پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
مادر شهيدي كه بازيگر شد
نوشته شده در دو شنبه 14 دی 1389
بازدید : 37
نویسنده : مولوی
وقتي از گوشه و كنار باخبر شديم كه بازيگر نقش "خاله قزي " در سريال پرطرفدار "خوش نشين‌ها " مادر شهيد است، به فكر افتاديم كه براي مصاحبه برويم سر وقتش. بچه‌هاي حماسه و مقاومت چون سر و كاري با هنرپيشه جماعت ندارند، دسترسي‎شان هم به آنها سخت است.

به رفيقي قديمي تلفن زدم كه اصلا ربطي به سينما و تلويزيون نداشت اما خيلي تيز بود. گفت برايت پيدايش مي كنم اما در عوض بايد نوار صوتي پيام امام خميني را كه داشتي به من هم بدهي. گفتم شما ما را راه بينداز، بنده تقديم مي كنم. به 12 ساعت نكشيد كه زنگ زد و گفت: يادداشت كن . . . از اينجا به بعد ترس داشتيم كه اين بنده خدا يا جواب درستي به ما ندهد ، يا اصلا قضيه شهيد شدن پسرش درست نباشد. راستش خيلي با عزت و احترام هم برخورد كردند و وقتي فهميدند كار ما به شهيدشان مربوط است ، بيشتر هم تحويلمان گرفتند.

شب جمعه ، سوم محرم مطابق قرار قبلي به منزل خانم سعيدي ، واقع در يكي از محلات جنوب شهر تهران رفتيم. خانم سعيدي ، همان خاله قزي بود كه در فيلم ها مي ديديم. او اصلا بازي نمي كرد بلكه خود خودش بود. انرژي خارق العاده اين زن 76 ساله انسان را به حيرت مي انداخت. باقي آنچه را ما شاهد بوديم ، شما نيز با خواندن اين گفت‎وگو خواهيد دانست. سعي زيادي كرده ايم كه ادبيات و گويش ايشان را به هم نزنيم اما بعضي مواقع به دليل تفاوت هاي فراوان گويش تركي و فارسي ، مجبور بوديم دست به ويرايش بزنيم كه البته چشمگير نيست.

صحبت را با معرفي خودتان آغاز كنيد.

خانم سعيدي: "حليمه سعيدي " مادر شهيد "رضا لشكري " هستم. تاريخ تولدم را هم به شما نمي گم اگر هم اصرار كنيد دروغ مي‌گويم. (باخنده). سال 1313در شهر "ضياءآباد " قزوين به دنيا آمدم. اين شهر 9 فرسخ بعد از شهر "قزوين " كنار تاكستان قرار گرفته .پدرم "حاج فتح‌الله " كشاورز بود و گندم مي‌كاشت و باغ انگور و گوسفند هم داشتيم. پدرم خيلي كار داشت و براي اين كه بتواند به همه كارهايش رسيدگي كند كارگر مي‌گرفت. مادرم اسمش "طاووس " بود، پدرم سواد قرآني داشت اما مادرم سواد نداشت . خودم هم 6 كلاس اكابر رفتم.(با خنده) شش سال را تو بيست سال تمام كردم، يك سال مي رفتم، ده سال نمي رفتم.

از خانواده‎تان بيشتر بگوييد!

خانم سعيدي: مادرم 7 پسر و 7 دختر به دنيا آورد اما پسرها همه‌شان در همان كودكي نظر خوردند و مردند . از 7 دختر هم فقط 5 نفر زنده ماندند. من خودم هم 7 پسر و 2 دختر به دنيا آوردم كه الان فقط دو پسر و يك دختر دارم. تا مي گفتند چقدر پسرت قشنگ است به دكتر نمي رسيد و مي‌مرد. مثلا يكي از آنها را كه اسمش "حسن " بود تا دو سال و نيمش شد، مردم گفتند: چقدر قشنگ است. بچه نظر خورد، غروب مريض شد و تا صبح مرد.

حمله روس ها در 1320 يادتان هست؟

خانم سعيدي: دوران "رضا قلدر " وقتي روس‌ها به ايران حمله كردند من بچه بودم و عقلم نمي رسيد اما مادرم برايم تعريف مي كرد كه آنها چادر و چارقد را از سر زن‌ها مي كشيدند.

از ازدواجتان بگوييد.

خانم سعيدي:خواهر حاج آقا آمد خواستگاري و خواهر بزرگ من هم قبول كرد . قديم ها كه با هم حرف نمي زدند. يك هفته قبل از عروسي عقد بود و بعد هم ازدواج مي كرديم.

چند سالتان بود كه ازدواج كرديد؟

خانم سعيدي: 18 سالم بود

در آن زمان اين سن براي ازدواج دخترها دير نبود؟

خانم سعيدي:چرا بابا ! (با جديت) من ترشيده بودم! خواهرم خواستگار ها را رد مي كرد.

مزاح مي كنيد؟

خانم سعيدي: نه بابا ! يك خواهر من 9 سالش بود كه ازدواج كرد و يك خواهرم هم 12 سالش. من آخري بودم . توي يك ماه كلي خواستگار داشتم اما خواهر بزرگم نمي گذاشت ازدواج كنم و هركدام را به نوعي رد مي كرد.من آن موقع كه نفهميدم، بعدا متوجه شدم كه خواهرم كلي خواستگار را جواب كرده. البته من هم 18 ساله نبودم. قديم ها شناسنامه پسر را 2 سال ديرتر مي گرفتند كه ديرتر برود سربازي و دخترها را هم دو سال زودتر مي گرفتند تا زودتر بتوانند عقدش كند .يعني من 16 ساله بودم كه ازدواج كردم.

باعث آشنايي و ازدواجتان چي بود؟ قبلا حاجي را ديده بوديد؟

خانم سعيدي: حاجي را هم قبل از ازدواج اصلا نديده بودم چون زياد از خانه بيرون نمي رفتم، وقتي هم مي رفتم با آقام مي رفتم . حاجي هم تهران كار مي كرد.

حاج عباس لشكري: من ايشان را ديده بودم و كاملا مي شناختم. با هم همسايه بوديم. آن موقع براي كارم مي آمدم تهران و برمي‌گشتم و گاهي مي ديدمش. اصلا خودم رفتم به خواهرم پيشنهاد دادم كه برويم خواستگاري ايشان. آن موقع پدرم مرحوم شده بود و من با خواهرم زندگي مي كردم.

مهريه‌تان چقدر است؟

خانم سعيدي: 700 تومان گفتيم ، اما چونه زدند كردند 400 تومان. شيربها را هم ندادند.

از فرزندانتان بگوييد!

خانم سعيدي: فرزند اولمان سال 1335 به دنيا آمد. اسمش حسن بود كه در 2 سالگي فوت كرد. بعد ناصر به دنيا آمد كه او هم در ?ماهگي فوت كرد . بعد علي به دنيا آمد كه او هم در چند ماهگي مرد. يك بچه ديگر هم به دنيا آمد كه اين يكي به اسم گذاشتن هم نرسيد. بعدش جواد آقا به دنيا آمد. اسم بچه ها را خودم مي گذاشتم. اسم ناصر را كه گذاشتم ننه ام گفت: چرا گذاشتي ناصر؟ اسم برادرم بود. اسم حسن را هم كه گذاشتم ، زن عمويم گفت: اسم بچه هاي من را چرا گذاشتي ؟ وقتي هم آن دو تا مردند به دلم بد آمد. تا اين كه يكي از همسايه هايمان گفت اين‎دفعه كه زاييدي اسم پسرهاي من را بذار و اين طوري شد كه اسم پسرهايم را گذاشتم جواد و جلال و رضا . اسم رضا را هم عمه اش گذاشت. يك دختر هم داريم به نام زهرا.

چه زماني آمديد به تهران؟

حاج عباس لشكري: سال 1338بود.

خانم سعيدي: حاجي در تهران كار مي كرد و من از اين كه بچه هايم پشت سر هم مي مردند ناراحت بودم. برايش پيغام دادم: يا بيا من را ببر آنجا يا خودت بيا اينجا بمان، يا طلاقم بده!

حاج عباس لشكري: من در تهران كارگري مي كردم. كارهاي مختلف . . . مدتي در خياطي بود و مدتي در شهرداري آسفالت مي ريختم و از اين جور كارها. چند وقت به چند وقت هم مي رفتم به ضياءآباد.

خانم سعيدي: آن زمان كه آرد آماده نبود. بايد گندم را براي آسياب مي برديم و اين كار از عهده من برنمي‎آمد. برادر هم نداشتم و پدر هم خيلي كار داشت و دايي حاجي هم وقتي ازش كمك مي خواستم نمي آمد . من خيلي معذب بودم. به خاطر همين حاجي را مجبور كردم من را هم ببرد تهران.

حاج عباس لشكري: وقتي خانواده هم آمدند تهران ، درسلسبيل يك اتاق 3 در 4 اجاره كرديم با ماهي 25 تومان. يك همشهري آنجا داشتم و به خاطر همين آمديم سلسبيل. جواد در ضياء آباد به دنيا آمد.

خانم سعيدي: جواد را كه باردار بودم آمديم تهران و اينجا به دنيا آمد. رضا را هم باردار بودم كه رفتيم ضياءآباد و آنجا به دنيا آمد.

پس اين بچه‎ها قوي بودند كه زنده ماندند؟

خانم سعيدي: همه بچه هايم قوي بودند. خودم قوي بودم براي همين بچه‌هايم هم به خصوص رضا موقع به دنيا آمدن بنيه خوبي داشتند. اما آن بچه ها را نظر زدند كه مردند.

بچه را فرستاديد مدرسه؟

خانم سعيدي: همه بچه‌هايم را فرستادم مدرسه. در همان مدرسه هم بود كه معلم‌هايشان آنها را راهنمايي مي‌كردند كه در انقلاب شركت كنند و بعد هم راهي جبهه شوند. همين پسرم جلال 5 سال جبهه بود.

رضا فعاليت هاي انقلابي هم داشت؟

حاج عباس لشكري: رضا سال 1346 به دنيا آمد به همين دليل در دوران انقلاب 11 ساله بود و نمي توانست در مبارزات شركت كند. وقتي جنگ شروع شد چون سنش براي جبهه رفتن هم كم بود شناسنامه‌اش را دست‎كاري كرد.

خود شما در تظاهرات شركت نمي‎كرديد؟

خانم سعيدي: به محض اعلام مسجد محلمان، "عليِ‏بن ابي‌طالب(ع) " براي رفتن به تظاهرات آماده مي‌شدم و تنهايي در تمام تظاهرات قبل از انقلاب شركت مي‌كردم و يكي را رد نمي‌دادم، گاهي بچه‌هايم را هم همراهم مي بردم اما حاجي چون سركار مي‌رفت نمي‌توانست هميشه در راهپيمايي‌ها شركت كند. با رفتن ما هم مخالفتي نداشت.

حاج عباس لشكري: يك بار در يكي از تظاهرات‌هاي نزديك دانشگاه تهران شركت كردم اما وقتي ديدم گاردي‌ها با تفنگ مردم را مي‌زنند، از كوچه‌ پس‎كوچه‌ها فرار كردم و رفتم خانه.

خانم سعيدي: من كشته شدن كسي را نديدم. موقع انقلاب، در محلمان هم كسي شهيد نشد.

زمان انقلاب در همين خزانه زندگي مي كرديد؟

خانم سعيدي: بله. ما 40 يا 45 سال است كه همين جا هستيم.

آمدن امام را يادتان هست؟ 12 بهمن 57؟

خانم سعيدي: بعله. وقتي امام آمد ، از فرودگاه پياده رفتم تا بهشت زهرا. وقتي هم كه امام به رحمت خدا رفت ، من رفتم خانه امام در جماران و از آنجا تا مصلي پياده رفتم.

حاج عباس لشكري: امام كه آمد من هم به بهشت زهرا رفتم اما امام را آنجا نديدم. داشتم برمي گشتم كه در راه ايشان را ديدم كه مي رفت به سمت بهشت زهرا.

بچه‎هايتان شر و شور بودند؟

خانم سعيدي: نه! من اصلا بچه شر نداشتم. چون كارم زياد بود و دائم در خانه بودم هواي بچه‌هايم را هم داشتم كه شر نشوند. اما مدرسه و تظاهرات و بعد هم جبهه را مي‌گذاشتم بروند اما براي بازي اجازه نداشتند بروند بيرون. بچه‌هاي كوچه كه مي آمدند دنبالشان مي‌گفتم پسرها كار دارند. آن موقع خانه مان دو تا اتاق داشت كه يكي از آن را مستأجر مي نشست. در يك اتاق يك گوشه چراغ بود گوشه ديگر خياطي مي‌كردم كنار من بچه ها هم درس مي‌خواندند. من خيلي كار مي كردم. خودم خياط بودم، آمپول‎زن بودم، آرايشگر بودم. ناف بچه را مي‌انداختم، قابله بودم، نظر مي‌گرفتم، گوش سوراخ مي‌كردم، باد كمر مي‌كشيدم، خلاصه خيلي كار مي‌كردم. بافتني هم مي‌كردم.

اينها را مثل فيلم هايي كه بازي كرده ايد شوخي مي‌كنيد يا همه اين كارها را مي‌كرديد؟

خانم سعيدي: شوخي چيه آقا؟! من همه لباس‌هايم را خودم مي‌دوختم. بافتني هم مي‌بافتم. سلماني هم بودم.حتي چند تا عروس هم آرايش كردم. من 700 تا بچه را به دنيا آوردم.

اين‎قدر دقيق حسابش را داريد؟

خانم سعيدي: بله! شمرده ام همه را. آن زمان مردم نمي‌رفتند دكتر. نصف شب يك مرد و يك زن مي‌آمدند دنبالم و مي بردنم بالاي سر زائو. بچه هايي كه من به دنيا آورده ام الآن هم سن شما و اين پسرهاي خودم هستند. 3 تا از نوه‌هاي خودم را هم خودم آوردم به دنيا. طراحي اين خانه را هم خودم كردم كه الآن سه اتاقه شده است.

خانه مال خودتان است؟

خانم سعيدي: بله. طبقه پايين هم دخترمان زندگي مي‌كند.

