كه در الجزاير يا ماداگاسكار خود را بروز داد، همان فرانسهاي نيست كه در كشور خودش است. بلژيك در بلژيك با بلژيك در كنگو متفاوت است يا آمريكا رفتار درستي با كشورهاي آمريكاي لاتين يا ديگر نقاط دنيا ندارد.
مثلا در عراق؟
مثلا در همه جا! ارزشها ي انساني را بايد براي همه درنظر بگيرند، نه فقط براي خودشان.
يعني شما روزي كه به عراق حمله شد ناراحت بوديد؟
آن حمله مقدمه رنج و مصيبت بيشتر مردم و آغاز جنگهاي فرقهاي در عراق بود. من بسيار متاثر شدم. چيزي كه در عراق طي اين سالها ديدم مسلما مرا ناراحت كرده است.
شما لبناني، عرب، مسيحي، فرانسوي و اروپايي هستيد. كدام يك از اينها بيشتر با شما منطبق است؟
بگذاريد داستاني را براي شما بگويم. يك روز از يك روستايي ميپرسند كدام يك از فرزندانتان را بيشتر دوست داري. روستايي ميگويد: «آن فرزندم را كه مريض است تا وقتي خوب شود و آن ديگري را كه رفته بيرون تا وقتي بازگردد.» و من هم همين پاسخ را ميدهم. وقتي مشكلي در لبنان پيش ميآيد، من احساس ميكنم بيشتر لبناني هستم و وقتي در اروپا بحراني به وجود ميآيد فكر ميكنم بيشتر اروپايي هستم.