بچه ها بعد از انقلاب جذب كميته و سپاه نشدند؟

خانم سعيدي: بچه ها در بسيج بودند و من خودم هم الآن بسيجي هستم. اول انقلاب هم در مسجد جامع علي آباد بسيجي بودم.

از كي اينجا كه الآن مي نشينيد ساكن شديد؟ انقلاب شده بود؟

خانم سعيدي: نه بابا. وقتي ما آمديم اين محل، آب نبود. يك منبع بود كه الآن هم هست توي خزانه كه الكي گفتند آن آب منطقه شما است ولي نبود و زمين را فروختند. آن زمان آقاي باقري كه خدا شهيدش را بيامرزد پيش‎نماز مسجد بود، گفت هركسي ظرفي بردارد و برويم سازمان آب. همه رفتيم آنجا و گفتيم ما تشنه هستيم و مجبور شدند آب بياورند به آين منطقه. اين مربوط به قبل انقلاب است. آن موقع زمين ها همه خاكي بود. تا اينجا (اشاره به زانويش مي كند) توي خاك راه مي رفتيم. آقاجان! سلسبيل زمين متري 15 تومان بود كه فروختيم و اينجا را متري 27 تومان خريديم. زمين‌هاي اينجا مال مادر شاه بود كه مي‌فروخت.

زمانش يادتان نيست؟

خانم سعيدي: يادم نيست چه سالي اينجا را خريديم. من يادم نمي ماند از بس كار دارم. خيلي كار مي‌كردم. اصلا يك بلاي ناگهاني بودم. كاري نيست كه نكنم. پشت بام بنايي داشتيم كه خودم انجام دادم، مي برم نشانت مي دهم. يك پيراهن بافته ام كه وقتي مي‌پوشم همه فكر مي‌كنند ماشيني بافته شده و باور نمي‌كنند كار خودم هست.

اولين پسرتان كي به جبهه رفت؟

خانم سعيدي: همين پسر (اشاره مي كند به جواد لشكري) چند ماه بعد از انقلاب رفت كردستان براي سربازي. خبر آوردند جواد شهيد شده. حاجي را فرستادم پي او كه خيالم راحت شد.

كردستان آن روز ها شلوغ و ترسناك بود.

خانم سعيدي: بعله آقا! بكش بكش بود. همين پسرم تعريف مي كرد آن زمان كردها از پر شلوارشان قمه هاي به اين بزرگي درمي‎آوردند و گردن مي زدند.

پس پسر اولتان سربازي‎اش را كردستان گذراند. بقيه پسر ها كي رفتند جبهه؟

خانم سعيدي: جلال هم بعدش رفت جبهه. رضاي خدابيامرز هم 18 ساله بود كه جلال او را هم آنتيريك كرد و برد جبهه.

جلوي جلال را نمي‎گرفتيد نرود جبهه؟

خانم سعيدي: نه! اگر راه مي‌دادند، من خودم هم مي رفتم. آقا گوش بده! اگر زينب(س) نبود كربلا نبود. اگر شهدا نبود ايران نبود. هركس قدر شهدا را نداند خدا نابودش مي‌كند. اين حرف من است؛ خيالت راحت باشد.

شايد چون به شهيد شدنشان فكر نمي كرديد مانعشان نمي شديد. شما كه نمي‌دانستيد ممكن است شهيد ‌شوند؟

خانم سعيدي: نمي‌دانستم؟! هرروز شهيد مي آوردند به محل. توي اين بهشت زهرا به جاي آب، خون مي رفت. چرا نمي‌دانستم؟! مگر من مثل شما بي‎خيال بودم آقا! (لبخند مي زند).

حاج عباس لشكري: جنوب شهر خيلي شهيد داده. همين يك ذره كوچه ما 7-8 شهيد داده.

پس هيچ‎وقت با رفتن رضا و جلال به جبهه مخالفت نكرديد؟

خانم سعيدي: نه. فقط يك مرتبه ما اسم نوشته بوديم براي مكه ، كاغذ آمد كه نوبتتان شده. آن وقت ها 4 ماه قبل از سفر به يک كاغذ مي‌دادند تا خودمان را آماده كنيم و بقيه پول را بدهيم. تازه جواد را زن داده بوديم و خانمش با ما زندگي مي‎كرد، دخترم هم فقط 12 سالش بود. آمدم خانه ديدم رضا كنار راديو دراز كشيده و دستش را زده زير سرش و نوار شهيد صدوقي را گوش مي‌دهد. گفتم: رضا! ببين برگه آمده ما برويم مكه. مادر! تو اين چند وقت نرو جبهه ، قول مي‌دهم بعدش جلوي رفتنت را نگيرم. الآن جواد مي‌رود سر كار و زنش تنهاست . تو خانه. او غريب است اگر خريدي داشت برايش انجام بده و حواست به خواهرت هم باشد. اما رضا گفت: مامان، بذار من برم جبهه شهيد بشم و برگردم. گفتم: يعني چه؟! تو شهيد شوي كه ديگر مردي نمي‌ماند! من كه از حج برگشتم برو. در همين صحبت ها بوديم كه جلال از جبهه آمد و گفت: رضا! چه نشستي كه امام تنهاست. رضا پريد و رفت. قرار بود فردا برود دنبال اعزامش كه همان روز رفت. يك هفته بعد هم شهيد شد. چله‎اش را گرفتيم و رفتيم مكه .

جلال را چه‎كسي فرستاد جبهه؟

*خانم سعيدي: هر سه پسرهايم را معلم‌هايشان آنتيريك مي‌كردند بروند. مثل شماها نبودند كه بچه شر باشند. شما الآن آمديد چند سؤال بپرسيد و برويد اما چه مي‌دانيد مردم با چه بدبختي و سختي اين انقلاب را نگه داشتند. پدر مردم درآمده. توپ و تفنگ بود. ما هميشه اينجا لرز داشتيم.

جلال لشكري: البته منظور حاج خانم از توپ و تفنگ، ايام موشكباران تهران است.

راست است كه شما برادرتان را آنتريك كرديد برود جبهه؟

جلال لشكري: (با خنده) اي‌طور مي‌گن. قبل از شهادت رضا برادر خانم من «جعفر نگاهي» هم شهيد شده بود. يكي از دوستانم به همين خاطر به شوخي به من مي‌گفت: اي ناقلا! داري يكي يكي وراث‎ها را كم مي‌كني.

از برادر خانمتان چيزي يادتان هست؟

جلال لشكري: برادر خانم من طبقه بالاي منزل پدرش بود و تك‎پسر هم بود. وقتي پدر و مادرش مي‌گفتند: ما به‎جز تو ديگر پسر نداريم، مي‌گفت: من طبقه بالا چيزهايي ديدم كه عمراً نمي‌توانم بمانم. در واقع مكاشفه داشت با آن عالم. رضا چند ماه بعداز جعفر شهيد شد.

چه سالي بود اين سفر حج؟

خانم سعيدي: يادم نيست.

حاج عباس لشكري: سال 63 بود.

خانم سعيدي: موقع رفتن به حج رفتم به مادرم كه شهرستان بود گفتم: مي‎آيي پيش بچه‎هايم بماني؟ گفت: كار دارم . به مادرشوهرم هم گفتم، قبول نكرد. من هم ديدم اين طوري است به رضا التماس مي‌كردم بماند.‌ گفتم: ما ديگر كسي را نداريم. جلال كه اسير جبهه بود و جواد هم سركار مي‌رفت .كسي نبود بماند به خاطر خواهرش. به رضا خدابيامرز مي‌گفتم: تو اين دفعه نرو، به ارواح آقام ديگر جلوي رفتنت را نمي‌گيرم.

جلال لشكري: اين را كه حاج خانم گفت ، من ياد يك خاطره اي افتادم. زمان جنگ من در قسمت تعاون لشگر سيد الشهدا(ع) بودم. همه مي‌گفتند: تو كه توي تعاون هستي، يخچال و تلويزيون براي خودتان بياور.عموما نمي‌دانستند تعاون مربوط مي‌شود به شهدا . يك روز پدر شهيدي آمده بود خط مقدم جبهه، بالاي سرجنازه پسرش و مي‌گفت ديدي گفتم: بروي جبهه اينجوري مي‌شي؟ با شهيدش توبيخي صحبت مي‌كرد. يك‎دفعه يكي از دوستانم بابت دلگرمي دادن گفت: حاج آقا! برو خدا را شكر كن. اينجا جوان هايي هستند كه تكه تكه مي شوند مثل گوشت چرخ كرده. بچه شما كه سالم است (منظورش اين بود كه مثل بعضي‌هاي لهيده شهيد نشده) پدر با تندي گفت: چي چيش سالمه؟! فقط حرف نمي‌زنه!

خانم سعيدي: آخرش هم كسي براي مكه ما پيش عروس و بچه ها نماند. در مكه وقتي مي‌گفتم چهلم بچه‌ام را گرفتم و آمدم، زنها مي‌گفتند: واه! شما را چه زود آوردند؟ فكر مي‌كردند چون ما خانواده شهيد هستيم آمديم مكه. گفتم: بابا من خودم اسم نوشته بودم و اسمم درآمده. با پول خودم آمدم.

نحوه شهادت رضا چه‏طور بود؟

جلال لشكري: 25/3/63 در جوانرود وقتي در خط مقدم مين خنثي مي‌كرده سه نفر زخمي مي‌شوند كه تا مي‌آورندشان عقب، شهيد مي‌‌شوند.

چطور به شما خبر شهادت رضا را دادند؟ لطفا دقيق تعريف كنيد حاج خانم!

خانم سعيدي: همچين دقيق برايت تعريف كنم كه خودت حظّ كني. من همين كه رضا رفت، در آن چند روز در دلم منتظر بودم يكي بيايد به من خبري بدهد. نمي‌دانستم براي او اتفاقي افتاده اما دلم شور مي‌زد و منتظر بودم. كار خدا بود. يك روز ديدم پسر بزرگم از كار زود آمد و دوستانش آمدند دنبالش رفتند بيرون. به خودم گفتم: اه! اين كجا رفت؟ امشب خبر مي‌آوردند. همش نگران بودم. هي مي‌گفتم: جواد كجا رفت؟ مي گفتند: با دوستانش رفته بيرون. حالا نگو او را بردند خبر شهادت رضا را بدهند. اذان مغرب كه شد، حاجي وضو گرفت رفت مسجد. من هم وضو گرفتم اما هرچه كردم نتوانستم بروم مسجد. هي مي‌رفتم بالكن، برمي‌گشتم. دور خانه را نگاه مي‌كردم اما نمي‌توانستم بروم. نمازم را هم نخوانده بودم. ماه رمضان هم بود. دائم بي‎خود و بي‌جهت مي‌رفتم اين ور و آن طرف. بعدش هم ديدم نماز مسجد تمام شد، با خودم گفتم: ديگر دو نماز را خواندن، ديگر كجا بروم. ديدم زنگ زدند. فكر كردم حاجي است. گفتم: چي ميگي؟ خوب، بيا داخل ديگر. ديدم حاجي دارد به يكي مي‌گويد: بفرما! بفرما! ديدم يكي از همسايه‌ها هم با اوست. گفتم: اي واي! ببخشيد! بفرماييد. وقتي آمد داخل، نيم‎خيز نشست. اسمش عيسي بود. گفت: حاج خانم! رضا تركش خورده. گفتم نه، نه، نه، رضا شهيد شده. عيسي زد زير گريه، گفت: آره شهيد شده. (اداي عيسي را درمي‎آورد). گفتم: خيلي خوب، گريه نكن! گفت: چرا؟ گفتم: مي‌داني جناب زينب(س) چه گفت؟ گفت: «به شب‎ها گريم و روزها بخندم مبادا دشمنم بر ما بخندد». ديد من شجاع هستم، و غش نمي‌كنم و گيس‌هايم را هم نمي‌كنم، بلند شد برود. تا آمد برود، گفتم: وايسا! گفت: بله؟ گفتم: مي‌داني بايد چه‌كار كني؟‌ قبلا شنيده بودم زن‌هاي محل پشت سر دو تا از شهيدها كه جنازه‎شان را آورده بودند محل مي‌گفتند: اين جنازه كه بچه خودشان نبود. معلوم نيست چه‎كسي را آوردند. دروغ مي‌‌گوييد بچه ‌ماست. يك جنازه اي را آوردند نشان دادند و بردند، هيچ هم مال آنها نبود. من اين دو تا را با گوش خودم شنيده بودم. به آقا عيسي گفتم: برو مسجد به بسيجي‌ها و مسجدي‌ها بگو بچه من را مي‎آريد داخل حياط خانه ولي هيچ‎كس نيايد تو! مي‌خواهم بچه‌ام را بببينم. گفت: چشم! تا آمد برود دوباره گفتم: وايسا، وايسا! گفت: بله؟ گفتم: دست اندركارتان كيه؟ برو بهش بگو به جاي رضا خودم مي‌خواهم بروم اسلحه‌اش را دستم بگيرم، به خاطر دشمن. آن موقع اين دستواره‌ها هم تازه شهيد شده بودند و يك روز در ميان در محل شهيد مي‌آوردند.
آقا عيسي رفت و فردا جنازه را آوردند. من هم در اين مدت حالم يك‎جوري بود. آن شب سگ گازگرفته و مارزده خوابيدند اما من نخوابيدم. چون قرار بود بروم مكه، رفته بودم جنس خريده بودم و بسته بندي كرده بودم يك گوشه. استكان و ليوان و سفره و . . . خريده بودم. گفتم فردا مهمان مي آيد، رفتم همه را درآوردم و آماده كردم. صبح شد، سحري هم نخوردم. صبح شهيد را آوردند. گفته بودم مي‌خواهم شهيدم را ببينم چون زنها مي‌گفتند شهيدشان نبود. بسيجي‌ها نگذاشتند مردم بيايند داخل به‎جز چند نفر مثل مريم خانم همسايه مان كه آمده بود داخل. وقتي جنازه رضا را آوردند، همه به من نگاه مي‌كردند و من هم گريه نمي‌كردم. همان‎طور وايساده بودم آنجا. به خاطر [شاد نشدن] دشمن گريه نمي‌كردم، به خاطر[شاد نشدن] آمريكا، چون مي گفتم آخه چرا بچه‌هاي ما را همين‎طوري شهيد مي‌كنند. گفتم: خوب، بياييد بازش كنيد ديگر. وقتي كفن باز شد ديدم هيچ كجاي بدنش زخم نيست. مردم دست و پايشان مي‌افتد نمي‌ميرند اما من ديدم ظاهرا او سالم سالم است. گفتم: رضا جان! «تو هم راضي شدي آواره گردم! اسير كوچه و بازار گردم» مامان جان؟ بعد گفتم: بياييد او را ببريد. همه اش همين‎طوري بود خدا شاهده. انگار نه انگار بچه‌ام شهيد شده. مريم خانم هم همين‎طور نگه مي‌كرد به من كه چرا گريه نمي‌كنم. هي پايم را لگد مي‌كرد و به چشمم نگاه مي‌كرد. رفتيم بهشت زهرا، مرده شورخانه . البته شهدا را نمي‌شستند و دفن مي‌كردند اما چون رضا سه روز بعد از زخمي شدن مانده بود او را بايد مي‌شستند. آنجا هم باز مريم خانم آمد جلو. من هرچه دقت كردم آنجا هم زخمي نديدم جز جند چند جراحت سطحي. پايين بدنش تركش خورده بود و شهيد شده بود. خواهر و مادرم شهرستان بودند و فقط مريم خانم همراهم بود. خواهر و مادر حاجي هم مانده بودند خانه، ولي مريم آمد. در مسجد شنيدم مي‌گفتند: يك شهيد آمده اما مادرش اصلا گريه نمي‌كنه. بعد از چند روز شهداي دستواره را آوردند. آن‎قدر گريه كردم كه نگو. مردم مي‌گفتند: واي! بسم‌الله! براي پسر خودش گريه نكرد، حالا براي بچه مردم گريه مي‌كند. گفتم: براي خودم گريه نكردم به خاطر [شاد نشدن] دشمن. اون طوري پدر دشمن را درآوردم. براي بچه مردم گريه مي‌كنم كه چرا جوان‌هاي ما بايد مثل گل پرپر شوند. اما آدم مي‌خواست كه حرف‌هاي من حاليش بشود. مغز درست مي‌خواست. اما مغز درست نداشتيم كه! من براي همه شهدا گريه كردم الا براي بچه خودم. موقع مكه رفتنم كه شد من عزادار رضا بودم. يكي از خانم‌هاي همسايه آمد سر من را حنا بگذارد، گفت: زيارت مي‌روي خانه خدا، خوب نيست اين طور. هرچه گفتم نمي‌گذارم، اين قدر دست هايم را نگه داشتند تا حنا را گذاشتند سرم. همين كه رفتند، دويدم و حنا را از روي سرم شستم. دوباره يكي ديگر از همسايه‌ها آمد آن‎قدر التماس كرد و سرم را حنا گذاشت اما تا رفت، سرم را شستم. دلم نمي‌آمد. تا اينكه خواهرم آمد. خواهر كوچك بود و قبل از من صغيردار بود و هم نادار. آمده بود من را از عزا دربياورد. ديگر چيزي نگفتم. هم او را اصلاح كردم هم خودم را و هم حنا گذاشتم. فردا هم آمد من را برد فرودگاه. در مكه هم وقتي حناي سرم را مي‌ديدند و مي‌فهميدند پسرم شهيد شده مي‌گفتند: بسم‌الله! چه‎طور بچه‌ات شهيد شده حنا گذاشتي؟

به شما چه‎طور خبر دادند حاج آقا؟

حاج عباس لشكري: من در مسجد نماز مي‌خواندم. مداح مسجد آقاي اجاقي يواش آمد و در گوش من جريان را گفت كه رضا تركش خورده و بيمارستان است. بعد هم چند نفري جمع شدند آمدند خانه ما و قضيه را گفتند.

خانم سعيدي: حاجي! خانه كه آمدي قبلش به شما گفته بودند.

حاج عباس لشكري: آره گفته بودند.

شما هم مثل حاج خانم سرسختي كرديد؟

خانم سعيدي: بذار من بهت بگم. حاجي موهاي سرش سفيد نبود كه. بعد از شهادت رضا سفيد شد. هركس مي‌ديد اين را مي ديد مي‌گفت پسر بزرگت است حاج خانم.

جلال لشكري: من جبهه بودم كه تلگراف زدند رضا تركش خورده، بعد گفتند تير خورده كه خودم فهميدم شهيد شده. من در دوكوهه بودم. صبح مرخصي گرفتم آمدم اما وقتي آمدم جنازه دفن شده بود. من آمدم پيش پدرم و همين طور مي زديم توي صورتمان و گريه مي كرديم.

حاج خانم! حقيقتا در خلوت خودتان هم گريه نكرديد براي رضا؟

خانم سعيدي: در خلوت خودم هم گريه نمي‌كردم. خدا او را امانت داده بود و بعد هم گرفته بود.

حاج خانم! قبل از انقلاب راديو داشتيد؟

خانم سعيدي: بله ولي من از بس كار داشتم گوش نمي‌كردم. تلويزيون هم داشتيم. من وقت نداشتم يا بافتني مي‌كردم يا غذا مي‌پختم يا بچه‌ها را رسيدگي مي‌كردم خيلي كار داشتم.

شما مقلد چه‎كسي بوديد حاج خانم؟

خانم سعيدي: خدابيامرز آقاي گلپايگاني.

چطور ايشان را به عنوان مرجع تقليد انتخاب كرديد؟

خانم سعيدي: جوان كه بودم، پدرم مرا نشاند و گفت: بچه‌ جان! آدم بايد تقليد داشته باشد. گفتم: تقليد چيه؟ گفت: آدم اگه تقليد نداشته باشد، مسلمان نيست. توي نماز و روزه ات بايد تقليد داشته باشي. اسم چند مرجع را گفت آقاي نجفي و چند تاي ديگر. (با خنده) اسم آقاي گلپايگاني را که گفت من گفتم: همين خوبه . اسمش گل داره .گل خوبه، من همين آقاي گلپايگاني را انتخاب مي‌كنم.

معمولا ترك‎زبان‎ها مي رفتند طرف آقاي شريعتمداري كه ترك بود. شما چرا مقلد ايشان نشديد؟

خانم سعيدي: (با خنده) چون اسمش «شر» دارد ديگر.

حاج خانم! آقاي گلپايگاني كه با تلويزيون شاه موافق نبود ، پس چرا شما تلويزيون داشتيد؟

خانم سعيدي: خوب ديگر. ما يك مستاجر داشتيم كه تلويزيون داشت. آمد خانه ما و از تلويزيون تعريف كرد. همين كه رفت، سه تا پسرم به در خانه راه‎پيمايي راه انداختند و شعار دادند كه: «زيون، زيون، تلويزيون». دو روز بعد 2500 تومان داديم و يك دانه از اين تلويزيون هاي بزرگ و سياه سفيد خريديم. از اين كمددارها.

2500 تومان پول داديد؟

خانم سعيدي: آره بابا. من پول داشتم. كار مي كردم، وضعم خوب بود. اتفاقا همان وقت ها يك روحاني هم آمد در مسجد محل و خيلي داغ صحبت كرد. بعدش چندين خانواده حدود 30-40 تلويزيون رنگي و سياه و سفيدشان را بردند جلوي مسجد شكستند اما ما دلمان نيامد و نبرديم.
برادر: تلويزيون براي ما سرگرمي داشت.

حاج آقا!‌ شما اصلا اهل سياست نبوديد؟

حاج عباس لشكري: نه! سرم به كارگري خودم بودم.

*خانم سعيدي: ما از دم سياسي نيستيم اما حزب‌اللّهي هستيم. طمع نداشتيم. الآن كساني كه بدگويي انقلاب را مي‌كنند من بدم مي‌آيد. مي‌گويم: طمع‌تان نجس است، اصلا چه مي‌خواهيد از اين انقلاب و دولت؟ به مردم مي‌گويم: شما بابات چه داشته؟ سگ داشته، سگ ماله شماست، الاغ داشته، الاغ ماله شماست. هي نگوييد نفت واسه ماست. نفت براي شما نيست. نفت براي مملكت است و بايد براي بيمارستان و مدرسه و كارخانه خرج كنند. حاليته؟ من خودم اين حرف ها را نمي‌گويم، به بچه‌هايم هم ياد دادم كه نگوييد. هي مي‌گويند نفت داريم، نفت داريم!! ما براي يارانه هم اسم‌مان را ننوشتيم. ولمون كن بابا. ما با همان مقدار درآمدي كه داريم زندگي را مي‌چرخاند. وقتي مردم از رئيس‌جمهور و مملكت بدگويي مي‌كنند من ناراحت مي‌شم. ما يك لقمه نان حلال خودمان درمي‌آوريم و مي‌خوريم. همين پسرم مي‌گويد دولت اگر چند تا مثل شما داشت قرض‎دار نمي‌شد. حاليته؟

جلال لشكري: عرض من اين است كه اگر همه مملكت مثل مادرم بودند در سال كل كشور نيم كيلو نان خشك بيرون نمي‌داد.

خانم سعيدي: شما نان را دسته دسته مي خريد و مي گذاريد خانه، كپك مي‌زند، بعد هم مي‌دهيد به نمكي‌، آنها هم دود مي‌كنند. من نان خشك را مي‌ريزم داخل سفره و پودر مي‌كنم و در تابستان آب دوغ درست مي‌كنم و در زمستان چنگل.

چنگل ديگه چيه؟

جلال لشكري: پنير و سبزي را مي‌گذاري داخل نان خشك و وقتي نرم شد خوشمزه مي‌شود. به زبان تركي مي‌شود «دويماج» .

خانم سعيدي: من وضع مالي‌ام بد نيست، هنرپيشه هم هستم اما شلوار و لباس وصله‎دار مي پوشم. همين لباسي كه تنم است را خودم دوختم ، بيست سال پيش. عارم نيست بپوشمش. با همين وضع هم خيرات مي‌دهم.

بعد از 26 سال ياد رضا نمي‌افتيد؟

خانم سعيدي: چرا خوب، اما چه‎كار كنم؟ خودم را بكشم؟ مگر مي‌شود آدم بچه‌اي را به دنيا بياورد بزرگ كند و از دست بدهد اما يادش نكند؟ فكر مي‌كنم گاهي كه اگر بود الآن زن و بچه داشت اما شهيد شده. اگر خودكشي كنم برمي‌گردد؟

اصلا خواب رضا را ديده ايد؟

خانم سعيدي: دو دفعه خواب رضا را ديدم اما يادم رفت چي بود.

امام را از نزديك ديده ايد؟

خانم سعيدي: دو مرتبه ديدم در حسينيه جماران ديدم. همان‎جا يك دستبند طلايم را هم براي كمك به جبهه دادم حسينيه جماران. يك مرتبه هم آقاي خامنه‌اي را از دور ديدم.

بچه ها درس هم خواندند؟

خانم سعيدي: بله. همه شان درس خواندند. جلال نازي‌آباد مي‌رفت مدرسه. چون مدرسه اش دور بود من روزي دوبار مي‌رفتم دنبال او نازي آباد. قاچاقي مي رفتم كه نفهمد. مي‌رفتم دنبالشون چون هي مردم مي‌گفتند: بايد بچه‌هايت را بپايي كه لات نشوند. صبح كه مي‌رفت مدرسه، مي‌رفتم و ظهر هم كه تعطيل مي‌شد همين‎طور اما او كه مرا نمي‌شناخت. اما اگر ماشين سوار مي‌شد دنبالش نمي‌رفتم.

جلال لشكري: بعضي وقت ها مي آمدي حاج خانم. هرروز كه نبود.

خانم سعيدي: خدا شاهده ننه هرروز مي‌رفتم. اينها كه نمي شناختند. به روح رضا روزي دوبار مي رفتم.

رضا شوخ هم بود؟

خانم سعيدي: با من هم حرف‌هاي خنده‌دار مي‌زد.

مثلا چي؟

خانم سعيدي: يادم نمي آيد حالا. من زياد حوصله نداشتم. مي‌گفتم: درستان را بخوانيد من حوصله ندارم وگرنه مي زنمتان.

چه شد كه رفتيد وارد عرصه سينما شديد؟

خانم سعيدي: ببين آقا! با خدا باش پادشاهي كن، بي‌خدا باش هر چه خواهي كن. من اين همه كاري كه بلدم، بابت يادگرفتن هيچ كدام پول ندادم و كلاس نرفتم. پيراهن دوختن را ديدم ياد گرفتم. بافتني را ديدم بافتم. خاله‌هايم قابله بودند، من قابله شدم. من 20 تا كار بلدم. هوشم خوب است. حاليته؟ هنرپيشگي را هم همين‎طور. نمي‌دانم آقاي عياري من را كجا ديده بود. بنياد شهيد، كربلا، سوريه. نمي‌دانم كجا؟ از من دعوت كرد كه بروم بازي كنم.

از چه زماني وارد سينما و تلويزيون شديد؟

خانم سعيدي:11-12 سال پيش وارد بازيگري شدم. علاقه هم داشت. قبل از آن يك خانمي توي محل ما بود كه آدم مي برد صدا و سيما. گفتم: صدا و سيما يعني چه؟ گفت: يعني همين تلويزيون. گفتم: مي شود من را هم ببري؟ فكر مي‌كردم الآن مي‌روم توي تلويزيون. رفتم ديدم نه بابا! همه اش مي روند در بيابان براي فيلم برداري. دفعه اول با سريال دكتر قريب شروع كردم. آنجا مادر «علي زمان» بودم. الآن هم در فيلم اخراجي‌هاي 3، نقش مادر رئيس‌جمهور را بازي مي‌كنم. با آقاي ده‎نمكي.

تا به حال رئيس جمهور را ديديد؟

خانم سعيدي: نه! شما هم فقط از آدم حرف مي‌خواهيد. يك كاري كنيد كه بروم پيش رئيس‌جمهور. مي‌خواهم از نزديك با او صحبت كنم.

آقاي خامنه‌اي هم كه آمد اين محل، جوان هاي محل او را يواشكي بردند خانه دستواره ها. همين كوچه بالايي است اما اينجا نيامده. خانه خديجه خانم رفتند اما خانه‌ ما و رقيه خانم نبردندشان.

بازيگري برايتان خستگي ندارد؟

خانم سعيدي: من خسته مي‌شوم اما خستگي را نمي‎شناسم، از جوان‌ها بهتر كار مي‌كنم.

جلال لشكري: يك مدتي 3 جا كار مي‌كرد. من مي بردمش سر صحنه ها و خودم در ماشين استراحت مي‌كردم اما آخرش كم آوردم.

خانم سعيدي: جلال من را مي‌برد و خودش جيم مي‌شود. من باغ هم بيل مي‌زنم. بالاي درخت گردو هم مي‌روم. بنايي هم كردم. كمي آجر و سيمان داشتيم كه حاجي مي‌گفت: من مي‌خواهم اينها را بريزم دور. گفتم: نريز بابا، پول داديم. ديدم جدّ كرده اينها را بريزد دور. من هم رفتم بالاي پشت بام و يك ديوار كشيدم از بنا صاف‌تر.

هنوز هم ولايت پدري مي رويد؟

خانم سعيدي: بله! نصف سال را آنجاييم. باغ هم دارم كه از پدرم مانده. خانه پدري ام در ولايت بسيار بزرگ است. پادشاهي است .هر سال 7ماه آنجا هستم. خودم بيل هم مي‌زنم.

با كار سينمايي‎تان مشكل نداريد؟

خانم سعيدي: چرا بابا! در اين محل وقت و بي‌وقت يا در خانه را مي‌زنند يا تلفن مي‌كنند كه خاله قزي، دوست داريم! اين بچه ها هي مي آيند امضا بگيرند. اما كنار مي آييم با هم.

چند تا نوه داريد؟

خانم سعيدي: 7 نوه هم دارم. يك پسر و شش دختر.

روحيه‌تان چه‎طور است؟

خانم سعيدي: روحيه من از همه شما بيشتر است. انرژي‌ام هم بيشتر است.

حرفي مانده كه نگفته باشيد؟

خانم سعيدي: بايد من را ببريد ديدن رييس جمهور. من مي خواهم احمدي نژاد را همين طوري كه الآن شما جلوي من نشسته ايد ببينم و با او صحبت كنم. اگر نكنيد مديون من هستيد.

جلال لشكري: حاج خانم! يك چيزي بگو كه بشود. اينها كه معاون رييس جمهور نيستند.

خانم سعيدي: بايد يك جوري بگويم كه كاري بكنند. اگر بخواهند مي توانند.

به‎روي چشم. از ما فقط انتقال پيام شما برمي‎آيد. بقيه اش با خود رييس جمهور است.

منبع-خبرگزاري فارس




زندگينامه شهيد کشوري رمان شد
نوشته شده در دو شنبه 14 دی 1389
بازدید : 42
نویسنده : مولوی
30 سال از عروج شهيد احمد کشوري، ققنوس آسمان ايران و هوانيروز قهرمان ديار قهرمان پرور مازندران مي گذرد و خاطرات اين خلبان غيور همواره در ياد عاشقان باقي و ساري است.

به گزارش مهر از ساري، احمد کشوري در تيرماه سال 1332 هجري شمسي در خانواده اي متوسط در شمال کشور به دنيا آمد.

در دوران تحصيلات متوسطه‌اش به لحاظ زمينه‌هايي که داشت با مسائل سياسي و مذهبي آشنا شد وي پس از طي تحصيلات مقدماتي و متوسطه در سال 1351 وارد نيروي هوايي ارتش شد.

کشوري همزمان با تحصيل علوم در نيروي هوايي، به معنويت نيز توجه خاص داشت و همواره با ترويج روحيه انقلابي و مجاهدت تلاش مي کرد در جهت آرمانهاي مذهبي خود گام بردارد.

او در دوران قبل از انقلاب اسلامي بسياري از شب ها را با چاپ اعلاميه هاي امام خميني( ره ) به صبح رساند.

وي در طول مدت فعاليت خود در نيروي هوايي ارتش با توجه به جو خاص نيروي هوايي در آن زمان اقدامات بسيار زيادي با برخي از دوستان خود ازجمله شهيد شيرودي در راستاي اشاعه روحيه انقلابي و جهادي در بين کارکنان اين نيرو داشت.

در دوران نخست وزيري بختيار وي با چند تن از دوستان خود طرح کودتايي را تنظيم کردند و آن را نزد آيت الله پسنديده  برادر امام(ره) برد اما اين طرح هنوز به انجام نرسيده بود که انقلاب مردم در بهمن 1357 به پيروزي رسيد.

او پس از انقلاب اسلامي و وقوع جنگ تحميلي خود را وقف جبهه هاي نبرد عليه رژيم بعثي و متجاوزان کرد و در بسياري از عمليات هاي مهم شرکت جست.

شهيدان کشوري و شيرودي

در دوران باشکوه دفاع جانانه اين ملت قهرمان با وجود همه کمک هاي قدرت هاي استکباري به رژيم بعث عراق وي به کمک رزمندگان اسلام اعم از ارتش جان برکف، سپاه دلير و بسيج قهرمان توانستند با سرافرازي از تماميت ارضي کشور دفاع کنند. و توانستند صفحه روشني از عشق و وفاداري نيروهاي مسلح به مردم و دين و امام خود برجاي بگذارند.

از همان روزها که مجله هاى مبتذل مد را با پول توجيبى ماهيانه اش مى خريد و در باغچه خانه به آتش مى کشيد؛ از همان روز ها که صندوق جمع آورى کمک براى فقرا تهيه مى کرد و خودش بيشترين سهم صندوق را مى پرداخت و مى گفت: مسلمان نبايد فقط به فکر خودش باشد و از همان روز ها که به عنوان نخستين داوطلب مأموريت هوايى در غائله کردستان، دستش را بالا کرد و به عمليات رفت، همه بايد مى دانستند که بال پرواز گشوده است و هر لحظه ممکن است آسمانى شود.

در جبهه هر بار که از مريم سه ساله و على سه ماهه اش صحبت مى شد، مى گفت: آنها را به اندازه اى دوست دارم که جاى خدا را در دلم، تنگ نکنند.

احمد فرماندهى تيم آتش هوا نيروز دراستان ايلام را به عهده داشت و بارها در هواى ابرى و بارانى پرواز کرد و عاقبت در پانزدهم آذر ???? در تنگه بنيا ميمک ايلام هدف موشک هواپيماى دشمن قرار گرفت.

دوست و همرزم او خلبان حميدرضا آبى درباره او مى گويد: " من با احمد، همدوره و هم پرواز بودم. از سال ???? در مرکز پياده شيراز، دوره هاى مقدماتى و عالى را طى مى کرديم و در همان روزها که در خدمت ايشان بودم، مسائل عقيدتى را رعايت مى کرد. از نماز و روزه و فلسفه دين، خيلى حرف مى زديم."

آبى مى گويد: "دوره هلي کوپتر کبرا را سپرى کرده بوديم و گروه رزمى هوانيروز کرمانشاه، نخستين گروه رزمى بود که در هوانيروز، تأسيس شد."

وي مي افزايد"خلبان هايى که آموزش پروازى آن دوره را ديدند، گريد پروازى (گواهينامه خلبانى) گرفتند و پس از آن، براى انتقال به کرمانشاه، نام نويسي شد."

خلبان آبي خاطرنشان مي کند:" ما با تعدادى از بچه هاى علاقه مند به خدمت در گروه رزمى، اسفند ?? به کرمانشاه منتقل شديم و هنوز پايگاه کرمانشاه، خاکى بود و آمادگى استقرار هليکوپترها را نداشت. از اصفهان با تعدادى هليکوپتر به سمت کرمانشاه پرواز کرديم و بايد در آن پايگاه، مستقر مى شديم، در حالى که هنوز يگان ها جا نيفتاده بودند. احمد خيلى دوست داشت يگانها سريع ترجا بيفتند و خودى نشان بدهند و مدام فعاليت مى کرد."

وي ادامه مي دهد: "قبل از انقلاب احمد (کشوري) در کرمانشاه بود و با دسته هاى مردم، راهپيمايى مى کرد. به خلبانان ديگر مى گفت: از پايگاه بياييد بيرون با مردم همصدا شويد تا دردشان را بفهميد. ببينيد چه مى خواهند. تعدادى از خلبانها، تحت تأثير او در تظاهرات، شرکت مى کردند. با پيروزى انقلاب اسلامى، درگيرى در کردستان شروع شد..."

خلبان، آبى، زيباترين خاطره اى را که هر روز او را به ياد شهيد احمد کشورى مى اندازد، از روز هاى اول پروازش به خاطر دارد: "اوايل ، تخصص من هليکوپتر جت رنجر (پرنده شناسايى) بود. در منطقه براى شناسايى همراه هم پرواز مى رفتيم. سال ?? هنوز جنگ به اوج خودش نرسيده بود.احمد به من گفت: تو نبايد خلبان جت رنجر باشى. بايد با هليکوپتر کبرا پرواز کنى."

او اصرار مى کرد و من مى گفتم: چه فرقى مى کند؟! مى گفت: "تو ساخته شده اى براى پرواز با کبرا، بايد با هليکوپتر شکارى پرواز کنى. همين تشويق ها و اصرارها باعث شد که خلبان شکارى بشوم و حالا هر وقت براى پرواز با هليکوپتر کبرا توى کابين مى نشينم، ياد احمد مى افتم. دلم براى دوباره ديدن او پر مى کشد و مى گويد: يادت بخير، تو باعث شدى من خلبان کبرا شوم."

شهيد شيرودي: کشوري شجاعانه دشمن بعثي را زبون کرد

شهيد علي اکبرقربان شيرودي، همرزم شهيد کشوري در مورد او گفته است: احمد، استاد من بود. زماني که صدام امريکايي به ايران يورش آورد، احمد در انتظار آخرين عمل جراحي براي بيرون آوردن ترکش از سينه اش بود. اما روز بعد از شنيدن خبر تجاوز صدام، عازم سفر شد. به او گفته بودند بماند و پس از اتمام جراحي برود. اما او جواب داده بود:وقتي که اسلام در خطر است، من اين سينه را نمي خواهم.
او با جسمي مجروح به جبهه رفت و شجاعانه با دشمن بعثي آن گونه جنگيد که بيابان هاي غرب کشور را به گورستاني از تانک ها و نفرات دشمن تبديل کرد. کشوري شجاعانه به استقبال خطر مي رفت، مأموريت هاي سخت و خطرناک را از همه زودتر و از همه بيشتر انجام مي داد، شب ها دير مي خوابيد و صبح ها خيلي زود بيدار مي شد و نيمه شب ها نماز شب مي خواند.
 
شهيد تيمسار فلاحي: احمد فرشته اي بود در قالب انسان
 
تيمسار فلاحي نيز در وصف شهيد کشوري گفت: کشوري کار و فعاليت را عبادت مي دانست. تمام فکرش انجام وظيفه بود. کشوري همواره براي وحدت و انسجام دو قشر ارتشي و پاسدار، مي کوشيد، چنان که مسئولان، هماهنگي و حفظ غرب کشور را مرهون تلاش او مي دانستند.
 
مادر شهيد کشوري خواستار ايجاد شهرستان سيمرغ شد

مادر سرلشگر خلبان احمد کشوري خواستار ارتقاء و تغيير نام بخش کياکلا به شهرستان سيمرغ شد.

 فاطمه سيلاخوري گه اين درخواست را 16 بهمن ماه 88 از مسئولان استان خواست و هنوز عملي نشده نيز خواستار اجراي درخواست مسئولان شهرستان شد و اظهار داشت: کياکلا به واسطه قرار داشتن بين چند شهرستان محروم مانده است.

وي ضمن اعلام موافقت با تغيير نام کياکلا و ارتقا به شهرستان گفت: سيمرغ رمز عمليات شهيد احمد کشوري بود و مسئولان منطقه به اين دليل اين نام را انتخاب کردند.
مادر شهيدان کشوري تصريح کرد: در سه سال اخير حمايتهاي خوبي از اين بخش شده اما در مجموع در سالهاي گذشته به بخش کياکلا از سوي مسئولان بي مهري صورت گرفته بنابراين خواستار توجه بيشتر مسئولان استان به اين بخش هستيم.
 
زندگينامه شهيد کشوري رمان شد

حسن احمدي زندگينامه شهيد احمد کشوري را در قالب رماني براي نوجوانان نوشت.

در اين کتاب داستان شخصي روايت مي‌شود که مدتها پس از اينکه همه گمان مي‌کنند شهيد شده باز مي‌گردد و با خواهرزاده ‌هايش يک بازي را شروع مي کند. وي در اين بازي آنها را به زمان جنگ تحميلي مي‌کشاند.

شهيد احمد کشوري از قهرمانان نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران در تيرماه 1332 در شهرستان کياکلاي استان مازندران به دنيا آمد. در سال 1351 وارد هوانيروز شد و دوره‌هاي خلباني هلي‌کوپتر را با موفقيت به پايان رساند.
 
کشوري 18 آذر ماه 1359 در حالي که از مأموريتي بسيار دشوار پيروز باز مي‌گشت، در منطقه ميمک هدف حمله ارتش متجاوز صدام قرار گرفت و به شهادت رسيد.
 
سي امين سالگرد شهيد هوانيروز ارتش جمهوري اسلامي ايران، عصر پنج شنبه 18 آذرماه در زادگاه شهيد کشوري در کياکلا برگزار مي شود.




كشف 100 حلقه فيلم مستند از دوران دفاع مقدس
نوشته شده در دو شنبه 14 دی 1389
بازدید : 41
نویسنده : مولوی
«مردان هور» نام يكي از بزرگ‌ترين مجموعه‌هاي مستند جنگي در سال‌هاي اخير تلويزيون است كه با موضوع معرفي شهداي 8 سال دفاع مقدس، مدتي پيش جلوي دوربين رفته است.اين مستند تلويزيوني در 26 قسمت 30 دقيقه‌اي توسط فرهاد مختاري كارگرداني مي‌شود.

 وي با توضيح اين كه در ساخت مستند مردان هور از 10 هزار حلقه فيلم آرشيوي استفاده شده است به «جام‌جم» گفت: در جريان جستجو براي جمع‌آوري اطلاعات از شهدا، 100 حلقه فيلم مفقودي باارزش به دست آمد كه اين امر باعث خوشحالي بسياري از خانواده‌هاي معزز شهدا شد.

وي افزود: با همكاري رزمندگان دوران 8 سال دفاع مقدس، گروهي براي تشخيص دقيق اسناد به دست آمده تشكيل شده تا همه قطعات فيلم‌ها، عكس‌ها و محتواي آن همچون نام عمليات و نام رزمندگاني كه شهيد شده‌اند، مورد بررسي قرار گيرد.

مختاري با بيان اين كه جذابيت‌هاي لازم درباره نحوه توليد اين مستند مورد بررسي قرار گرفته است، گفت: در هر قسمت همرزمان شهدا در منطقه عملياتي حضور دارند و براي باورپذيري مخاطبان بخصوص جوانان، نحوه شهادت شهداي 8 سال دفاع مقدس را روايت مي‌كنند.

وي تصريح كرد: در اين مستند بخشي از زندگي شهداي خاص استان قزوين همچون ابوترابي، رجايي، بابايي، لشگري، حسن‌پور و بلنديان به تصوير كشيده خواهد شد.

مختاري با اشاره به اين كه مستند مردان هور در صداوسيماي مركز قزوين آماده مي‌شود، افزود: به دليل محتوا، كيفيت و نحوه به شهادت رسيدن سرداران 8 سال دفاع مقدس، مستند مردان هور از يكي از شبكه‌هاي سراسري سيما نيز پخش خواهد شد.

وي با بيان اين كه اطلاع‌رساني كافي از سوي صداوسيماي مركز قزوين درباره توليد اين مستند صورت گرفته است، گفت: با توجه به استقبال گسترده مردم و نهادهاي مختلف، همكاري لازم از سوي مردم استان قزوين صورت گرفت و سندها، فيلم‌ها و عكس‌هاي متعددي كه حتي برخي از آنها مفقود شده بود براي توليد اين مستند فاخر به دستمان رسيد.

سيدسعيد سيدزاده، تهيه‌كننده اين مستند نيز با بيان اين‌كه ضبط تلويزيوني اين مستند از اوايل مرداد امسال آغاز شده، گفت: تصويربرداري اين مستند در حال حاضر در ارتفاعات كردستان ادامه دارد.

وي با توضيح اين‌كه مستند تلويزيوني مردان هور دايره‌المعارف 8 سال دفاع مقدس استان قزوين محسوب مي‌شود، افزود: مناطق عملياتي خوزستان، كرمانشاه، ايلام، آذربايجان شرقي، كردستان و قزوين مكان‌هايي هستند كه قرار است مستند تلويزيوني مردان هور در آنجا ضبط شود.

سيدزاده تصريح كرد: براي تهيه و توليد اين مستند يك گروه تحقيق 800 نفره با همكاري بسيجيان استان قزوين در مدت زمان يك سال و نيم اسناد و پژوهش‌هاي لازم را در اين‌باره جمع‌آوري كرده‌اند كه با توجه به حجم و كيفيت اين مستند تلويزيوني، بخش‌هايي از تحقيقات مورد اشاره همچنان ادامه دارد.

مستند مردان هور با تصويربرداري محمد رحيمي، صدابرداري جميل نصيري و برنامه‌ريزي عبدالعزيز اسلامي تا پايان سال 1390 آماده پخش خواهد شد.




بررسي روند شکل گيري بسيج در "مکتب عشق"
نوشته شده در دو شنبه 14 دی 1389
بازدید : 39
نویسنده : مولوی
"مکتب عشق" عنوان ويژه برنامه اي است که در روز بسيج مستضعفين از شبکه جهاني صداي آشنا پخش خواهد شد.

به گزارش جام جم آنلاين به نق از روابط عمومي و امورمخاطبان شبکه جهاني صداي آشنا، "مکتب عشق" که متشکل از سه بخش است، در بخش اول، در گفت و گو با سرهنگ خيرا... بيات به بررسي روند شکل گيري بسيج بعد از پيروزي انقلاب و نقش بسيج در دفاع مقدس، بازسازي مسائل فرهنگي، تهديد نرم و ناتوي فرهنگي مي پردازد.

در بخش دوم، سرهنگ علي موسوي شاعر، اشعاري را در رابطه با بسيج و دهه ولايت خواهند خواند.

و در بخش سوم در گفت و گو با اصلاني مشاور بسيج خواهران سازمان بسيج مستضعقين، نقش بانوان در روند شکل گيري بسيج را تحليل خواهد کرد.
بيژن اصغري سردبير و تهيه کننده، و تيمور کوشکي گوينده، در اين ويژه برنامه با شما همراه خواهند بود.

"مکتب عشق" را روز جمعه پنجم آذر ساعت 11:30 به وقت تهران برابر با ساعت 08:00 به وقت گرينويچ از کانال اروپاي شبکه جهاني صداي آشنا بشنويد.

نشاني وب سايت شبکه جهاني صداي آشنا  www.sedayeashna.ir

شماره تماس روابط عمومي 22164131 ، 22652327




برگزيدگان كتاب سال دفاع‌ مقدس معرفي شدند
نوشته شده در دو شنبه 14 دی 1389
بازدید : 34
نویسنده : مولوی
آيين اختتاميه سيزدهمين جشنواره كتاب سال دفاع‌ مقدس ، عصر امروز در تالار انديشه حوزه هنري برگزار و كتاب‌ هاي برتر دفاع مقدس معرفي شدند.

به گزارش فارس، در اين مراسم كه عصر امروز در تالار انديشه حوزه هنري برگزار شد ؛ افراد ذيل به عنوان نفرات معرفي شدند:

هيات داوران در بخش ادبيات داستاني ، آثاري چون؛ «بالاي سر آب‌ها» نوشته محمدرضا شرفي و «سرريزون» اثر محمد محمودي نورآبادي را به ترتيب، به عنوان رتبه‌هاي اول شاخه‌هاي داستان كوتاه و رمان معرفي كردند؛ همچنين «ساعت عشق 8 را نشان مي‌دهد» به قلم رحمت حقي‌پور و «ديلمزاد» اثر محمد رودگر رتبه‌هاي دوم و سوم را از آن خود كردند و «ساعت‌ها همه خوابند» تاليف حسينعلي جعفري و «آتش سرد» نوشته محمدعلي گوديني، مورد تقدير ويژه قرار گرفتند.

مجيد سعدآبادي به سبب تاليف مجموعه شعر «سربازي با گلوله برفي»،‌ رتبه اول بخش «شعر» سيزدهمين دوره انتخاب كتاب سال دفاع‌ مقدس را كسب و پس از آن، حميدرضا شكارسري به خاطر مجموعه شعر «چيزي قطب‌نما ها را ديوانه مي‌كند» و علي داوودي براي مجموعه شعر «سوءتفاهم» به عنوان رتبه‌هاي دوم و سوم اين بخش معرفي شدند.

سه مجموعه شعر «قطار در پياده رو» اثر سيدمحمد حسين ابوترابي، «غبارروبي پوتين‌ها» نوشته محمدجواد شاهمرادي و «پيش از اقيانوس» به همت اميد مهدي‌نژاد نيز در جايگاه تقديري بخش شعر اين دوره از جشنواره كتاب سال دفاع‌مقدس قرار گرفتند.

در گروه «پژوهش‌هاي ادبي»؛ كتاب‌هاي «شخصيت پردازي در داستان‌هاي كوتاه دفاع‌مقدس» نوشته حسن بارونيان، «كندوكاوي پيرامون ادبيات داستاني جنگ و دفاع‌مقدس» اثر محمد و محسن حنيف و «تأملي در زندگينامه داستاني دفاع‌مقدس» به قلم محمدقاسم فروغي جهرمي به ترتيب، رتبه‌هاي اول تا سوم را كسب كردند.

داوران بخش «پژوهش‌هاي نظامي» هيچ‌ كتابي را حائز رتبه اول نداستند و كتاب‌ «اقتصاد ايران در دوران جنگ تحميلي» تاليف فرهاد دژپسند و حميدرضا رئوفي را به عنوان رتبه دوم و كتاب‌هاي «نظام دو قطبي و جنگ عراق و ايران» اثر ابراهيم متقي و «نقض حقوق اسيران جنگي ايران» نوشته علي داعي را مشتركا به عنوان رتبه سوم معرفي كردند.

همچنين كتاب «انگيزش و دفاع‌مقدس» نوشته حسينعلي احساني و مجموعه 6 جلدي «تاريخ بيست ساله پاسداري از انقلاب در غرب كشور» تاليف مصطفي ايزدي، جواد استكي و مسعود ياران را مورد تقدير قرار دادند.

داوران بخش «پژوهش‌هاي فرهنگي» نيز تنها كتاب «تاريخ‌نگري و تاريخ‌نگاري جنگ ايران و عراق» به كوشش عليرضا كمري را به عنوان رتبه اول معرفي كرد و دو كتاب «سه پديده در آينه رمان» نوشته مجتبي رحماندوست و «كتاب‌شناسي زن و دفاع‌مقدس» به قلم مريم زاغيان را شايسته تقدير دانستند.

داوران بخش «خاطره» سيزدهمين دوره انتخاب كتاب سال دفاع‌مقدس كه بيشترين حجم آثار دريافتي دبيرخانه اين جشنواره را بررسي كرده‌اند، 10 كتاب را در شاخه‌هاي «خاطرات اسارت»، «خاطرات خودنوشت» و «ديگرنوشت» مورد تشويق قرار دادند.

كتاب‌ هاي «بابانظر» تدوين مصطفي رحيمي، «دا» به قلم سيده اعظم حسيني و «جاي خالي خاكريز» به قلم سعيد عاكف به ترتيب رتبه‌هاي اول تا سوم شاخه «خاطرات ديگرنوشت» را كسب كردند.

همچنين «شن‌هاي سرخ تكريت» اثر عبدالامير افشين‌پور و «آوازهاي نخوانده» نوشته ساسان ناطق در بخش «خاطرات اسارت» رتبه‌هاي دوم و سوم را كسب كردند و «پوتين‌هاي ساق بلند» نوشته قاسم عباسي و «پزشكي اجباري» اثر عباس كياني انبوهي، حائز رتبه‌هاي دوم و سوم شاخه «خاطرات خودنوشت» شدند.

در گروه خاطره، «ماه در ميدان مين» نوشته حسن و حسين شيردل، «همه دوستان من» تاليف غلامرضا قلي‌زاده و «گزارش به خاك هويزه» نوشته سيدقاسم ياحسيني نيز تقدير شدند.

داوران گروه «زندگي‌نامه دستاني»‌ سيزدهمين دوره انتخاب كتاب سال دفاع‌مقدس، هيچ كتابي را حائز رتبه‌هاي اول و دوم ندانستند و تنها كتاب‌هاي «به آن چشم‌ها نگاه كن» نوشته عزت‌الله الوندي و «روشن‌تر از خورشيد» اثر مهرداد رضايي‌فر را به عنوان رتبه‌هاي سوم و تقديري معرفي كردند.

بخش «جُنگ» ‌؛ فقط كتاب «اوخشامالار» نوشته عمار احمدي تقدير شد.

نمايشنامه‌هاي «ركاب» نوشته عزت‌الله مهرآوران، «شش خاطره و يك شكست» اثر غلامحسين دريانورد، «باد كه مي‌نويسد» از آرش عباسي و «خط سرخ» نوشته محمدرضا نعيمي، رتبه‌هاي اول، دوم، سوم و تقديري بخش «نمايشنامه» اين دوره از كتاب سال دفاع‌مقدس را از آن خود كردند.

مجموعه داستان‌هاي «تا راديو خبر داد» نوشته غلامرضا بكتاش»، «گل و باران و خورشيد» اثر مريم هاشم‌پور و «سايه مهربان» به قلم منيره هاشمي نيز به ترتيب، رتبه‌هاي اول تا سوم گروه شعر كودك و نوجوان را كسب كردند.

در گروه «داستان نوجوان»، كتاب‌هاي «شمشاد و آرزوي چهارم» ‌نوشته اكبر صحرايي، «دشتبان» اثر احمد دهقان و مجموعه 5 جلدي «تركش‌‌هاي ولگرد» نوشته داوود اميريانه حائز رتبه‌هاي اول تا سوم شدند.

همچنين در بخش «داستان كودك»، كتاب «بابا كي بزرگ مي‌شوم» از فاطمه فروتن اصفهاني و «ماجراهاي مبارزان» به قلم محمدعلي سپهر افغان، رتبه هاي سوم و تقديري را كسب كردند.

داوران گروه «ترجمه» نير دو عنوان كتاب «كويت در روزهاي اشغال» ترجمه محمدحسين زوار كعبه و «اشغال و مدال» ترجمه محمدنبي ابراهيمي مورد تقدير قرار گرفتند و «فاطمه شعبان برجكاني» از انتشارات دارالهادي، به پاس ترجمه 5 اثربه زبان عربي و همچنين كتاب‌هاي دفاع مقدس ترجمه شده به زبان‌هاي اردو و تركي تقدير شدند.

براساس نظر داوران ، گروه «نثر ادبي» سيزدهمين دوره كتاب سال دفاع‌مقدس، دو عنوان كتاب «نزديك‌تر از سايه» نوشته مريم زمانداران و «سروهاي حماسه» اثر عباس اسلامي‌پور، تقدير شدند.

«حبيب ايلون»، «كوروش پارسانژاد»، «حجت عزيزي» و «هاله دارابي» نيز به ترتيب، به خاطر طراحي جلد كتاب‌هاي «گفت‌وگوي ناتمام»، «زيتون سرخ»، «هفتاد و دو خورشيد» و «شمشاد وآرزوي چهارم»، رتبه‌هاي اول، دوم، سوم و تقديري را كسب كردند.

در بخش «تصويرسازي» كتاب‌ها هم «مليكا سعيدي»، «هدي حدادي» و «هاله دارابي» به پاس تصويرسازي كتاب‌هاي «عكس پشه‌اي»، «گنجشك سبز و آبي» و «آخرين عكس» حائز رتبه‌هاي اول تا سوم شدند و «مجيد زارع» به پاس طراحي جلدهاي مجموعه 10 جلدي «روايت» مورد تقدير قرار گرفت.

داوران گروه «زندگي‌نامه و وصيت‌نامه» نيز كتاب‌هاي «وصيت‌نامه شهدا» نوشته «مهدي عليايي»، «از خاك تا خدا» اثر حميد كارگر و «پرواز در قلاويزان» تاليف عيسي جمالي را به عنوان رتبه‌هاي اول تا سوم اين بخش معرفي كردند.

همچنين از سه عنوان كتاب «شقايق هاي صحرا» نوشته حسين ياقوتي، «يادمان باشد» به قلم مهدي شيرزادي و «به پاخاستگان» اثر احمد فخاري تقدير كردند.

بنياد حفظ آثار و نشر ارزش‌هاي دفاع‌مقدس، علي رغم كسب امتياز نخست از لحاظ كمي و كيفي آثار در بخش ناشران برتر، به دليل برگزاري جشنواره كتاب سال دفاع‌مقدس و بنا به خواست مسوولان بنياد، از دور داوري كنار گذاشته شد و در بخش ناشران دولتي، نشر شاهد و انتشارات سوره‌مهر به ترتيب رتبه هاي اول و دوم را كسب كردند.

همچنين «قدرولايت»، «كتاب مسافر» و «صيام» رتبه هاي اول تا سوم بخش ناشران خصوصي را كسب كردند و انتشارات‌هاي زمزم هدايت و پيام آزادگان مشتركا مورد تقدير قرار گرفتند.




بخش کودکان به جايزه شهيد غني پور افزوده شد
نوشته شده در دو شنبه 14 دی 1389
بازدید : 42
نویسنده : مولوی
دهمين دوره جايزه شهيد حبيب غني پور، براي اولين بار کتاب هاي کودک را هم داوري و به برترين ها جوايزي اهدا مي کند.

به گزارش جام جم آنلاين به نقل از ستاد خبري دهمين دوره جايزه شهيد حبيب غني پور ، اين جايزه پيش از اين در سه شاخه «ادبيات داستاني نوجوان»، «ادبيات داستاني بزرگسال با موضوع دفاع مقدس» و «ادبيات داستاني بزرگسال با موضوع آزاد» برگزار مي شد.

شوراي سياستگذاري اين جشنواره پس از بررسي هاي فراوان و با توجه به درخواست هاي مکرر نويسندگان حوزه کودک، اقدام به راه اندازي شاخه اي ديگر با عنوان «ادبيات کودک» کرد.

در دوره هاي گذشته اين جايزه، «ادبيات داستاني نوجوان» به دو زير شاخه «داستان نوجوان با موضوع آزاد» و «زندگي‌نامه‌هاي داستاني نوجوان»، «ادبيات داستاني بزرگسال با موضوع دفاع مقدس» با سه زير شاخه «مجموعه داستان كوتاه»، «داستان بلند و رمان» و «زندگي‌نامه‌هاي داستاني دفاع مقدس» و همچنين «ادبيات داستاني بزرگسال با موضوع آزاد» با دو زير شاخه «مجموعه داستان كوتاه» و «داستان بلند و رمان» مورد بررسي قرار مي گرفت و برگزيدگان در اين سه حوزه معرفي مي شدند.




و اما عشق و روز شمار عاشقي حماسه دفاع مقدس
نوشته شده در دو شنبه 14 دی 1389
بازدید : 40
نویسنده : مولوی
گروه فرهنگ و تمدن شبکه جهاني صداي آشنا با برنامه "و اما عشق" حماسه هشت سال دفاع مقدس را پاس مي دارد.

به گزارش جام جم آنلاين به نقل از روابط عمومي و امورمخاطبان شبکه جهاني صداي آشنا، "و اما عشق" از بخش هاي مختلفي تشکيل شده است: "نماي عاشقي" بُرش هايي از صداي فيلم ها و سريال هاي حوزه دفاع مقدس را براي مخاطبان پخش مي کرد؛ "جوهر عاشقي" به معرفي آثار مکتوب در حوزه ادبيات مقاومت و بازخواني برخي اشعار و متون در اين زمينه مي پردازد؛ "نقش عاشقي" نمايش هايي را بر اساس خاطرات مستند و داستان هاي کوتاه آماده شنيدن مي کند؛ "مدرسه عاشقي" به معرفي جلوه هاي فاخر فرهنگ جبهه همراه با معرفي عمليات هاي مختلف و حماسه آفريني رزمندگان اسلام در آنها، اختصاص دارد؛ "نگاه عاشقي" از موزه ها، نمايشگاه ها، همايش ها و کاروان هاي عازم براي بازديد از مناطق عملياتي گزارش تهيه و به شنوندگان ارائه مي کند؛ "حديث عاشقي" با رزمندگان، جابازان، آزادگان و خانواده معظم شهدا گفت و گو انجام مي دهد؛ و "روزشمار عاشقي" رويدادهاي هشت سال دفاع مقدس را بصورت روزشمار مرور خواهد کرد.

محمود خسرونژاد سردبير، ناهيد گودرزي تهيه کننده، در اين برنامه شما را همراهي مي کنند.

"و اما عشق" را سه شنبه ها از کانال اروپا ساعت 00:05 به وفت تهران برابر با ساعت 20:30 به وقت گرينويچ، و از کانال آسيا و اقيانوسيه ساعت 02:00 به وقت تهران برابر با ساعت 22:30 به وقت گرينويچ، از شبکه جهاني صداي آشنا بشنويد.

نشاني وب سايت شبکه جهاني صداي آشنا www.sedayeashna.ir

شماره تماس روابط عمومي 22164131 ، 22652327




بازدید : 37
نویسنده : مولوی
مراسم اختتاميه و اهداي جوايز به برگزيدگان سيزدهمين جشنواره دوسالانه كتاب دفاع مقدس با حضور وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي برگزار مي‌شود.

به گزارش فارس ، سيد محمد حسيني در اين مراسم حضور خواهد داشت و به برگزيدگان جوايزي اهدا مي‌كند. اين جشنواره روز دوشنبه اول آذر ماه و از ساعت 14 تا 17 در تالار انديشه حوزه هنري برگزار مي‌شود.

به اين دوره از جشنواره 865 عنوان از كتاب‌هايي كه در سال‌هاي 1387 و 1388 براي نخستين‌بار منتشر شده‌اند ، ارسال شده است.

اين كتاب‌ها در 16 گروه «ادبيات داستاني» ، «پژوهش ادبي» ، «پژوهش نظامي» ، «پژوهش فرهنگي» ، «ترجمه» ، «جُنگ» ، «خاطره» ، «داستان كودك و نوجوان» ، «زندگي‌نامه داستاني» ، «زندگي‌نامه و وصيت‌نامه» ، «شعر بزرگسال» ، «شعر كودك‌ونوجوان» ، «نمايشنامه» و «ناشر نمونه» مورد بررسي قرار گرفته‌اند.




تصويب ارائه درس دفاع مقدس در دانشگاه ها
نوشته شده در دو شنبه 14 دی 1389
بازدید : 43
نویسنده : مولوی
مدير کل دفتر گسترش آموزش عالي گفت: درس دو واحدي آشنايي با دفاع مقدس از ترم آينده در تمامي دانشگاه هاي کشور براي دانشجويان دوره کارشناسي تدريس مي شود و هر دانشجويي در هر رشته تحصيلي مي تواند اين درس را مانند ساير دروس عمومي انتخاب کند.

ابوالفضل حسني در گفتگو با مهر افزود: پيش از اين تنها چند دانشگاه براي تدريس اين درس اعلام آمادگي کرده بودند که هم اکنون با تصويب نهايي تمامي دانشگاه ها بايد نسبت به ارائه اين درس به دانشجويان اقدام کنند.

وي اظهار داشت: دروس اختياري ديگري نيز به جز آشنايي با دفاع مقدس در شوراي عالي برنامه ريزي در دست بررسي است که پس از تأييد توسط وزير علوم به دانشگاهها ابلاغ مي شود.

مديرکل دفتر گسترش آموزش عالي گفت: درس آشنايي با دفاع مقدس يک درس دو واحدي اختياري در مجموعه دروس معارف اسلامي در گرايش انقلاب اسلامي است و هر دانشجويي در هر رشته تحصيلي مي تواند اين درس را مانند ساير دروس عمومي انتخاب کند.

پيش از اين دانشگاه هاي شهيد باهنر کرمان، شهيد بهشتي، شهيد چمران اهواز، تربيت دبير شهيد رجايي و يزد متقاضي اجراي اين درس بودند.




روزي كه پايتخت مقاومت آزاد شد
نوشته شده در دو شنبه 14 دی 1389
بازدید : 41
نویسنده : مولوی
بي‌شك رشادت‌هاي رزمندگان ايران در 8 سال دفاع مقدس در اين چند واژه نمي‌گنجد. شايد حتي انتظار بي‌راهي باشد اين‌كه اين دلاوري‌ها را در قالب يادداشت عنوان كنيم. فردا سالروز آزادي شهر سوسنگرد است ؛ واقعه‌اي كه بي‌شك پيشوند «حماسه» براي آن كمترين عنوان است.اين وقايع و ياد‌آوري خاطرات آن از دوران دفاع مقدس، دليلي است تا حقايق جديدي از جنگ ‏تحميلي روشن شود.

يكي از اين وقايع حماسي كه با ويژگي‌هاي خاص خود، در روند جنگ تحميلي و دفاع مقدس آثار و بركات تعيين‌‏كننده‌اي داشت و در عين حال با وجود اهميت فراوان، مظلومانه در محاق غفلت قرار گرفته است، حماسه آزاد‏سازي سوسنگرد، پايتخت غيرت و مقاومت ميهن، در 26 آبان سال 1359 است‏‎؛ حماسه‌اي كه بررسي همه‌جانبه و واقع‌بينانه زواياي مختلف بويژه زمان وقوع آن، نكات مهم و عبرت‌آموزي ‏براي تمامي نسل‌ها به همراه دارد.

اين حماسه سترگ در شرايطي خلق شد كه دفاع مقدس و مقاومت سلحشورانه و بي‌امان رزمندگان اسلام، به‌دليل ‏رويكرد بني‌صدر، رئيس‌جمهور وقت و تفكرات ليبرالي او بر نحوه‌ اداره جنگ، از وضعيت نگران‌كننده‌اي رنج مي‌برد و با نفوذ دشمن به عمق خاك ايران و اشغال و تصرف بخش‌هايي از كشور، شهر اهواز، در معرض خطر سقوط قرار داشت؛ شهري كه تصرف آن از اهداف حياتي و اساسي صدام و ‏حاميان وي به‌شمار مي‌رفت.

از جمله حقايقي كه در عرصه‌ حماسه آزادسازي سوسنگرد مي‌درخشد؛ ولي تاكنون مورد تبيين و شفاف‌سازي ‏واقع نشده است، نقش ارزنده و محوري رهبر معظم انقلاب است.

سرلشكر فيروزآبادي، رئيس ستاد كل نيروهاي مسلح جمهوري ‏اسلامي ايران با اشاره به اهميت اين حماسه مي‌گويد: حضرت آيت‌الله خامنه‌اي عزيز از روز پنجم جنگ در جبهه حضور مستمري داشته و آن روز در سوسنگرد در ‏كنار فرماندهان عملياتي بودند و از نزديك در سنگرها اوضاع را زير نظر داشتند.

ايشان اطلاعات را در محل دريافت ‏و مورد ارزيابي قرار مي‌دادند و با برآورد دقيق از جبهه دشمن و نقشه ارتش بعثي براي تصرف اهواز، فرصت حمله به متجاوزان و عقب راندن آنان از شهر سوسنگرد را مناسب دانستند؛ اما با مشاهده عدم حمايت بني‌‏صدر از عمليات طراحي شده، با گزارش وضعيت شهر و جبهه سوسنگرد در شبانگاه 25 آبان 59 به محضر ‏حضرت امام خميني(ره)، دستور و فرمان روح خدا مبني بر اين كه «تا فردا سوسنگرد بايد آزاد شود» را ‏دريافت كردند و با تلاش شهيد چمران و پاسخ سريع و بي‌درنگ رزمندگان، فرداي آن روز يعني 26 آبان ماه ‏سوسنگرد آزاد شد‎.

رضا عظيمي
‌ جام‌جم




آخرين آمار مفقودان ايراني دفاع مقدس
نوشته شده در دو شنبه 14 دی 1389
بازدید : 41
نویسنده : مولوی
رئيس نمايندگي كميته بين‌المللي صليب سرخ در ايران آخرين آمار مفقودان ايراني هشت سال دفاع مقدس با عراق را 11هزار و 697 اعلام كرد.

پي‌ير ريتر در گفت و گو با فارس اظهار داشت: موضوع مفقودان جنگ ايران و عراق هنوز از اولويت‌هاي كميته بين‌المللي صليب سرخ محسوب مي‌شود.شروع فعاليت‌هاي اين كميته در ايران در زمان جنگ بود كه به‌ اين ترتيب توانستيم به بسياري از اسرا دسترسي داشته باشيم و آنها را ثبت‌نام كنيم.

رئيس نمايندگي كميته بين‌المللي صليب سرخ در ايران گفت: به دنبال بازديدهايي كه كميته بين‌المللي صليب سرخ از اردوگاه‌هاي اسرا در زمان جنگ ايران و عراق داشت، موفق شديم پيام‌هاي صليب سرخ زيادي بين اسرا و خانواده‌هاي آنها مبادله كنيم.

ريتر افزود: در همان زمان جنگ، گواهي‌ها و شهادت‌نامه‌هايي را از اسرا جمع‌آوري كرديم كه بر اساس اين‌گواهي‌ها اطلاعاتي درباره كساني كه ثبت‌نام نكرده بودند ولي در جايي اسير شده يا كشته شده بودند جمع آوري شد.

وي اضافه كرد: در واقع اطلاعاتي كه مربوط به ديگر شهداء بود با توجه به مصاحبه‌ها،‌ گواهي‌ها و شهادت‌نامه‌‌هايي كه از ديگر اسرا مي‌گرفتيم جمع‌آوري ‌مي‌شد و اين موارد بخشي از فعاليت‌هاي كميته بين‌المللي صليب سرخ به حساب مي‌آمد.

رئيس نمايندگي كميته بين‌المللي صليب سرخ در ايران اظهار داشت: در پايان جنگ، اولويت‌ ما بازگرداندن اسرا به كشورشان بود ، جريان تبادل اسرا در ماه‌هاي اوت و سپتامبر در 20 سال پيش به وقوع پيوست و ما موفق به برگرداندن اسرا به كشورشان شديم، البته اسراي زيادي، هم در ايران و هم در عراق از آن زمان باقي مانده بودند.

ريتر بيان داشت: در دهه 90 ميلادي فعاليت‌هاي كميته بين‌المللي صليب سرخ بر كمك‌رساني به آن دسته از اسرا كه در 2 طرف مانده بودند و منتظر بازگشت به كشورشان بودند متمركز شد.

تمركز كميته بين‌المللي صليب سرخ بر موضوع يافتن اجساد و هويت مفقودان

ريتر با اشاره به اينكه بعد از مسئله اسراي جنگ ايران و عراق نوبت به مفقودان اين جنگ رسيد و تمركز كميته بين‌المللي صليب سرخ بر روي مفقودان قرار گرفت، گفت: مسئوليت حل موضوع مفقودان بر عهده‌ مقامات 2 كشور بوده است و كميته بين‌المللي صليب سرخ نيز نظارت مي‌كرد تا اطمينان به دست آورد كه وضعيت مفقودان و شناسايي هويت اجساد باقيمانده از جنگ روشن شود.

وي متذكر شد ‌كه كميته‌ بين‌المللي صليب سرخ در پي توافق با دولت‌هاي مربوطه، هر اطلاعاتي را كه در مورد اجساد به‌دست مي‌آورد در اختيار خانواده‌ها قرار مي‌داد و آ‌نها را از سرنوشت عزيزانشان مطلع مي‌كرد.

ريتر اضافه كرد: پيگيري مسائل مفقودان از وظايف مقامات كشورها است و وظيفه كميته بين‌المللي صليب سرخ كمك به مقامات جهت اجراي اين مهم است.به هر حال در ادامه‌ روند موضوع مفقودان مي‌توانيم تقسيم‌بندي خاصي داشته باشيم، به اين معني كه موضوع مفقودان در ايران تنها معطوف به جنگ ايران و عراق است و اين در حالي ‌است كه بعد از جنگ ايران و عراق باز هم مشكلات ناشي از جنگ در عراق ادامه داشت.به طور مثال در سال 1991 اشغال كويت از طرف عراق صورت گرفت و در سال 2003 هم حمله‌ نيروهاي ائتلاف به كشور عراق را شاهد بوديم.

رئيس نمايندگي كميته بين‌المللي صليب سرخ در ايران با اشاره به اينكه از نظر مقامات ايران مسئله مفقودان هميشه در اولويت بوده است و از آغاز تا پايان جنگ نيز جزء اولويت‌هاي مقامات ايراني بوده است، گفت: به همين ترتيب مفقودان در عراق به دو دسته تقسيم مي‌شود، يك دسته مفقودان جنگ ايران و عراق هستند و ديگري مفقودان مربوط به دو جنگ كويت و حمله‌ نيروهاي ائتلافي به عراق.

وي اظهار داشت: در حال حاضر كميته‌ بين‌المللي صليب سرخ در مورد موضوع مفقودان با مقامات دو كشور توافق‌نامه‌هايي به‌ طور جداگانه به امضاء رسانده است.اين توافق‌نامه‌ها خود مبناي توافق‌نامه‌ سه جانبه‌اي است كه در سال 2008 با مقامات دو كشور و با ميانجيگري كميته‌ بين‌المللي صليب سرخ امضا شد و در حقيقت نقش كميته‌، نقشي ميانجي و صرفاً تسهيل‌كننده در روند اين توافق‌نامه‌‌ها است.

ريتر گفت: به‌ طور كلي دو مكانيسم وجود دارد، يكي مكانيسم سه ‌جانبه ‌است كه ميان كشورها منعقد شده و ديگري توافق‌نامه‌هاي دو جانبه‌اي است كه كميته‌ بين‌المللي صليب سرخ به ترتيب در سال 2004 با ايران و در سال 2008 با مقامات كشور عراق به امضاء رسانده است كه هدف از امضاي اين قراردادها نيز انجام اقدامي عملي در مورد موضوع مفقودين دو كشور است.

برگزاري نشست بين ايران و عراق در مورد موضوع مفقودين در ژنو

ريتر تصريح كرد: در اواخر ماه اكتبر در ژنو ملاقات‌هايي در راستاي همكاري بين ايران و عراق با ميانجيگري كميته بين‌المللي صليب سرخ در مورد موضوع اجساد و مفقودين جنگ صورت گرفت.

وي گفت: در اين ملاقات‌ها، مقامات ايران و عراق در ژنو با ميانجيگري و جلسه ‌گردانيِ كميته بين‌المللي صليب سرخ در مورد بازيابي اجساد مفقودان مذاكره كردند كه پس از تدوين موضوع با ايجاد مكانيسم‌هايي در راستاي جستجو، شناسايي و ختم پرونده مفقودان حركت مي‌شود.در نشست ژنو، شهادت نامه‌ها و گواهي‌هايي كه اسرا ارائه كرده بودند در پي توافق‌هاي دو جانبه با كميته بين‌المللي صليب سرخ بين مقامات دو كشور مبادله شد.

رئيس نمايندگي كميته بين‌المللي صليب سرخ در ايران اظهار داشت: به‌عنوان مثال در سال‌هاي 1984 و 1985 شهادت‌نامه‌هايي از اسراي ايراني در اردوگاه‌هاي عراقي گرفته ‌و به مقامات ايراني ارائه مي‌شد كه متعاقباً براي حل و فصل مسائل مفقودان بسيار راهگشا بود كه اين روند از سال 2004 بار ديگر از سوي ايران آغاز شده و همچنان ادامه دارد.

وي گفت: اين روند متداول با ايران ادامه دارد و تمام اين اقدامات به منظور كمك به مقامات دو كشور است تا داده‌هايي را در اختيار آنان قرار دهد كه با توجه به اين داده‌ها بتوانند مسئله مفقودان را حل و فصل كنند زيرا هنوز هم شمار مفقودان بسيار زياد است.

عراق داراي بالاترين آمار مفقودان جنگ در جهان

ريتر با اشاره به اينكه در عراق حدود 500 هزار تا يك ميليون مفقود از پي سه جنگ ايران، كويت و حمله‌ نيروهاي ائتلافي وجود دارد و مفقودان ايران نيز 11 هزار و 697 نفر هستند، افزود: بالاترين آمار مفقودان در جهان مختص به كشور عراق است.

وي گفت: در راستاي همين فعاليت‌ها، كميته بين‌‌المللي صليب سرخ براي كمك به مقامات ايراني، از‌ آنها حمايت فني نيز مي‌كند و اين حمايت فني به صورت بهره‌گيري از فناوري تجزيه و تحليل DNA است كه در همين چهارچوب، كميته بين‌المللي صليب سرخ دو دستگاه تجزيه‌ DNA به مقامات ايران تحويل داده است.

ريتر افزود: طرز استفاده از اين دستگاه‌ها و روش‌هاي تعيين هويت از طريق پيكرشناسي و بر اساس استانداردهاي جهاني را كميته بين‌المللي صليب سرخ آموزش مي‌دهد و اين دستگاه‌ها كه در مجموع بسيار مفيد هستند در سال 2008 تحويل ايران شدند؛ يكي از آن‌‌ها تحويل مركز تحقيقات ژنتيك انساني كوثر و ديگري به سازمان پزشكي قانوني اصفهان داده شد.

رئيس نمايندگي كميته بين‌المللي صليب سرخ در ايران اظهار داشت: كارشناسان اين دو مركز به انگلستان اعزام شدند تا روش‌هاي تشخيص هويت از طريق DNA را فراگيرند و كميته بين‌المللي صليب سرخ نيز به طور مستقل يك كارشناس منطقه‌اي‌ِ پزشكي قانوني را در دفتر تهران استقرار داده است كه اين متخصص پيش‌تر در قبرس و در زمينه مفقودان به صورت بين‌المللي فعال بوده و با تجربه‌ فراوان خود مي‌تواند براي كارشناسان ايراني كمك با ارزشي باشد.

ريتر در مورد آماري كه مسئولان مربوطه از تعداد مفقودان ايران، كه آن را 7 هزار نفر اعلام كرده‌اند و صحت اين آمار گفت: آمار 11هزار و 697 نفر مفقود ايراني را مقامات كشور ايران نيز اعلام كرده‌اند و اين 7 هزار مفقود ايراني در خاك عراق وجود دارد و بقيه در خاك ايران و نقاط ديگر هستند و عدد 11 هزار و 697 آمار مجموع مفقودين ايراني است.

11 هزار و 697 آمار مفقودان ايران

وي با اشاره به اينكه عدد 11 هزار و 697 مفقود را مقامات ايراني در اختيار كميته بين‌المللي صليب سرخ قرار داده‌اند، تصريح كرد: در طول اين سال‌ها اجساد زيادي شناسايي، كشف ‌و مورد شناسايي قرار گرفته‌اند كه در اين ميان اجساد عراقي تحويل مقامات كشور متبوع داده شده‌اند و اجساد ايراني نيز در اختيار مقامات ايراني قرار مي‌گرفت و كميته بين‌المللي صليب سرخ نيز هر چند گاه يكبار عمليات ‌مبادله‌ اجساد را در مرز اين كشورها نظارت مي‌كند.

ريتر گفت: يافتن تمام 11 هزار و 697 مفقود ايراني امري بسيار زمان‌بر خواهد بود و بخشي از فعاليت‌هاي مبتني بر توافق‌نامه‌ سه‌جانبه ايران، عراق و كميته بين‌المللي صليب سرخ بر محوريت نظارت كميته انجام مي‌گيرد تا به نحوي عمليات جستجوي مفقودان دو كشور ايران و عراق به صورت فرامرزي صورت پذيرد.

وي در پاسخ به اين پرسش كه چه زماني فرآيند ورود دو كشور به خاك يكديگر براي يافتن اجساد عملي خواهد شد، افزود: اين تصميم در دست بررسي است تا طرف ايراني بتواند در خاك عراق به دنبال اجساد ايراني‌ها بگردد كه البته اين فرآيند در حيطه‌ اقدامات عملي كميته بين‌المللي صليب سرخ نيست بلكه وظيفه مقامات دو كشور است، با اين حال كميته‌ بين‌المللي صليب سرخ وظيفه ميانجي‌گري و تسهيل‌گري را برعهده دارد.آن چه در اين ميان اهميت دارد عزم مقامات دو كشور است تا فرآيند جستجو هر چه سريع‌تر صورت پذيرد.

وي با اشاره به جنگ قبرس كه در سال 1974 به اتمام رسيده است، گفت: پس از بيش از 30 سال از پايان جنگ قبرس، عمليات جستجو تازه شروع شده و اين مسئله نشان دهنده اين است كه 30 سال طول كشيد تا اراده‌ و عزم سياسي جزم شود تا فرآيند جستجوي مفقودان در اين منطقه شروع شود.

ريتر اظهار داشت: ما شاهديم كه مقامات ايران فعاليت‌هاي زيادي انجام داده‌اند و تلاش بسياري كرده‌اند كه پرونده‌هاي مفقودان حل و فصل شود و جست‌وجوي اجساد به‌ شكل تشكيل كارگروه‌هاي مشترك، امري است كه نيازمند تحقق عزم سياسي دو كشور است.

وي در پاسخ به برخي مطالب در رسانه‌ها مبني بر عدم بي‌طرفي كميته بين‌المللي صليب سرخ در ايران گفت: پاسخ به شك و ترديدي را كه در رسانه‌ها در رابطه با عدم بي‌طرفي كميته بين‌المللي صليب سرخ در جهتگيري‌هاي سياسي آن در برخي مواقع مطرح مي‌شود مي‌توان در سابقه 140 ساله فعاليت‌هاي كميته در اقصي نقاط جهان جست‌وجو كرد زيرا نگاهي به مواضع اين سازمان در طول درگيري‌هاي گذشته گواهي بر اين است كه كميته بين‌المللي صليب سرخ سازمان كاملاً بي‌طرفي است كه تنها فعاليت‌هاي بشردوستانه انجام مي‌دهد.

ريتر اظهار داشت: كميته بين‌المللي صليب سرخ كاملاً مستقل است و به هيچ دسته، گروه، سازمان‌ و كشوري تعلق ندارد و حتي برخلاف تصور برخي بخشي از سازمان‌ملل «UN» نيز محسوب نمي‌شود و تمام زمينه‌هاي فعاليت‌هاي كميته به طور كامل بر اساس اعتماد مقامات ايران و عراق صورت مي‌پذيرد و كميته سعي بر آن دارد تا روند اعتماد‌سازي دو كشور را براي نشاندن آنها بر سر ميز مذاكرات مسئله مفقودان را به‌ صورت بي طرفانه انجام دهد.




راه شهدا، جاده‌اي به مقصد عشق
نوشته شده در دو شنبه 14 دی 1389
بازدید : 43
نویسنده : مولوی
کنگره سرداران، اميران، فرماندهان و هشت هزار شهيد استان همدان به ايستگاه پاياني خود نزديک مي شود.

به گزارش مهر از همدان، کارنامه 10ساله اين کنگره عظيم در چند روز آينده در تجليگاه باشکوهي با عنوان "اجلاسيه " در حضور يادگارهايي از خيل شهداي هميشه حاضر خطه شهيد پرور همدان و عالمان و نخبگان و انديشمنداني که جمعي از مسئولان کشور اسلاميمان را نيز شامل مي شوند، بسته خاند شد، کنگره اي که قرار است 10سال ديگر دوباره رخ بنمايد.

اولين دوره کنگره سرداران، اميران، فرماندهان و هشت هزار شهيد استان همدان سال 1379کليد خورد و در تمام سال هاي دهه گذشته دهها گروه از نيروهاي سپاه، بسيجيان و بنياد حفظ آثار و ارزشهاي دفاع مقدس، هم وغم خويش را گذاشتند تا کاري انجام دهند و شيوه اي بنيان نهند تا بلکه راه و رسم شهدا در قيل و قال زمانه به پرتگاه فراموشي نيفتد.

براي اين بناي صواب و راهي که گمان مي رود پاياني برايش متصور نباشد، هزاران نفر از انسان هاي پاک نهاد و نيک کردار از ميان هنرمندان و فن آوران و اصحاب قلم و انديشه فرا خوانده شدند تا گوشه اي از اين طرح سترگ را به عهده گيرند و با کمکي و حرفي و نفسي، اين مصداق شيرين که " بر سرآنم که گر ز دست برآيد ، دست به کاري زنم تا غصه سرآيد "، نقطه عطف جديدي در طريق فرهنگ ايثار وشهادت بوجود آورد.

کنگره سرداران، اميران، فرماندهان و هشت هزار شهيد استان همدان اگرچه گريزي به نام و ياد و حماسه سازي هاي فرزندان دلير و معين خطه دارالمومنين استان همدان در دوران هشت ساله دفاع مقدس است، اما مراد از اين انديشه شيرين، بيمه ساختن جامعه اسلامي و نسل بي دفاع امروزي در برابر هجمه هاي فرهنگي و نقشه هاي شوم دشمنان دين حق و عدالت از اقصي نقاط جهان کفر و شرک است.

 

نا گفته پيداست که طرح چنين موضوع و چنين گام بزرگي در قالب کنگره شهدا در يک دوره بلند 10ساله به سرمايه و ابزار هنگفت و شگفت نيازمند است، چراکه هزاران برنامه و همايش و يادواره و يادمان و کتاب و مسابقه ورزشي و شب شعر و سفر به سرزمين هاي نور و رويشگاه لاله ها ي سرخ لازم است تا انديشه اي شکل بگيرد و در منظر گاه ميليون ها چشم، به قضاوت و حکم در آيد.

اگر چنين نيز باشد اين سئوال پيش مي آيد که اين همه پول و سرمايه و امکانات را از کجا بايد فراهم آورد و همين سئوال امروز در ذهن صدها خبرنگار و گزارشگر و منتقد است که از کجا و چگونه و چرا؟!

بايد براي دريافتن پاسخ اين سئوال بايد به ميان آمد و جستجو کرد، بايد همه را ديد و در ضمير خود ثبت کرد.

در اين خصوص وقتي مسئولان ستاد کنگره را مورد سئوال قرار مي دهي مي گويند: " بيستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد".

يکي از فعالان ستاد کنگره سرداران، اميران، فرماندهان و هشت هزار شهيد استان همدان در اين خصوص اظهار داشت: اجراي طرح هاي بزرگ در هر شرايطي هزينه بر است به خصوص اينکه کنگره شهداي همدان شامل چند طرح عمراني از جمله باغ موزه شهدا و يادمان شهدا در ميدان هاي اصلي شهر هاي تابعه استان همدان است و چنين طرح هاي ماندگاري بدون سرمايه نمي شود.

او که تمايلي به ذکر نام خود ندارد، افزود: اشخاص و گروه هاي زيادي در طول برگزاري کنگره قربتا الي الله کار کردند چون اعتقاد داشتند براي خشنودي شهدا و رضاي خدا کاري انجام داده اند.

وي اضافه کرد: بنويس اين کنگره با دعا و خون دل بسياري از انسان هاي عاشق پاي گرفت و هدف همان ماندگاري کنگره و زنده کردن فرهنگ ايثار وشهادت در هميشه تاريخ اين سرزمين اسلامي است.

10 سال تلاش بي وقفه و طراحي هزاران موضوع فرهنگي، هنري، علمي و صنعتي براي برگزاري کنگره اي به نام شهداي استان همدان اين سئوال را در اذهان بوجود آورده است که اين همه توجه و سرمايه براي چيست چرا که شهداي اين آب و خاک و عزيزاني که در طول هشت سال جنگ و آتش و انفجار و بوي باروت، جان در طبق اخلاص گذاشته و کشوري کهن و پر آوازه را از طمع غارت و تخريب و تقسيم دشمنان اهريمني به سلامت عبور دادند، هميشه در قلب و چشم و فکر ملتي شهيد پرور و قدرشناس و حق بين قراردارند و ديگر نيازي به کنگره براي چيست؟ اما اين گونه نيست، چرا که چه کسي تمام واقعيت هاي جنگ و دفاع مقدس را مي داند؟

 

کسي چه مي داند چرا آن مادر داغ ديده، هنگام استقبال از جنازه مطهر شهيد عزيز خود حجله مي گسترانيد و گوسفند ذبح مي کرد و گل و نقل مي افشاند.

کسي چه مي داند آن ناله هاي جان سوز و نماز شب رزمنده جواني که بي صبرانه در انتظار طلوع آفتاب مي نشست و تا غروب وضوي شهادت خويش را نگه مي داشت براي چه بود و چه شد؟

کسي چه مي داند رمز خوش دلي و رضاي آن رزمنده پيري که واپسين سال هاي حيات را به کنج مساجد و تکيه پناه برده و به راه ناتمام خود مي انديشيد در چيست؟

آري کنگره براي مرور بخش کوچکي از تاريخ پر رمز و راز دوران حماسه و شهادت است، کنگره نه براي تمجيد و تجليل از انسان هاي پاکي است که جان عزيز خود را براي دوام و بقاي مکتب ناب حسيني (ع ) و فطرت لايزال ديني به وديعه گذاشتند، بلکه اين مجال دريچه اي است به دنياي پاک و زلال هزاران نوجوان وجوان پر و بال بسته اي که زمزمه هاي شاد زندگي را تا به آخر نرسانده، براي ديدن لقاء الله، با خدا گفتند وسرودند و رفتند.

کنگره فرصتي است تا شايد بدانيم اگر چه خوب بودن و خداگونه بودن در جنگ و آتش افروزي نيست وليکن بهترين ارزش ها براي خوب زيستن و با خدازيستن، خداشناسي و خودشناسي و خوب شناختن زندگي و سعادت بشري است.




بازدید : 33
نویسنده : مولوی
سردار سيد محمد علي موسوي معاون اطلاعات نيروي زميني سپاه پس از سال‌ها مجاهدت خستگي‌ناپذير، در سالروز شهادت جوادالائمه (ع) به صف شهدا پيوست.

به گزارش روابط عمومي نيروي زميني سپاه، سردار سيدمحمد علي موسوي شوشتري معاون اطلاعات نيروي زميني سپاه پس از سال‌ها مجاهدت و جانبازي و تحمل درد و رنج ناشي از مجروحيت‌هاي متعدد دوران دفاع مقدس صبح امروز يكشنبه پس از مدتي بستري در بيمارستان بقيه‌الله(عج) تهران به ديدار حق شتافت.

سردار موسوي در سال 1342 در خرمشهر به دنيا آمد و تا سطح كارشناسي ارشد در رشته مديريت امور دفاعي به ادامه تحصيل پرداخت.

وي در سال 1359 با عضويت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي وارد صحنه‌هاي نبرد حق عليه باطل شد و تا سال 1367 به مدت 95 ماه در مسئوليت‌هاي مختلف در طول دفاع مقدس نقش‌آفريني كرد.




بازدید : 46
نویسنده : مولوی
مدير ادبيات بنياد حفظ آثار و نشر ارزش‌هاي دفاع مقدس از تغيير در برگزاري زمان سيزدهمين جشنواره كتاب سال دفاع مقدس خبر داد و گفت: مراسم اختتاميه اين جايزه و اهداي جوايز برگزيدگان با يك هفته‌ تاخير، اول آذر ماه برگزار مي‌شود.

سعيد حاج‌نصيري مدير ادبيات بنياد حفظ آثار و نشر ارزش‌هاي دفاع مقدس به فارس گفت: به دليل تراكم برنامه‌هاي هفته كتاب و همچنين نزديك شدن به هفته بسيج، تصميم گرفتيم تا مراسم اختتاميه سيزدهمين جشنواره كتاب دفاع مقدس را اول آذر ماه برگزار كنيم.

وي افزود: در اين روزها برنامه‌هاي زيادي وجود دارد كه هر كدام به نوبه خود مهم بوده و خواستيم تا مراسم‌ها نمود خود را داشته باشند.به همين دليل برگزيدگان سيزدهمين دوره كتاب سال دفاع مقدس روز اول آذر ماه معرفي مي‌شوند و مراسم اختتاميه اين دوره كتاب سال دفاع مقدس با يك هفته تاخير برگزار خواهد شد.

بر اساس اين خبر ، مراسم اختتاميه سيزدهمين جشنواره كتاب سال دفاع مقدس قرار بود 24 آبان ماه برگزار شود و در اين مراسم برترين كتاب‌ها در حوزه شعر، داستان، رمان، داستان كودك، پژوهش، ترجمه و.... معرفي شوند.

دبيري اين دوره از جشنواره نيز بر عهده محمدرضا سنگري است.




بازدید : 47
نویسنده : مولوی
اداره كل حفظ آثار و نشر ارزش‌هاي دفاع مقدس استان آذربايجان شرقي، دانشگاه‌ها، مدارس، مساجد و كتابخانه‌هاي عمومي اين استان را به مناسبت هفته كتاب با كتاب‌هاي دفاع مقدس تجهيز خواهد كرد.

 به گزارش جام جم آنلاين به نقل از ستاد خبري هجدهمين دوره هفته كتاب جمهوري اسلامي ايران، بيش از60 عنوان اثر مربوط به دفاع مقدس در قالب1500جلد، به كتابخانه‌هاي تخصصي دفاع مقدس دانشگاه‌هاي «تبريز»، «هنر اسلامي»، «تربيت معلم»، و «سهند» و همچنين كتابخانه‌هاي دانشگاه‌هاي آزاد اسلامي استان، اهدا خواهد شد.

كتابخانه‌هاي عمومي، مدارس و مساجد نيز با هدف ترويج فرهنگ كتابخواني و معرفي كتاب‌هاي ماندگار دفاع مقدس و همچنين شناساندن ادبيات دفاع مقدس به جامعه، از اين كتاب‌ها بهره‌مند مي‌شوند.

براساس اين گزارش، آثاري چون «ستاره بدر» پرتوي از حماسه‌هاي درخشان سردار رشيد اسلام شهيد علي تجلايي، نوشته «جلال محمدي»، «قبيله خورشيد» يادمان شهداي پايگاه ثارالله اروميه، اثر «حسين غفاري» و «مهدي باكري در انديشه و عمل» به قلم «حسين علايي» از جمله اين آثارند.

هجدهمين دوره هفته كتاب جمهوري اسلامي ايران 23 الي 30 آبان ماه در سراسر كشور برگزار مي شود.




بازدید : 42
نویسنده : مولوی
يك پژوهشگر دفاع مقدس از تشابه يادمان آرامگاه قيصر امين‌پور با نماد بعثي‌هاي فدايي قادسيه صدام خبر داد و آن را سؤال‌برانگيز خواند.

به گزارش ايسنا ، نادر دريابان چند روز پس از رونمايي از مقبره قيصر امين‌پور كه همزمان با سومين سالگرد درگذشت اين شاعر و استاد دانشگاه در گتوند برگزار شد با بيان اين مطلب گفت: در بغداد، يادماني با نام آرامگاه سرباز گمنام (اشبال القادسيه الصدام) وجود دارد كه با تأييد و دستور ويژه صدام براي فداييان بعثي او در نبرد با ايران كه وي قادسيه مي‌ناميد، ساخته شده است. اكنون در بغداد تنها همين نماد يادگار تجاوزطلبي ديكتاتور بغداد به ايران اسلامي برجاي مانده است.

وي افزود: با كمال تعجب سال‌ها پس از پايان جنگ شاهد نصب يادماني شبيه اين نماد بر مزار يكي از مفاخر معاصر ايران اسلامي هستيم كه براي دفاع مقدس و ادبيات ديني و اعتقادي مردم ايران شعرها سروده بود و از ياران معنوي جبهه‌ها به شمار مي‌رفت. اين يادمان شباهت زيادي به يادمان بعثي‌ها در بغداد دارد و اين تشابه در طراحي بسيار سوال‌برانگيز است، بويژه اين‌كه بر سر مزار فردي قرار دارد كه خاك جبهه بر سر و رويش نشسته و با سنگرهاي عاشقي دمي گرم داشته است. بدون هيچ‌گونه پيش‌داوري، از طراحان و بانيان اين مزار مي‌خواهيم درخصوص اين طرح توضيح داده و بخوبي افكار عمومي را در اين زمينه روشن و آگاه سازند.

دريابان همچنين از آن‌چه نگاه دم دستي به طرح‌هاي يادماني در كشور از جمله دفاع مقدس، خواند، انتقاد كرد و گفت: مشورت و دقت نظر با كارشناسان در اين زمينه‌ها هيچ‌گاه صورت نمي‌گيرد.

اين پژوهشگر دفاع مقدس عنوان كرد: صدام به تمامي مقامات عراقي دستور داده بود مراسم ويژه اداي احترام به سرباز گمنام در عراق بايد در اين مكان صورت بگيرد و خارجي‌هاي مهمان عراق نيز بايد در هر سفر رسمي با اهداي دسته گل، به آن نماد احترام بگذارند. صدام همچنين دستور داده بود به خارجي‌ها و مقامات آنها يادآور شوند اين نماد در درجه اول به ياد اسرايي ساخته شده است كه به دست ايراني‌ها كشته شده و قطعه قطعه شده‌اند. او بشدت بر اين موضوع تاكيد داشت و همواره فيلم‌هاي اداي احترام به اين يادمان از شبكه رسمي تلويزيون عراق به صورت مفصل پخش مي‌شد.

دفتر يادبودي نيز در آن قرار گرفت تا مقامات خارجي به ياد دروغ‌پردازي‌هاي فرزند ناخلف عوجه، آن را امضا كنند و اين در حالي بود كه صدام توسط يك افسر ويژه گارد رياست‌جمهوري خود به نام عبدالرشيد عبدالباطن نزديك به شش‌هزار اسير ايراني را در جبهه‌ها و اردوگاه‌هاي اسارت مرگ‌بار عراق قتل عام كرده و به شهادت رسانده بود.
 
اين پژوهشگر دفاع مقدس يادآور شد: براي اين يادمان كارت پستال و تمبر و پوستر چاپ شد و عكس آن بر روي اسكناس دينار عراق همراه با عكس صدام معدوم منتشر شد تا ثابت شود بعد از مجسمه صدام در قلب بغداد كه با دست به حمله به ايران اشاره دارد، اين نماد مهم‌ترين يادمان بعثي‌ها در جنگ عليه جمهوري اسلامي ايران به شمار مي‌رود. حسين خسروجردي طراحي مقبره قيصر امين‌پور را برعهده داشته است.